Quantcast
Channel: جهان نيوز - پربيننده ترين عناوين فرهنگ :: نسخه کامل
Viewing all 16082 articles
Browse latest View live

تصویر کمتر دیده شده در سینمای ایران

$
0
0
به گزارش جهان، محمد لطفی زاده در وبلاگ "منبر اینترنتی" نوشت: به نام خدایی که حجاب را صدفی برای مروارید وجود زن قرار داد  سلام علیکم  در حاشیه جشنواره فجر تصویری از آنتن زنده شبکه سه سیما در جریان بررسی فیلم (چهارشنبه 19 اردیبهشت) پخش شد که کمتر دیده شده است. از یک سو باید خشنود بود و یک از سو باید تأسف خورد.  خشنود از این جهت که بانویی (خانم سحر احمدپور) در نخستین تجربه بازیگری کنار بازیگران مشهور به ایفای نقش پرداخته و حال آنکه برخلاف روال معمول حجاب برتر را برای حفاظت از خود برگزیده است.  تأسف از این جهت که چرا باید این تصاویر آنقدر کم و نادر باشد که دیدن آن جنبه خبری داشته باشد و از مشاهده آن خشنود شویم. کاش عکس این حالت رواج داشت و اگر بانویی با حجاب نامناسب در سینما و تلویزیون رؤیت می شد به چشم می‎آمد و انگشت می‎گزیدیم که چرا اینگونه است؟ متأسفانه رواج بدحجابی طوری است که چیزی از انگشت برای گزش مجدد باقی نمی‎ماند!  همانطور که ایمان مستقر و مستودع دارد، از خداوند متعال می‎خواهیم بانوان محجبه‎ی کشورمان در حجاب برتر مستقر و ثابت قدم بمانند و امیدواریم قاعده‎ی تأثیر محیط بر فرد در مورد این بانوی محجبه به هیچ وجه مصداق پیدا نکند ان شاء الله.  و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

آیا حلالیت طلبیدن از غیبت شونده در همه موارد لازم است؟

$
0
0
به گزارش جهان، مهدی شبان مسک در وبلاگ "حضوری برای ظهور" نوشت: غیبت از گناهان کبیره ای که جنبه «حقّ الناس» داشتن آن كاملًا روشن است، زیرا: اولًا: با این عمل احترام و شخصیت و آبروى شخص مورد بحث كاسته خواهد شد و مسلماً ارزش اینها از نظر عقل و شرع كمتر از ارزش اموال نیست. ثانیاً: از تشبیه غیبت به خوردن گوشت برادر مؤمن در سوره حجرات نیز روشن مى‏شود كه غیبت مصداق «ظلم» است و ایجاد حق مى‏ كند. ثالثاً: از احادیث فراوانى نیز این حقیقت استفاده مى‏ شود كه غیبت نوعى ظلم و ستم است كه باید جبران گردد از جمله:  1- در خطبه حجة الوداع آمده است كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمود: «ایُّهَا النَّاسُ انَّ دِمائَكُمْ وَ امْوالَكُمْ وَ اعْراضَكُمْ عَلَیْكُمْ حَرامٌ كَحُرْمَةِ یَوْمِكُمْ هذَا فى شَهْرِكُمْ هذا فى بَلَدِكُمْ هذا انَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْغَیْبَةَ كَما حَرَّمَ الْمالَ وَ الدَّمَ؛ اى مردم! خون‏ها و اموال و آبروى شما بر یكدیگر محترم است مانند احترام امروز و این ماه (ذى الحجه) و این شهر (مكه) خداوند حرام كرده است غیبت را همان گونه كه حرام كرده است (تعرّض به) مال و خون را»1. بى‏ شك هر خون بى ‏گناهى ریخته شود باید جبران گردد، و هر مال مشروعى از هر كس تضییع شود، باید عوض آن را پرداخت، غیبت نیز باید به هر نحوى كه ممكن است جبران شود. اصولًا قرار گرفتن آبروى مؤمن در كنار مال و خون او دلیل روشنى است بر این كه تضییع آبرو جنبه حق الناس دارد.  2- در حدیث دیگرى از پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله بعد از آن كه غیبت با مقایسه با زنا، شدیدتر از آن شمرده شده مى ‏فرماید: «زانى بعد از توبه (خالصانه) مشمول عفو الهى‏ مى‏ شود؛ انَّ صاحِبَ الْغِیْبَةِ لا یُغْفَرُ لَهُ حَتَّى یَغْفِرَ لَهُ صاحِبُهُ؛ اما غیبت كننده بخشوده نخواهد شد تا غیبت شونده او را عفو كند»2.  3- در كتاب مجموعه ورّام از پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله نقل شده است كه فرمود: «كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرامٌ دَمُهُ وَ مالُهُ وَ عِرْضُهُ، وَالْغِیْبَةُ تَناوُلِ الْعِرْضِ؛ تعرض به همه چیز مسلمان بر مسلمان حرام است، خون او و مال او، آبروى او، و غیبت تعرّض نسبت به آبرو است»3. جمله اخیر كه غیبت را مصداق تعرض به آبرو ذكر مى‏ كند خواه از كلام پیامبر صلى الله علیه و آله باشد خواه از كلمات راویان حدیث، در هر حال مى‏ تواند شاهد و گواهى براى مقصود ما باشد. 4- روایاتى كه مى‏ گوید غیبت سبب نقل حسنات از نامه اعمال غیبت كننده به غیبت شونده، و نقل سیئات از نامه اعمال غیبت شونده به غیبت كننده مى‏ شود، دلیل روشن دیگرى بر حق الناس بودن غیبت است، چرا كه نقل حسنات و سیئات براى جبران آبروى ضایع شده غیبت شونده است.  در حدیثى از پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله مى ‏خوانیم كه فرمود: «یُؤْتى‏ بِاحَدٍ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُوقَفُ بَیْنَ یَدَىِ اللَّهُ یُدْفَعُ الَیْهِ كِتابُهُ فَلا یَرَى‏ حَسَناتِهِ فَیَقُولُ الهِى لَیْسَ هذا كِتابِى فَانِّى لا ارَى‏ فیها طاعَتى‏ فَقالَ انَّ رَبَّكَ لا یَضِلُّ وَ لا یَنْسى، ذَهَبَ عَمَلُكَ بِاغْتیاب النَّاسِ ثُمَّ یُؤْتى بِآخَرَ وَ یُدْفَعُ الَیْهِ كِتابُهُ فَیَرى‏ فیها طاعاتٍ كَثیرةٍ، فَیَقُولُ الهى ما هذا كِتابى فَانِّى ما عَمِلْتُ هَذِهِ الطَّاعاتِ، فَیَقُولُ: انَّ فُلاناً اغْتابَكَ فَدُفعَتْ حَسَناتُهُ الَیْكَ؛ روز قیامت كسى را در دادگاه عدل الهى حاضر مى‏ كنند، و نامه اعمالش را به دست او مى‏ دهند، نگاه مى‏ كند حسنات خود را در آن نمى‏بیند، عرضه مى‏دارد خدایا این نامه عمل من نیست زیرا طاعات خود را در آن نمى‏بینم، خداوند به او مى‏ گوید پروردگار تو نه گمراه مى‏ شود و نه چیزى را فراموش مى‏ كند، طاعات تو به سبب غیبت مردم از بین رفت، سپس دیگرى را مى‏ آورند و نامه عملش را به دستش مى ‏سپارند، در آن طاعات زیادى مى ‏بیند كه انجام نداده بود عرض مى‏ كند خداوندا این نامه عمل من نیست، چرا كه من این طاعات را انجام نداده ‏ام، خداوند مى‏ فرماید: فلان كس تو را غیبت كرد، بدین سبب حسناتش به تو داده شد»4. حال كه روشن شد غیبت حق الناس است، و حق الناس باید جبران گردد، این سؤال پیش مى ‏آید كه غیبت كننده چگونه مى ‏تواند خطاى خود را جبران كند. فروض مختلفی متصور است که ما به اختصار به آن اشاره کرده و بر اساس روایات و نظر علماء اخلاق حکم و وظیفه فرد را در هر فرض بیان خواهیم نمود.  1- غیبت شونده در قید حالت نباشد و یا در قید حیات باشد ولی دسترسی به او برای غیبت کننده امکان پذیر نباشد در این صورت باید: الف: بین خود و خداوند توبه كند ب: به نیابت از غیبت شونده اعمال خیر انجام دهد ج: نزد كسانى كه غیبت در حضور آنها انجام گرفته برود، و عمل برادر مؤمن خود را به گونه ‏اى توجیه و حمل بر صحّت كند، و با ذكر خیر و تكریم از فرد غیبت شده، تحقیر گذشته را جبران نماید تا آثار غیبت از اذهان آنها به كلى برچیده شود.  2- غیبت شونده در قید حیات بوده و دسترسی به او نیز امکان پذیر است: از بعضى از روایات استفاده مى‏ شود كه: اگر غیبت به گوش غیبت شونده رسیده است باید برود و از او حلیّت بطلبد و اگر نرسیده باید براى او در پیشگاه خدا طلب آمرزش كرد (تا حق او جبران شود) این مضمون در حدیثى از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: «فَانْ اغْتِیْبَ فَبَلَغَ الْمُغْتابَ فَلَمْ یَبْقَ الّا انْ تَسْتَحِلَّ مِنْهُ وَ انْ لَمْ یَبْلُغْهُ وَ لَمْ یَلْحَقْهُ عِلْمَ ذلِكَ فَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَهُ»5. این تفسیر و توضیح شاید به خاطر این است كه اگر غیبت به شخص غیبت‏ شونده نرسیده است نقل آن براى او اى بسا سبب اذیت و آزار بیشترى مى‏ شود، و مسئولیت سنگین ‏ترى به بار مى ‏آورد، به همین دلیل تنها دستور استغفار براى او داده شده است. بنابراین اگر موردى باشد كه غیبت شونده ناراحت نمى‏ شود، وجوب حلیّت طلبیدن بعید نیست. و از اینجا تفسیر روایات متعددى كه مى‏ گوید: «كَفَّارَةُ الْاغْتِیابِ انْ تَسْتَغْفِرَ لِمَنْ اغْتَبْتَهُ؛ كفاره غیبت آن است كه براى كسى كه غیبتش را كرده ‏اى استغفار كنى»6.  روشن مى ‏شود. شاهد گویاى دیگرى بر تحلیل فوق حدیثى است كه از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده است: «مَنْ كانَتْ لَاخِیْهِ عِنْدَهُ مَظْلَمَةٌ فى عِرْضٍ اوْ مالٍ فَلْیَتَحَلَّلْها مِنْهُ مِنْ قبلِ انُ یَأْتِى یَوْمَ لَیْسَ هُناكَ دِینارٌ وَ لادِرْهَمٌ انَّما یُؤْخَذُ مِنْ حَسَناتِه فَانْ لَمْ تَكُنْ لَهُ حَسَناتٌ اخِذَ مِنْ سَیِّئاتِ صاحِبِهِ فَزِیْدَتْ عَلى‏ سَیِّئاتِهِ؛ هر كس نسبت به برادر مسلمان خود ستمى در مورد آبرو یا مال او كرده باشد باید از او حلیّت بطلبد پیش از آن كه فرا رسد روزى كه در آن روز درهم و دینارى نیست بلكه از حسنات او بر مى ‏دارند (بر حسنات برادرى كه مال یا آبروى او تضییع شده است مى‏ نهند) و اگر حسناتى نداشته باشد از گناهان رفیقش برمى‏ دارند و بر گناهان او مى‏ گذارند»7. در دعاهاى معروف ایّام هفته كه از امام زین العابدین على بن الحسین علیه السلام در ملحقات صحیفه سجّادیه نقل شده در دعاى روز دوشنبه نیز تعبیرات روشنى در این باره دیده مى‏ شود كه امام از خداوند (به عنوان سرمشق براى دیگران) چنین مى‏ خواهد: اگر مظالمى از عباد نزد من است، و من بر كسى از بندگان تو ظلم و ستمى كرده ‏ام در عرض و آبروى، یا در مورد اموال و خانواده و فرزندانش، یا غیبتى از او كرده ‏ام، و یا تحمیلى بر او روا داشته ‏ام، یا تكبر و تعصّب یا ریاكارى و خودنمایى در برابر او داشته‏ ام، و اكنون دستم نمى ‏رسد كه حق او را به او باز گردانم یا حلیّت بطلبم از درگاه تو مى‏ طلبم كه او را به هر گونه مصلحت مى‏ دانى از من راضى فرمایى»8. به هر حال احتمال حق الناس بودن غیبت بسیار قوى است لذا اگر جبران كردن یا حلیّت طلبیدن مشكلى نداشته باشد، باید اقدام كرد. یاد آوری این نكته نیز حائز اهمیت است كه یكى از طرق جبران غیبت آن است كه انسان‏ نزد كسانى كه غیبت در حضور آنها انجام گرفته برود، و عمل برادر مؤمن خود را به گونه ‏اى توجیه و حمل بر صحّت كند، كه آثار غیبت از اذهان آنها به كلى برچیده شود، و به اصطلاح آب بسته به جوى خود باز گردد9. ___________________________________________  1.    شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 9، صفحه 62. 2.    المحجة البیضاء، جلد 5، صفحه 251. 3.    مجموعه ورّام، جلد 1، صفحه 123. 4.    مستدرك الوسائل، جلد 9، صفحه 121، حدیث 30. 5.    بحارالانوار، جلد 72، صفحه 242. 6.    میزان الحكمة، جلد 3، صفحه 2339، احادیث 15543 تا 15548. 7.    جامع السّعادات، جلد 2، صفحه 306. 8.    ملحقات صحیفه سجادیه، دعاى روز دوشنبه( با تلخیص). 9.    آیت الله مکارم، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 121 - 124 (با تلخیص و اضافات)

سلحشور: منظورم این نیست که همه سینما فاسد است بلکه...

$
0
0
به گزارش جهان، تسنیم نوشت: گفتگو با فرج الله سلحشور، کارگردان مشهور سینمای ایران، تجربه به شدت منحصر به فردی است. آنچه در خلال گفتگو به شدت قابل توجه بود این بود که سلحشور مسر این چند ساله اش را آگاهانه انتخاب کرده است. هزینه هایش را به طرز دقیقی تخمین زده است. می دانسته است که قدم در راه پرهزینه ای می گذارد، اما در عین حال این راه را انتخاب کرده است. چون معتقد بوده است که تنها راه نجات سینما همین است.  آقای سلحشور، شما یکی از معدود‌ آدم‌های سینما و تلویزیون ایران هستید که همه‌ی آثارتان، بدون‌ استثنا، با اقبال وسیع مخاطب مردمی روبه‌رو شده است. شما پربیننده‌ترین سریال‌های تاریخ تلویزیون ایران را ساخته‌اید و امروز هر سریالی که نام سلحشور پشت آن باشد در همان قسمت اول طیف وسیعی از مخاطبان را پای تلویزیون می‌کشاند.نه‌تنها در ایران، که در جهان هم همین‌طور است. شش سال است سریال یوسف (ع) رکورددار پربیننده‌ترین سریال جهان است و هر کاری کردند، نتوانستند رقیب این سریال بشوند. جالب‌تر اینکه قبل از این سریال، «اصحاب کهف» صاحب این رکورد بود. من این را برای افتخار خودم نمی‌گویم، بلکه می‌خواهم بگویم ما هنر اسلامی، مذهبی و سالمی داریم که دنیا مشتری آن است، اما خودمان به آن نمی‌پردازیم و جمهوری اسلامی هم به آن توجهی نمی‌کند.فیلم «یوسف» که ساخته شد، پنجاه نفر از افغان‌ها سال گذشته به ایران آمدند و گفتند شش سال است که ۲۴ شبکه‌ی ما این فیلم را پخش می‌کنند. در چین نیز «یوسف» به دست بچه‌های شیعه دوبله شد و در عرض چهار ماه ۲۷۰ میلیون نسخه، یعنی سه برابر جمعیت ایران، تکثیر شد. در هندوستان که قطب فیلم‌سازی است اصلاً فکر نمی‌کردم «یوسف» را ببینند، اما عده‌ای از هنرمندان و استادان هندی که به ایران آمده بودند از استقبال از آن در هندوستان سخن گفتند. حتی در امریکا هم این فیلم پخش شد. شبکه‌ی «من و تو» نیز نمایشش داد. همه‌ی این اتفاقات برای این سریال افتاد، اما حتی یک نماینده‌ی مجلس این حرکت را تشویق نکرد. درعین‌حال، ظاهراً شما محبوبیتی بین اهالی سینما ندارید، به‌شدت دشمن دارید و آدم‌های زیادی در سینما هستند که به شما به‌شدت حمله می‌کنند...به‌صراحت می‌گویم که من سینما را سنگر دشمن و تلویزیون را خانه‌ی دشمن می‌دانم. اعتقادم بر این است که سینما و تلویزیون ایران (یعنی فیلم و سریال‌سازی در جمهوری اسلامی) به دست صهیونیست‌ها، بهاییان، توده‌ای‌ها و ساواکی‌ها اداره می‌شوند. آقای سلحشور، یک‌راست رفتید سر اصل ماجرا و فکر می‌کنم دعوا دقیقاً از همین‌جا شروع می‌شود. این جمله‌ی شما بارها تکرار شده و تعابیر عجیب‌وغریبی هم از آن بیرون آمده است. این بار دوست داریم به صورت صریح با خود شما درباره‌ی این جمله‌ی مشهور صحبت کنیم. شما واقعا معتقدید که سینماگران ایرانی صهیونیست، بهایی، توده‌ای و ساواکی هستند؟من این حرف را نزدم. اول اینکه سینمای ایران افراد به‌شدت صالح و معتقد هم دارد، هر چند تعداد آن‌ها خیلی کم است. در مقابل این‌ها هم آدم‌هایی هستند که به‌شدت منحرف و وابسته‌اند. مسئله اینجاست که این منحرفان نود درصد بقیه‌ی سینما را به دنبال خود می‌کشانند.من سریال «یوسف» یا «اصحاب کهف» را با همین بچه‌های سینما ساختم، اما بازدهی آن‌ها این سریال‌ها شد. اگر ما درست حرکت کنیم، با همین بچه‌های سینما می‌توانیم بازدهی خوبی داشته باشیم. اما از آنجا که علمداران و پیشتازان سینمای ایران فاسدان هستند، بقیه‌ی سینما را هم به دنبال خود می‌کشند. اگر می‌گویم سینما را درست کنیم، منظورم این نیست که همه‌ی سینما فاسد یا خراب است و باید همه را از بین برد و سینمایی از نو ساخت، بلکه منظورم این است که بخش اعظم این عوامل در سینما کارایی دارند، اما در جهت درستی حرکت نمی‌کنند، آن ‌هم به دلیل نفوذ همان عوامل منحرف. پس اعتقاد شما این نیست که سینماگران ایرانی صهیونیست، بهایی و توده‌ای و... هستند؟افرادی که به سینما خط می‌دهند، وابسته و جزو عوامل بیگانه هستند. اگر فکر کردید همان‌طور که اقتصاد، صنعت و... را توانسته‌ایم از دشمن بگیریم فرهنگ را نیز گرفته‌ایم، اشتباه می‌کنید، چون دشمن فرهنگ را به عنوان یک سنگر برای خودش نگاه داشته است و می‌داند گلوگاه ما همین فرهنگ است.وزیران فرهنگ تاجیکستان، عراق و لبنان گفته‌اند که شما به بمب اتمی نیاز ندارید، بلکه بمب شما سریال «یوسف» و آثار فرهنگی شماست. از طرف دیگر، امریکایی‌ها نیز بارها گفته‌اند اگر هالیوود نبود، امریکا و اسرائیل هم نبودند. بنابراین اهمیت این قضیه از این جهت مشخص می‌شود. آن‌ها این رسانه را دست ما نمی‌دهند، چون اهمیت آن را، برخلاف ما، می‌دانند. ما هنوز نمی‌دانیم تلویزیون چه اهمیتی دارد. در این کشور فقط یک نفر است که این را خوب می‌داند و آن هم آقاست. او بیست سال است از این مسئله به عناوین مختلف، مانند ناتوی فرهنگی یا قتل‌عام فرهنگی، یاد می‌کند. باز هم من متوجه نمی‌شوم که ما چطور می‌توانیم معتقد باشیم که سینما یا حتی تلویزیون جمهوری اسلامی را، که با این شرایط خاص اداره می‌شود، صهیونیست‌ها و... اداره می‌کنند.فکر می‌کنید تلویزیون را ضرغامی اداره می‌کرد؟ تلویزیون را آقای ضرغامی مدیریت نکرد. او فقط شبکه‌های تلویزیونی اضافه می‌کرد و اوضاع هم از دستش خارج شده بود. آقای ضرغامی از این موضوع خبر ندارد. اگر چهار شبکه‌ی خوب داشت، هیچ‌کس نمی‌توانست تلویزیون را به اینجا برساند و آن‌وقت با این بودجه می‌توانست به‌خوبی نظارت کند.من به آقای ضرغامی و معاونشان گفتم شما فیلم‌نامه‌ها را تکمیل کنید و بعد جلو بروید؛ یعنی تا فیلم‌نامه‌ی یک سریال کامل نشده، اجازه‌ی فیلم‌برداری ندهید. اما این را هم نتوانست پیاده کند و نتیجه این شد که هر فیلمی که ساخته شد، به جای چهل میلیونی که در قرارداد ذکر شده بود بودجه‌ای چهل میلیاردی گرفت یا اینکه قراردادهای ساخت سریال هشت تا چهارده‌ساله شد، چون سناریو برای فیلم نداشتند و زمانی هم که سناریو کامل نباشد، طبیعی است که نمی‌شود برای آن برنامه‌ریزی کرد. وقتی شما این‌طوری می‌گویید و این حرف‌ها را می‌زنید، کل سینما این سخنان را به خودش می‌گیرد.من می‌گویم خط‌دهی و جهت‌دهی بخشی از سینما از طرف بیگانه است، اما، هما‌ن‌طور که گفتم، تعداد زیادی از هنرمندان ما کارکشته و متبحرند و ما می‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم. بگذارید من ماجرا را جور دیگری مطرح کنم: شما معتقدید سینمای ایران سینمایی است که در مسیر آرمان‌های دینی و انقلابی نبوده است. برخی از آدم‌ها هم در این سینما هستند که مستقیماً وابسته و عامل‌اند، مثل هر جای دیگری. اما دلیل اصلی اینکه سینمای ایران راه به جایی نبرده این است که در حال پیمودن همان مسیر سینمای غربی است.سینما برای خود تکلیفش را مشخص کرده است. وقتی سینما شروع شد، خانواده‌ای در یهود نبود که یا با سرمایه‌ی خود یا به عنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان وارد سینما نشود، چون القای فرهنگ خود و نابودی فرهنگ جهانی از اهداف آن‌ها در طول دوران‌ها، حتی از قبل از اسلام، بوده است. آن‌ها قصه‌گوهای خود را به اقصی نقاط جهان می‌فرستادند تا قصه‌ها را با قلب واقعیت برای مردم تعریف و به این ترتیب فرهنگ خود را به آن‌ها القا کنند. در دهات‌های ما هم این افراد بوده‌اند. می‌گویند شخصی بوده است که وقتی پایش را در دریا می‌گذاشته، آب دریا تا مچ پایش بوده است. او از دریا ماهی می‌گرفته و با خورشید آن را می‌پخته و می‌خورده. او فرمانده شهری بوده که بنی‌اسرائیل قرار بوده به آن حمله کند و بعد به موسی می‌گویند ما نمی‌آییم. این دروغ را آن‌ها ساخته بودند، بنابراین آن‌ها دارند خوب کار می‌کنند.صهیونیست‌ها برای سینما تعریف دارند و پنج اصل برای سینما قائل هستند. اولی دروغ است. می‌گویند قصه‌ها و اساطیر و داستان‌های مذهبی خود را بردارید و به اسم اقتباس آن‌ها را تغییر بدهید. در صورتی که این اقتباس نیست، دروغ‌بافی است. اصل دیگر انسان‌محوری سینماست. می‌گویند خدا و پیامبر و حرف‌های آن‌ها مهم نیستند، بلکه نظر انسان مهم است. مادی‌گرایی و درام اصل‌های دیگر هستند. درام یعنی عامل جذابیت و می‌گویند هر طور شده باید جذابیت ایجاد کنید. این همان چیزی است که ما مخالفش هستیم و نمی‌خواهیم با افکار مالیخولیایی جذابیت ایجاد کنیم. شهید آوینی هم درست به همین دلیل به سراغ سینمای داستانی نمی‌رفت. اصل دیگر قصه‌ی زیباست، یعنی داستانی که به چشم ظاهر زیبا باشد، درحالی‌که ما با قصه‌ی زیبا به شرط داشتن باطن زیبا موافق هستیم. ما هم باید پنج اصل را برای خود تعریف کنیم، که کرده‌ایم. اما آن‌ها این اصل‌های خود را ترویج می‌کنند و به جوانان آموزش می‌دهند، به طوری که همه‌ی فیلم‌سازان جهان با این فرمول‌ها فیلم می‌سازند. بنابراین فیلم‌ساز ما هم با این فرمول فیلم می‌سازد، چون همه‌ی آموزش‌هایش بر این اصول استوار بوده است. پس می‌توانیم این را هم بگوییم که منظور شما از آن جمله‌ی مشهور هم همین است که انتقادات شما از سینمای ایران به همین پیروی از الگوی غرب برمی‌گردد؟بله، به‌صراحت می‌گویم غرب سینما، فرهنگ و اعتقادات مذهبی مردم را هدف گرفته است. می‌دانید چرا فیلم‌سازان در مورد زندگی امام خمینی فیلم نمی‌سازند؟ چون به فیلم‌سازان ما یاد داده‌اند هر واقعیتی را عوض کنید، وگرنه خلاقیت ندارید. به همین علت فکر می‌کنیم که خلاقیت همان تغییر است، در صورتی که گاهی در یک حادثه صد نکته‌ی تاریک و نامکشوف وجود دارد که فیلم‌ساز باید آن را پر کند. مثلاً یوسف در چاه می‌افتد یا در خانه‌ی زلیخا دوازده سال می‌ماند. در قرآن نیامده است که در چاه یا خانه‌ی زلیخا چه گذشت، اما من به عنوان فیلم‌ساز باید از تخیل خودم استفاده کنم. تخیل باید باشد، اما اینکه دروغ را همراه تخیل کنیم جعل است. آقای سلحشور، حالا ماجرا خیلی فرق می‌کند. خیلی‌ها به کلیت حرفی که شما می‌زنید معتقدند، اینکه کلیت سینما در مسیر آرمان‌های انقلاب و دین نبوده است. اما این تعابیر شما به‌شدت عجیب است. من فکر می‌کنم این تعابیر شما با بی‌دقتی انتخاب می‌شود و یک مشکل اساسی اهالی سینما با شما همین است. چرا همین حرف‌ها را نمی‌زنید؟ اینکه سینمای ایران با پیروی از الگوهای سینمای غرب راه به جایی نمی‌برد، خیلی فرق دارد با اینکه سینمای ایران را صهیونیست‌ها و توده‌ای‌ها و بهایی‌ها اداره می‌کنند.اگر می‌خواهید نظر سینماگران را در مورد من بدانید، به آن‌هایی که با من کار نکرده‌اند رجوع نکنید، بلکه به سراغ افرادی بروید که ما من کار کرده‌اند. اگر یک نفر این نظر را داشت که سلوک و رفتار من اشتباه است، من حرف شما را قبول می‌کنم. من با کلیت سینما یا حتی کسانی که موضع فرهنگی‌شان در جهت انقلاب نیست مشکلی ندارم. چرا افرادی که با شما کار نکرده‌اند چنین برداشتی دارند؟چون آن‌ها من را نمی‌شناسند. ولی، به لطف خدا، من و دوستانی که با من همکاری کرده‌اند همدیگر را دوست داشتیم و به هم احترام می‌گذاریم و روزی نیست که آن‌ها به دفترم نیایند. بخش از این به خاطر آن تعابیر خاص نیست؟بله، هست، اما به نظرم درست است. من از پشت پرده‌ی سینما خبر دارم و خیلی از زنان هستند که از آنچه بر سرشان می‌آید سخن می‌گویند، اما می‌گویند تنها جایی که ما احساس امنیت می‌کنیم و رفتار و درخواست‌های ناجور از ما ندارند دفتر شماست. این سینما را آقا هم تأیید نمی‌کنند. آقای سلحشور، شما در حال نگارش زندگی حضرت موسی (ع) هستید و این در ماجرای موسی و فرعون خیلی مشهور است که خدا به او هم گفت که با قول لین به سراغ فرعون برو، با زبان نرم و نه با تندخویی.کار پیامبر هدایت است. آیا خداوند به موسی گفت که با سامری هم با قول لین سخن بگو؟ می‌گوید در برخورد اول با فرعون، قول لین داشته باش، برای اینکه بهانه‌ای نداشته باشد. اگر از ابتدا با سلاح و برای جنگ بروید، فرعون می‌گوید که از ابتدا برای جنگ آمده است. بنابراین خداوند از طریق موسی این بهانه را از فرعون می‌گیرد. ضمن اینکه این آقایان فرهنگی هستند و دارند لطمه می‌زنند. اسلام از نظر فرهنگی به هیچ عنوان اجازه‌ی سازش با دشمن را نمی‌دهد، اما از لحاظ نظامی این اجازه را می‌دهد. امام (ره) می‌گوید در پست‌های فرهنگی به افرادی که قبل از انقلاب در رأس کار بوده‌اند بعد از انقلاب اجازه کار کردن ندهید.شما حق دارید، چون ۳۷ سال در این وادی نفس نکشیده‌اید. در ۳۶ سال گذشته، به آن‌ها بودجه داده و از آن‌ها حمایت کرده‌ایم. منظور من کل سینماست. آیا ما سعی نکردیم که آن‌ها را جذب کنیم؟ اما آن‌ها بیش از ده‌هزار نفر را در عرصه‌ی سینما و تلویزیون بلعیده و برده‌اند. چرا؟برای اینکه سینما جذابیت دارد و خودنمایی در آن است. سه گروه به سینما جذب می‌شوند: اول آن‌هایی که به دنبال خودنمایی هستند و اسمش را نیز دیده شدن می‌گذارند. دوم افرادی که به دنبال شهرت و فساد سینما هستند. گروه سوم نیز که تقریباً سالم‌های سینما هستند دنبال این هستند که یک کار ارزشمند بسازند، اما به‌تدریج آن‌ها هم جذب می‌شوند و تعداد انگشت‌شماری باقی می‌مانند.شغل‌ها و صنوفی در جامعه هستند که فساد در آن‌ها وجود دارد و فسادشان برای خودشان است. اما فساد سینما و اشتباه و خطای آن به کل جامعه نشر داده می‌شود.ما به این نتیجه رسیدیم تا زمانی که شما با قربان‌صدقه حرف بزنید، این سینما راه خودش را می‌رود. من یا باید مثل همه سکوت کنم یا اینکه داد بزنم. جشنواره‌ی عمار را یک سری از بچه‌هایی که جلوی ارشاد رفته بودند و از برخی فیلم‌ها انتقاد کرده بودند راه انداختند. بعد از لطف خدا، با این فریادهای ما در مورد سینما بود که این جشنواره ایجاد شد. فکر می‌کنید این بیان تند نتیجه هم می‌دهد؟هر انسان عاقلی این را می‌فهمد که اگر شما با ادبیاتی خوب و با قول لین صحبت کنید، قطعاً تأثیرگذار است. اما این قول لین همیشه هم جواب نمی‌دهد. ما در این سی‌وچند سال مگر غیر از محبت کاری با این افراد داشته‌ایم؟ ما باید کاری کنیم که مردم حقیقت را بفهمند و در این شرایط اینکه من با قول لین حرف بزنم چیزی را عوض نمی‌کند، چون صدها نفر پیش از این با قول لین حرف زده‌اند اما جواب نگرفته‌اند. آیا اگر سلحشور با زبان خوب حرف بزند، دیگران حرف او را گوش می‌کنند؟ اگر فریاد نزنم، دیگر حرفم اصلاً مطرح نمی‌شود و کسی آن را نمی‌شنود. ممکن است که با این فریادها به من بگویند سلحشور بی‌ادب است، عیبی ندارد! همین که با این حرف‌ها عده‌ای به خود بیایند و جلوی وزارت ارشاد جمع شوند یا جشنواره‌ی عمار درست کنند، من راضی‌ام. اگر از من بدشان بیاید اما نتیجه‌اش بیداری باشد و مردم در بی‌خبری نباشند، من راضی هستم. اما داد زدن بیش‌ از حد هم ممکن است تأثیر معکوس بگذارد... درست است. هزینه‌ی آن را هم باید خودتان بدهید.داده‌ام، اما نمی‌توانم ساکت باشم. من از همین داد زدن‌ها سرطان گرفته‌ام، اما نمی‌توانم به خاطر اینکه به فکر خودم باشم ساکت بنشینم. خودم را قربانی کرده ام تا سینما نجات پیدا کند. آقای سلحشور، شما در جهان اسلام به‌شدت شناخته‌شده هستید. می‌توانستید یک سرمایه‌ی بزرگ فرهنگی در داخل هم باشید تا مجموعه‌ای از هم‌فکران شما دور شما جمع شوند و جریانی در فرهنگ راه‌اندازی کنید. اما ورود شما به این بحث‌های خرد و حاشیه‌دار باعث شده است که این اتفاق نیفتد. این نتیجه‌ی غم‌انگیز رویکرد این چند ساله‌ی شماست.من اعتقادم بر این است و از مکتب و دینم یاد گرفتم که هم باید کار فرهنگی انجام دهیم، هم اینکه باید با پدیده‌های شوم ضدفرهنگی برخورد کنیم. حضرت امیر (ع) شلاق و گردن می‌زد، اما قرآن را هم ترویج می‌کرد. بنابراین همه‌ی این‌ها در کنار هم است. من هم باید با معضلات جامعه درگیر شوم، هم باید در مورد آن کار تولید بکنم.من در شرایطی شروع به داد زدن کردم که دیدم همه ساکت شده‌اند. من پیش از این بارها در مصاحبه‌هایم گفتم که سینمای ما از صهیونیست‌ها خط می‌گیرد، اما هیچ‌کس آن را نمی‌شنید. من مجبور شدم که این مسئله را فریاد بزنم تا بتوانم توجه عده‌ای را جلب کنم که البته آثار آن هم بد نبود. برای من خوب نشد، اما آثار دیگرش خوب بود. من شاید چهار سال است که تلاش می‌کنم مسئولان فرهنگی رسانه‌ها و مطبوعات را جمع کنم تا ماهی یک بار جلسه‌ای بگذاریم و وضعیت فرهنگی را تحلیل کنیم تا بتوانیم در نتیجه‌ی این جلسات موضع‌گیری درستی بکنیم، اما هنوز موفق نشده‌ام.حتی من برای اصلاح ساختار سینما و تلویزیون یک راهکار ساده دادم و آن این است که ما فیلم‌هایی را که فکر می‌کنیم خوب است به ائمه‌ی جمعه و مداحان بدهیم تا آن‌ها ببینند. بعد آن‌ها اگر دیدند که فیلم‌ها مورد ‌تأیید است، به مردم سفارش کنند که آن فیلم را ببینید. فیلم‌ساز هم وقتی می‌بیند یک فیلم با استقبال روبه‌رو شده است، فیلم‌های بعدی را هم خوب می‌سازد. برخی از فیلم‌سازان نیز هستند که به دنبال نان‌اند. همچنین هیچ جبهه‌گیری سیاسی هم ندارند. آن‌ها هم وقتی از این استقبال باخبر بشوند، وارد میدان می‌شوند و شروع به ساختن فیلم می‌کنند، هر چند موفق نمی‌شوند، چون شخصی که تفکر ندارد، نمی‌تواند آثار ارزشمند بسازد. اما حداقل سعی خود را برای ساخت یک اثر ارزشمند می‌کند. ما هم از این بیشتر نمی‌خواهیم. بنابراین نتیجه می‌گیریم راه این موضوع این است که سایت‌ها فیلم‌ها را تشویق کنند و همچنین روحانیون و مداحان در مجالس خود از فیلم‌های خوب سخن بگویند.

واکنش جنتی به انتقادات گسترده مراجع تقلید/ آمار وایبری‌ها

$
0
0
به گزارش جهان به نقل از مهر، علی جنتی ظهر پنجشنبه در نشست صمیمی با اصحاب هنر و فرهنگ اصفهان اظهار داشت: علاوه بر این میزان که از شبکه وایبر استفاده می‌کنند در کشور نزدیک به ۴ الی ۴.۵ میلیون نفر عضو شبکه فیسبوک هستند. در شرایط کنونی استفاده از همه ابزارها اجتناب‌ناپذیر است و کسی نمی‌تواند در برابر آن بایستد.وی ادامه داد: کاربران در برابر برخی از سایت‌های اجتماعی که هم‌اکنون فیلتر است از فیلترشکن استفاده می‌کنند. این یک پدیده اجتماعی است و باید دید چگونه از این پدیده استفاده کنیم.وزیر ارشاد بیان داشت: ما می‌توانیم با استفاده از همه این ابزارها فرهنگ و هنر خودمان را به مردم دنیا معرفی کنیم و ارتباطات خودمان را گسترش دهیم. شرط آن این است که ما از نکات مثبت فرهنگی، هنری، سینمای خودمان بگوییم.وزیر ارشاد در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به توجه به موضوع اقتصاد خلاق بیان داشت: در موضوع اقتصاد خلاق مقصود همان تراوشات ذهنی افراد است. در این راه می‌توانیم با این تفکرات ارزش مادی دهیم تا در نهایت بتواند نقش موثری در تولید ناخالص داخلی کشور داشته باشد.وی بیان داشت: امروز نقش ارزشی محصولات فرهنگی و هنری که تحت عنوان اقتصاد خلاق در جهان استفاده می‌شود سالیانه ۸ هزار میلیارد دلار است و باید در این زمینه کار جدی شود.وی در ادامه سخنان خود به حوزه موسیقی نیز اشاره کرد و اظهار داشت: در حوزه موسیقی بحث بسیار است. این حوزه جزو حوزه‌هایی است که حدود آن روشن نیست.واکنش جنتی به انتقادات گسترده مراجع تقلیدوزیر ارشاد گفت: در این حوزه نظریات فقهی متعددی داریم و علما نظرات متعددی دارند اما آنچه برای ما ملاک است نظرات مقام معظم رهبری است که هم به عنوان مرجع تقلید و هم به عنوان رهبر انقلاب و شخصی آشنا با مباحث هنری ما براساس ملاک ایشان تصمیم‌گیری و عمل می‌کنیم.جنتی تاکید کرد: مجوزهایی که در این عرصه داده می‌شود عموما مجوزهایی است که رعایت حقوق قانونی و شرعی در آن شده است.وزیر ارشاد بیان داشت: متاسفانه مدت‌ها بود که ارکستر ملی و ارکستر سمفونی ما تعطیل شده بود که در نهایت این موضوع هم‌اکنون در حال احیا است.وی همچنین درخصوص اطلاعات نادرستی که درخصوص تکخوانی مطرح شده بیان داشت: متاسفانه برخی اطلاعات نادرستی را به علما می دهند و می‌خواهند آنگونه القا کنند که ما با ارزش‌های دینی فاصله گرفته‌ایم.وزیر ارشاد بیان داشت ما به دنبال ترویج مکتب دینی خود هستیم و با تمام ابزارها این موضوع را دنبال می کنیم. در این عرصه هنر خودش یکی از رساترین ابزارهای انتقال است.هیچ مجوزی برای تکخوانی بانوان صادر نشده استجنتی بیان داشت: تاکنون هیچ آلبومی که تکخوانی خانم‌ها در آن بوده باشد مجوز نگرفته است. اینکه آیا تکخوانی حرام است یا حلال بحث دیگری دارد که باید در جای خود درخصوص آن صحبت کرد.جریانی به دنبال تهدید دولت با جعل و تحریف مسائل استوی با بیان اینکه عده‌ای سازمان‌یافته راه می‌افتند و علیه دولت مسائلی را مطرح می کنند گفت: البته اگر آنچه هست را با زبان انتقادی بیان کنند ما کاملا استقبال می‌کنیم. یکی از خصوصیات دولت فعلی باز بودن سینه برای انتقادها است.وی تصریح داشت: احساس من این است که مجموعه هایی در دولت جدید شکل گرفته اند که این دولت منتخب آنها نیست و به صورت سازمان یافته و حساب شده تبلیغاتی را ضد دولت انجام می دهند و آنچه بیان می کنند پایه صحیحی ندارد.وزیر ارشاد با تأکید بر اینکه جریانی به دنبال تهدید دولت با جعل و تحریف مسائل هستند افزود: مثلا می‌گویند کتاب کلنل دولت‌آبادی مجوز گرفته در صورتی که چنین نیست یا در حوزه سینما می‌گویند فلان فیلم مجوز گرفت و اکران شد در حالی که ما خودمان خبر داریم کدام فیلم اکران می‌شود و کدام اکران نمی‌شود. در حوزه تئاتر و موسیقی هم همه موازین اخلاقی و شرعی کنترل و اعمال می‌شود و بعد از آن است که مجوز داده می‌شود. با همه این حرف‌ها می‌بینیم که میدان جعل و دروغ و شایعه‌سازی باز است.لایحه ساماندهی کانون های تبلیغات به مجلس ارائه شدوزیر ارشاد با بیان اینکه کانون های تبلیغات نیاز به ساماندهی دارند، اظهار داشت: لایحه ساماندهی کانون های تبلیغات را به مجلس ارائه کرده ایم.وی ادامه داد: از نمونه تخلفات تبلیغات صدا و سیما در خصوص پروژه پدیده شاندیز بود که تبلیغات زیادی را پخش می کرد که این تبلیغات منجر شد بیش از ۱۲۰ هزار نفر از مردم در این طرح سرمایه گذاری کنند و متضرر شوند.وزیر ارشاد گفت: هم اکنون در حوزه بهداشت و سلامت هم صدا و سیما تبلیغات نادرست زیادی را انجام می دهد که نمونه آن در کرم حلزون بود که هیچ پشتوانه علمی نداشت هم اینک نیز بسیاری از روزنامه ها اقلام بهداشتی را تبلیغ می کنند که آسیب های زیادی را به مردم وارد می کند.وی در مورد مخالفان و منتقدان دولت نیز تصریح داشت: احساس من این است که مجموعه هایی در دولت جدید شکل گرفته اند که این دولت منتخب آنها نیست و به صورت سازمان یافته و حساب شده تبلیغاتی را ضد دولت انجام می دهند و آنچه بیان می کنند پایه صحیحی ندارد اما سینه ما گشاده است زیرا دولت ما دولت مدارا و تحمل کردن است.

حواشی جشنواره فیلم فجر در مشهد

$
0
0
به گزارش جهان به نقل از فارس، در نخستین روز از دوازدهمین جشنواره فیلم فجر مشهد، شهروندان پایتخت معنوی کشور از ساعت‌های اولیه صبح برای خرید بلیت جشنواره، ساعت‌ها در صف ایستادند که با تغییر فیلم، فروش بلیت از ساعت ۱۲ ظهر آغاز شد.آنچه در ادامه آمده است نظرات مردم درباره نخستین روز برگزاری دوازدهمین جشنواره فیلم فجر مشهد و حاشیه‌های آن در اولین روز برگزاری است.عدم نظم پای ثابت جشنواره / رسانه‌ها هم جاماندندعلی‌پور یکی از دانشجویان دانشگاه فردوسی در گفت‌وگو با خبرنگار فارس گفت: در سال‌های گذشته هم نبود نظم و ترتیب در برگزاری جشنواره فیلم فجر مشهد وجود داشت اما ظاهرا هر سال دریغ از پارسال می‌شود و امسال هم که بدتر از گذشته است.وی ادامه داد: اگر چه ما تجربه تغییر فیلم‌ها را در جشنواره داشتیم اما امسال، با اکران یک فیلم در روز و تغییر آن در آخرین دقایق سبب شد، زمان ما برای خرید بلیت آن هم با گذشت زمان طولانی، تلف شود.یکی دیگر از تماشاگران علاقمند به سینما و جشنواره فیلم فجر که معتقد است علاقه به هنر هفتم می‌تواند تماشاگر را مدت‌ها در صف نگه دارد، تصریح کرد: متاسفانه امسال بیشتر آثار قرار گرفته در جدول اکران جشنواره مشهد را آثار با کیفیت پایین تشکیل داد‌ه‌اند.محمد کاظمی تاکید کرد: متاسفانه امسال ۱۰ فیلم نمایش داده می‌شود که البته امروز هم که ما به دنبال تماشای فیلم "رخ دیوانه" بودیم که مسئولان سینما اعلام کردند فیلم "خداحافظی طولانی" اکران می‌شود که اتفاقا کیفیت خوبی ندارد.سمانه احمدیان نیز که از فروش احتمالی اینترنتی بلیط جشنواره خبر داشت، افزود: ما همیشه از رسانه‌ها و مطبوعات، اطلاعات لازم برای اکران فیلم‌های جشنواره را رصد می‌کردیم اما گویا امسال رسانه‌ها هم نمی‌توانند با سرعت تغییر اکران آثار، به موقع اطلاع‌رسانی کنند و این امر بسیار ضعیف است.فروش بلیت در بازار سیاه مقابل جشنوارهیکی از حاشیه‌های نخستین روز از دوازدهمین جشنواره فیلم فجر مشهد، فروش بلیت فیلم خداحافظی طولانی مقابل سینما توسط یکی از جوانانی بود که پس از اکران این اثر در ساعت ۱۷ فریاد می‌زد بلیت فیلم خداحافظی طولانی با نصف قیمت موجود است.صندلی‌های خالی در سالن شماره یکدر ساعت‌های اکران امروز بسیاری از صندلی‌ها خالی بودند و تا پایان اکران فیلم خداحافظی طولانی نیز پر نشد، از سوی دیگر چند ردیف از صندلی‌ها به مسئولان اختصاص پیدا کرده بود و تنها یک ردیف را ویژه قرارگیری خبرنگاران و اهالی رسانه در نظر گرفته بودند.کارت خبرنگاری به همراه بلیتاز حاشیه‌های جالب نخستین روز برگزاری دوازدهمین جشنواره فیلم فجر مشهد، بازهم مثل همیشه خبرنگاران بودند که با محدودیت‌های مختلفی روبه رو شدند که از آن جمله می‌توان به لزوم استفاده از بلیت ویژه اهالی رسانه در هنگام تماشای فیلم و تعیین ساعت مشخص برای تماشای فیلم‌ها اشاره کرد که ممکن است خبرنگاران توانند به خوبی این رویداد فرهنگی و هنری شهر را پوشش دهند.آغازی بارانی در دوازدهمین سالفجر دوازدهم با تمام نواقص و هیجان یک سینماروی زمستانی و در عصری بارانی کار خود را آغاز کرد، هر چند به دنبال افتتاحیه و یا نظمی در خور شان فجر مشهد با سابقه ۱۲ ساله‌اش بودیم اما باید از بضاعت ارشاد خراسان رضوی که با تمام کاستی‌های مالی توانسته است حال و هوای فجر سی‌وسوم را به مشهد نیز برساند قدردان هم بود.

برادران رحماندوست‌ عزادار شدند

$
0
0
به گزارش جهان به نقل از فارس، حاج مرتضی رحماندوست جانباز هشت سال دفاع مقدس و پدر مصطفی رحماندوست شاعر، مترجم و نویسنده ادبیات کودک و نوجوان و مجتبی رحماندوست نویسنده و نماینده مجلس شورای اسلامی بر اثر کهولت سن دار فانی را وداع گفت.تشیع پیکر این جانباز هشت سال دفاع مقدس از دقایقی پیش از درب منزل وی آغاز و در قطعه ۲۳۲ صالحین بهشت زهرا(س) مربوط به جانبازان آرام خواهد گرفت.خبرنگاران جهان نیوز، مصیبت وارده را به خانواده محترم رحماندوست تسلیت عرض می نمایند.

دیه‌گو مارادونا به برج میلاد می‌آید!

$
0
0
به گزارش جهان به نقل از مهر، امروز جمعه هفدهم بهمن ماه ششمین روز از سی و سومین جشنواره بین المللی فیلم فجر به شمار می رود. با توجه به اینکه در روزهای جمعه مراسم عبادی نماز جماعت در کشور برپا می شود، برنامه نمایش فیلم های سینمایی در کاخ جشنواره از ساعت ۱۲:۴۵ آغاز می شود.در ششمین روز از جشنواره فیلم فجر آثاری چون «جای خالی» کمیل سوهانی، «آزاد راه» به کارگردانی محسن خانجهانی، «ماهی سیاه کوچولو» به کارگردانی مجید اسماعیلی، «من دیه گو مارادونا هستم» به کارگردانی بهرام توکلی و «کوچه بی نام» به کارگردانی هاتف علیمردانی نمایش داده می شود.«جای خالی» به کارگردانی کمیل سوهانی و «آزاد راه» به کارگردانی محسن خانجهانی مستندهایی هستند که امروز ساعت ۱۲:۴۵ در بخش سینما حقیقت به نمایش گذاشته می شوند.«ماهی سیاه کوچولو» به کارگردانی مجید اسماعیلی نیز ساعت ۱۵ با حضور در بخش نگاه نو برای اهالی رسانه اکران می شود. در خلاصه داستان این فیلم آمده است: اگر ناگهان پرنده ها به پرواز درآمدند، یعنی دشمن پشت بوته هاست اما اگر پرنده ای پرید شاید پی دانه ای می رود. جنگجویان خطاکار تنها به پیروزی فکر می کنند پس بدیهی است که به سمت هر جنبشی پشت بوته ها یورش می برند اما جنگجویان خردمند که حواس، درک و عکس العمل شان را یکپارچه کرده اند تفاوت پروازهای دسته جمعی و تنها را می دانند. آنها آگاهی بر نشانه ها را طی آموختن «آیین دلاوری» زیست کرده و می دانند موقعیت پس از پیروزی مهم است نه پیروز شدن.مریلا زارعی، مصطفی زمانی و همایون ارشادی ایفاگر نقش های اصلی فیلم سینمایی «ماهی سیاه کوچولو» هستند و بازیگرانی چون جمشید گرگین، یاسمن معاوی و قاسم یوردخانی نیز در این فیلم حضور دارند.«من دیه گو مارادونا هستم» به کارگردانی بهرام توکلی از جمله فیلم های بخش سودای سیمرغ است که ساعت ۱۶:۳۰ در برج میلاد اکران می شود، در خلاصه داستان این فیلم آمده است: تو می دونی من از چيه مارادونا خوشم مياد؟ از اينکه تو زندگيش هيچوقت واقعيت و رويا براش مرز نداشت، وقتی بازی می کرد با همه وجودش بازی می کرد، پرواز می کرد، بازی نمی کرد، وقتی معتاد شد يه کوه کوکائين می ريخت جلوش د بکش همه چيز و تا تهش می رفت، خودشو لوس نمی کرد… همه اش برای اين بود که واقعيت و رويا براش مرز نداشت، اگه هم داشت اون نمی تونست مرزشونو تشخيص بده...گلاب آدینه، سعید آقاخانی، هومن سیدی، ویشکا آسایش، بابک حمیدیان، جمشید هاشم پور، صابر ابر، مهسا علافر، سارا بهرامی، پانته آ پناهی‌ها، سهی بانو ذوالقدر، علی استادی، میثاق زارع، سجاد تابش، محمد امیر مشهدی نصرالله و آوا حکانی به ایفای نقش می‌ پردازند.آخرین فیلمی که در ششمین روز از جشنواره فیلم فجر در کاخ جشنواره روی پرده می رود، «کوچه بی نام» به کارگردانی هاتف علیمردانی است، این فیلم نیز در بخش سودای سیمرغ در سی و سومین جشنواره بین المللی فیلم فجر حضور دارد. «کوچه بی نام» ساعت ۱۹ برای اهالی رسانه نمایش داده می شود.این فیلم داستان دو خانواده است که در یکی از محله های جنوب شهر تهران زندگی می کنند و درگیر اتفاقاتی می شوند.از جمله بازیگران این فیلم می توان به فرهاد اصلانی، فرشته صدرعرفایی، امیرآقایی، باران کوثری، پانته آ بهرام، ملیسا ذاکری، ستاره پسیانی، محمدرضا غفاری، علیرضا استادی و ... اشاره کرد.

دلیل یک تهیه‌کننده برای خوب بودن فیلمش!

$
0
0
به گزارش جهان به نقل از ایسنا، تینا پاکروان ۱۶ بهمن ماه در آخرین نشست پنجمین روز جشنواره‌ی فیلم فجر همچنین درباره مشکلاتی که در راه ساخت فیلم‌های اول وجود دارد، اظهار کرد: به دلیل کمبود مالی معمولا مرحله پیش تولید برای فیلم‌های اول کوتاه است. سه هفته زمان صرف پیش تولید کردیم و کار سه روز بعد از دریافت پروانه ساخت کلید خورد، خوشبختانه بخش خصوصی حمایت کرد تا این فیلم ساخته شود.کاوه ابراهیم‌پور کارگردان این فیلم هم با اشاره به سوابق کاری‌اش گفت: سینما خوانده‌ام و تا به حال نیز تعداد زیادی تیزر و فیلم کوتاه ساخته‌ام. برای این فیلم به محل بچگی خود رفتم و بسیاری از اتفاقاتی که مشاهده کردید برای من هم افتاده بود.وی درباره انتخاب بازیگر خردسال فیلم نیز اظهار کرد: از "ماهان" پیش از این برای تبلیغ تلویزیونی استفاده کرده بودم، او از بین دویست بچه انتخاب شد و معتقدم انتخاب درستی داشته‌ام.این کارگردان درباره حضور فیلمش در بخش هنر و تجربه گفت: زیاد هم از این موضوع ناراحت نیستم البته فکر می‌کردم فیلم باید در بخش فیلم های اول حضور داشته باشد اما در مجموع مهم آن است که فیلم دیده شود.ابراهیم پور موضوع اصلی فیلمش را گذر یک بچه از کودکی به دنیای بزرگسالی عنوان کرد و ادامه داد: یحیی را مثل جنینی می‌بینیم که سعی می‌کند با دنیای بیرون ارتباط برقرار کند و با شکستن سکوتش به بلوغ می‌رسد.فاطمه معتمدآریا بازیگر، طلا معتضدی فیلمنامه نویس، ژینوس پدرام تدوینگر، حسین جلیلی فیلمبردار، علی عابدینی طراح صحنه و ماهان نصیری بازیگر خردسال از دیگر حاضران در این نشست بودند.

حقیقت مرگ از نگاه نهج‌البلاغه

$
0
0
به گزارش جهان به نقل از مهر، دکتر محسن اسماعیلی، حقوقدان و استاد دانشگاه در ادامه سلسله جلسات شرح نهج البلاغه که در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی(سرچشمه) برگزار می شود، به نامه ۶۹ رسید.گزارشی از سخنان این جلسه از نظر شما می گذرد.بحث راجع به نامه ۶۹ نهج‌البلاغه بود. در ادامه می رسیم به: «وَ اءَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ»​​بعد از جملات قبلی که درباره ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی بود، حضرت توصیه ای راجع به مرگ و قیامت دارند. یعنی بعد از توصیه راجع به مبدا، درباره معاد توصیه می کنند و این خودش یکی از معارف الهیست کهانسان باید یاد مبدا و معاد را با هم در نظر داشته باشد. خداوند به بندگانی بشارت می دهد که به هر دو با هم اعتقاد داشته باشند: «انا لله و انا الیه راجعون»؛ «انا لله» به مبدا مربوط است و «انا الیه راجعون» به معاد. مبدا و معاد باید با هم در یاد ما باشند. در اینجا هم بعد از عظمت باری تعالی، درباره عظمت مرگ صحبت می کنند و توصیه ای دارند که اتفاقا برای تعلیم و تربیت امثال من لازم تر و مفید تر است. می فرمایند: «وَ اءَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ». زیاد به یاد مرگ و مراحل پس از مرگ باشد.در این جمله شریف چند نکته ظریف هست:مطلب اول اینکه ماهیت مرگ از اسرار الهی است. اینکه «مرگ چیست» و چه اتفاقی موقع زهوق روح (خارج شدن روح از بدن) رخ می دهد را نه ما و نه بزرگتر از ما نمی دانیم و این از علوم خاص الهی است که جر خود خداوند به آن آگاه نیستند.به امثال ابوعلی سینا، فیلسوف و حکیم بزرگ جهان اسلام و دنیا، حق بدهید که بعد از آن همه تحقیق و پژوهش که هنوز هم در خیلی از جنبه ها سرآمد تحقیق و پژوهش در دنیاست؛ در آخر عمر بگوید که من راجع به هر چیزی به نتیجه رسیدم جز حقیقت مرگ:از قعر گل سیاه تا اوج زحلکردم همه مشکلات گیتی را حلبیرون جستم ز قید هر مکر و حیلهر بند گشاده شد مگر بند اجلنتوانست معمای حقیقت مرگ را حل کند و حق با اوست. چرا؟ چون آن کسی که «باب علم نبی» بود و آن کسی که فقط او حق داشت به مردم اعلام کند که «ايُّهَا النَّاسُ سَلُونِي‌ قَبْلَ أن‌ تَفْقِدُونِي‌‌ لَأَنَا بِطُرُقِ اَلسَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ اَلْأَرْضِ» (هر چه می خواهید از من بپرسید که من به اسرار آسمانها آگاه ترم از آنچه در زمین می بینید و راهی نیست که برای من ناگشوده باقی مانده باشد) وقتی بر اثر ضربه ابن ملجم ملعون در بستر افتاده بود، فرمود من هم از فهمیدن حقیقت مرگ ناتوانم. وقتی علی(علیه السلام) چنین جمله ای بگوید، تکلیف ابو علی سینا دیگر روشن است.حقیقت مرگ قابل دستیابی نیست. آن چیزی که مهم است و باید به یادش باشی، ماهیت مرگ نیست، خود «مرگ» است. یادمان باشد که حادثه ای قطعی است و اتفاق می افتد. توصیه حضرت به تفکر در کیفیت جدا شدن روح از بدن و رابطه روح و بدن بعد از مزگ نیست. اینها انسان ساز نیست. چیزی که انسان ساز است، تفکر در قطعی بودن مرگ است. وقتی حضرت در بستر شهادت بودند، وصیت بسیار خواندنیی دارند که در خطبه ۱۹۴ آمده است: «أَیُّهَا اَلنَّاسُ کُلُّ اِمْرِئٍ لاَقٍ مَا یَفِرُّ مِنْهُ فِی فِرَارِهِ» همه شما، بدون استثنا، در حالی که از مرگ فرار می کنید، با مرگ ملاقات می کنید. هرچه سریعتر می دوید، زودتر با آن روبرو می شوید؛ «اَلْأَجَلُ مَسَاقُ اَلنَّفْسِ» اجل و مرگ، مقصد حیات شماست، «وَ اَلْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ»؛ هراسیدن و فرار از مرگ همان و ملاقات کردن مرگ همان. بعد از ۱۹ ماه مبارک رمضان است که حضرت می فرمایند «کُلُّ اِمْرِئٍ لاَقٍ مَا یَفِرُّ مِنْهُ فِی فِرَارِهِ»؛ مرگ قطعی است.بعد می فرمایند «کَمْ أَطْرَدْتُ اَلْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا اَلْأَمْر»؛ چدر روزهایی که من صرف کردم تا از مکنون و باطن و حقیقت مرگ آگاه شوم؛ «فَأَبَى اَللَّهُ إِلاَّ إِخْفَاءَهُ»؛ ولی خدا نخواست.» هَیْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ »؛ این علم در خزانه علم الهی است. سراغش نروید. آن چیزی که قطعی است، خود مرگ است. به جای اینکه عمر کوتاهمان را صرف بحث های علمی درباره ماهیت مرگ بکنیم و وقتمان را صرف حدس و گمان های افراد درباره آن بکنیم، باید به فکر این باشیم که برای آن اتفاق حتمی چه باید بکنیم. پرداختن به علوم غیر ضروری، اگر موجب غفلت از علوم ضروری شود، کار آدم عاقل نیست، لذا حضرت توصیه می فرمایند که به یاد خود مرگ باشید که قطعی است و این جای تعجب است که انسان از یک امر قطعی غیر قایل تردید غفلت کند و وقتش را صرف چیزهایی کند که بداند یا نداند خیلی برایش اثرگذار نیست. در حکمت ۱۲۶ حضرت می فرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِیَ اَلْمَوْتَ وَ هُوَ یَرَى اَلْمَوْتَى» تعجب می کنم از کسی که از مرگ غافل است در حالی که مرده ها را می بیند. حواست کجاست؟ خودت را مشغول چه کرده ای؟ آن چیزی که یقینی است، یعنی مرگ، مبادا به دست شیطان مشکوک جلوه داده شود و آن چیزی که مشکوک است و علم مخزون است، وقت ما را بگیرد.علی(علیه السلام) فرمود: «ما رَأيتُ إيمانا مَع يَقينٍ أشبَهَ مِنهُ بشَكٍّ على هذا الإنسانِ»؛ هیچ امر یقینی و قطعی و تردید ناپذیری را مانند مرگ در عمرم ندیدم که آدم به آن شک داشته باشد. با یقینی ترین مساله با شک مواجه می شود. انگار مرگ مال همسایه است. «إنّهُ كُلَّ يَومٍ يُوَدِّعُ إلَى القُبورِ و يُشَيِّعُ» هر روز با چشمان خودش تشییع جنازه ها را می بیند که می برند و دفن می کنند آدم ها را، «و إلى غُرورِ الدّنيا يَرجِعُ »؛ ولی باز هم فریب دنیا را می خورد؛ «عنِ الشَّهوَةِ و الذُّنوبِ لا يُقلِعُ» و از شهوت رانی دست بر نمی دارد. این هم از فریب های شیطان است تا ما از علوم نافع محروم شویم.ابن ابی الحدید در جلد ۱۳ شرح نهج البلاغه وقتی به خطبه ۱۸۸ می رسد می گوید «نادر لا نظیر له»؛ این خطبه کمیاب است. بی نظیر است برای بیدار کردنم انسان. در این خطبه آمده است: «أُوصِيكُمْ بِذِكْرِ اَلْمَوْتِ وَ إِقْلاَلِ اَلْغَفْلَةِ عَنْهُ» یاد خود مرگ باشید و غفلت خود را کم کنید؛ « وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ»؛ چرا از چیزی که از شما غافل نیست، غفلت می کنید؟ «طَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ » چرا به کسی که به شما مهلت نمی دهد طمع می کنید؟ عزرائیل به انبیا و بزرگان مهلت نداد. به من و شما مهلت نمی دهد.حرف امیرالمومنین این است: گرگ اجل یکایک از این گله می برد/ این گله را ببین که چه آسوده می چردبعضی حرف هایی می زنند که درست نیست. می گویند یاد مرگ باعث از بین رفتن نشاط روحی و تلخکامی می شود و امید به زندگی را از بین می برد. این حرف ها ضد دین است. یاد مرگ شیرین کننده زندگی است. به عمر انسان ارزش و اعتبار می دهد. امیرالمومنین نمی خواهد زندگی را به کام ما تلخ کند. اتفاقا هر چه انسان بیشتر به یاد مرگ باشد؛ از ثانیه هایش بیشتر لذت می برد. من و شما از عمرمان بیشتر لذت می بریم یا امیرالمومنین سلام الله علیه که می گفت: « والله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه»؛ قسم خورد که من با مرگ بیشتر انس دارم تا طفل با پستان مادرش. او از عمرش بیشتر استفاده کرد یا ما؟ یاد مرگ پژمرده می کند؟ نشاط اجتماعی آن موقع حاصل می شود که انسان بداند این مهلتی که دارد نامحدود نیست و باید از آن استفاده کند. آن موقع است که دنیا تجارت خانه آخرت می شود. آدم یاد مرگ نباشد، تنبل می شود.اینهایی که می گویم همه از روایات است:یاد مرگ رضایت از زندگی را بیشتر می کند.یاد مرگ باعث رضایت به آنچه خدا داده می شود. حرص نمی زند.یاد مرگ تحمل مصائب را آسان می کند. جزع و فزع نمی کند.یاد مرگ شعله های سرکش شهوت را خاموش می کند.یاد مرگ از قساوت قلب جلوگیری می کند.یاد مرگ انسان را مهربان می کند.اینها زندگی را تلخ می کند؟ این که به ما گفته اند به زیارت اهل قبور بروید برای این است که نشاط پیدا کنیم تا از عمرمان بهره ببریم؛ نه اینکه زندگی را بر ما تلخ کنند. از اینها مهمتر این که یاد مرگ «هادم اللذات» است و جلوی دلبستگی به دنیا را می گیرد. حب به دنیا که «راس همه خطایا» است را از دل انسان بیرون می کند. انسان به آن طرف علاقمند می شود. خودش را برای قیامت آماده می کند.امیرالمومنین در نامه ۳۱ به امام حسن مجتبی نوشتند: «يَا بُنَيَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ» تا می توانی به یاد مرگ باش؛ « وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَ تُفْضِي بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَيْهِ » تا می توانی به یاد آن مراحلی باش که باید از آنها عبور کنی و بعد از مرگ با آنها مواجه خواهی شد. چرا؟ تا نتوانی زندگی کنی؟ نه؛ تا زود خودت را جمع و جور کنی و آماده شوی، «حَتَّى يَأْتِيَكَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ »؛ هر چه بیشتر یاد مرگ باشی، بیشتر آماده می شود تا جایی که هر موقع مرگ بیاید تو بارت را بسته ای و افسوس نمی خوری و کمرت را محکم بسته ای؛ « وَ لاَ يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ » اما اگر یاد مرگ نباشی، هر موقع که بیاید، امروز یا صد سال دیگر، مبهوت می شوی. بیچاره می شوی.مطلب دوم که در این جمله هست و کمتر به آن توجه شده است، این است که ما کمتر می شنویم کسی بگوید: به یاد بعد از مرگ باش. حضرت می فرمایند: «وَ اءَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ». به یاد پس از مرگ هم باش. پس از مرگ هم مهم است. مرگ با همه ی سختی و دشواری، اگر آخر قصه زندگی بود، یک جوری تحمل می کردیم؛ منتها مرگ پایان زندگی نیست. شروع داستان بی انتهای غیر قابل تصور است. خیلی فراز و نشیب بعد از مرگ هست. جان کندن خیلی سخت است؛ اما مگر وارد شدن در قبر و جواب دادن به نکیر و منکر و فشار قبر و ماندن در آن گودال تا وقتی خدا ما را خارج کند آسان است؟مگر ما می فهمیم دوباره از قبر خارج شدن و در صحرای محشر چه هول و دشواریی دارد؟ مگر می فهمیم که میزان و حساب چقدر سخت است؟ هیچ حساب کرده ایم از پل صراط گذشتن چطور است؟ مرگ با همه سختی هایش نسبت به آنچه بعد از مرگ اتفاق می افتد چیزی نیست. پیامبر فرمود مرگ با همه سختی هایش مثل شاخ زدن یک بز است. سخت و دردناک است ولی به همین اندازه. بعد از مرگ سخت است. در روایتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «لم يلق ابن آدم شيئا قطّ منذ خلقه اللَّه أشدّ عليه من الموت ثمّ إنّ الموت لأهون مما بعده»؛آدمیزاد از ابتدای خلقت، هیچ چیز سخت تر از مرگ ندیده و نخواهد دید ولی مرگ نسبت به بعد از مرگ خیلی آسان تر است.فکر بعد از مرگ باید بود. آنقدر پس از مرگ سخت است که علی علیه السلام اسم آنرا «قبة کئـودا» گذاشته است. «گردنه ای صعب العبور» است. در نامه ۳۱ آمده است: «أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَؤُوداً، الُمخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالاً مِنَ الْمُثْقِلِ وَالْمُبْطِي‏ءُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالاً مِنَ الْمُسْرِعِ، وَ أَنَّ مَهْبِطَكَ بِهَا لاَ مَحَالَةَ إِمَّا عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ، فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ وَ وَطِّى‏ءِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ، فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ، وَ لاَ إِلَى الدُّنْيَا مُنْصَرَفٌ»؛ بدان كه پيشاپيش تو گردنه اى دشوار است، سبک‌بار در بر شدن بدان آسوده تر از سنگين بار است، و کند رونده در پيمودن آن زشت حال تر از شتابنده، و فرود آمدن تو در آن مسير بر بهشت يا دوزخ بود ناگزير. پس پيش از فرود آمدنت براى خويش پيشروى روانه ساز و پيش از رسيدنت خانه را بپرداز. كه پس از مرگ جاى عذر خواستن نيست، و نه راه به دنيا بازگشتن. «عَقَبَةً كَؤُوداً» می دانی یعنی چه؟ یعنی بعد از آن یا برای همیشه در جهنم هستی یا در بهشت! پس قبل از آن خودت را آماده کن. بمیری دیگر جای توبه نیست.خطبه ۲۰۴ از خطبه هایی است که سید رضی در اولش نوشته: « و من كلام له ع كانَ كَثِيرا ما يُنادِي بِهِ اءَصْحابَهُ»؛ این جمله ها را علی خیلی برای یارانش تکرار می کرد و خیلی به یاد مرگ بود. می فرماید: « فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لاَ بُدَّ مِنَ اَلْوُرُودِ عَلَیْهَا وَ اَلْوُقُوفِ عِنْدَهَا»؛ بدانید! بعد از مرگ گردنه های صعب العبور در پیش است و منازل ترسناک و تکان دهنده ای که هیچ کس نمی تواند در آنها نماند. پیامبر فرمود که مرگ سخت ترین چیزی است که بشر از اول خلقت با آن مواجه می شود ولی بعد از مرگ از آن هم سخت تر است.مرحوم مجلسی در بحارالانوار نقل کرده است که یک روز جبرائیل با حالتی به هم ریخته خدمت پیامبر رسید. پیامبر علت را جویا شد. عرض کرد یا رسول الله چرا حال من اینطور نباشد در حالی که امروز جهنم را دیدم که چه اتفاقی قرار است رخ دهد. پیامبر فرمود مگر چه اتفاقی قرار است بیفتد. جبرائیل جواب داد: « و الذي بعثك بالحق نبيا لو أن مثل خرق إبرة خرج منها على أهل الارض لا حترقوا ّ عن آخرهم ، و لو أن رجلا دخل جهنم ثم أخرج منها لهلك أهل الارض جميعا حين ينظرون إليه ، لما يرون به ، و لو أن ذراعا من السلسلة التي ذكره الله تعالى في كتابه ّ وضع على جميع جبال الدنيا لذابت عن آخرها ، و لو أن بعض خزان جهنم التسعة»؛ قسم به خدایی که تو را به حق به رسالت مبعوث کرد، اگر به اندازه سوراخ سوزن در این دنیا به جهنم باز شود، همه انسان ها خواهند سوخت و اگر کسی وارد جهنم شود و فرض کنیم که نجات پیدا کند، تمام مردم روی زمین با دیدن این فرد، همگی از ترس جان می دهند و اگر از آن زنجیر آتش جهنم که خدا وصف کرده، یک حلقه را روی کوه ها بگذارند، تمام کوهستان ها آب می شود و اگر یکی از نگهبان های نوزده گانه جهنم به دنیا بیاید، همه مردم از ترس جان خواهند داد و اگر یک لباس از لباس های اهل جهنم را به این دنیا بیاورند، از بوی گند آن همه خفه خواهند شد. این اوضاع بعد از مرگ است.در یک روایت دارد که وقتی حرف های جبرائیل به اینجا رسید، پیامبر به خاک افتاد و گریه کرد و جبرائیل هم به گریه افتاد. آنقدر گریه کردند که فرشته ای از آسمان صدا زد خدا شما را ایمنی داده است. خیال کسی نمی تواند راحت باشد مگر اینکه خدا به کسی ایمنی داده باشد. مطلب سوم یک نکته ظریف دیگر است. دقت کنید. نمی فرماید «اذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ»؛ می فرماید «وَ اءَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ». نمی فرماید یاد مرگ و بعد از آن باشید. می فرماید «خیلی» به یاد مرگ باشید. این که گاهی یادت باشد کافی نیست. آن چیزی که جبرائیل گفته و پیامبر را بر زمین انداخته، چیزی نیست که انسان گهگاه یادش بیفتد. باید زیاد به یاد مرگ بود. یاد مرگ از آن چیزهایی است که زیاده روی در آن مطلوب است. در نامه ۳۱ هم آمده بود که زیاد به یاد مرگ و بعد از مرگ باش. منظور از زیاد چیست؟ چقدر است؟ اندازه ندارد. شاید متناسب با معرفت افراد باشد. آن کسی که این ها را به ما یاد داده گفته «من مانوس با مرگ هستم». گفته بیش از انس یک نوزاد با سینه مادرش با مرگ مانوس است. من گشتم که اگر بتوانم یک عدد برای تعداد دفعات یاد مرگ پیدا کنم. چیزی نیافتم جز یک روایت. از پیامبر سوال شد: «یا رَسُولَ اللّه هَلْ یُحْشَرُ مَعَ الشُّهَداءِ اَحَدٌ. قالَ نَعَمْ مَنْ یَذْکُرُ الْمَوْتَ بَیْنَ الْیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ عِشْرِینَ مَرَّةً»؛آیا کسی با شهدا محشور می شود؟ کسی می تواند به درجه شهادت نرسیده باشد ولی با شهدا محشور شود؟ پیامبر فرمود کسی که در شبانه روز ۲۰ مرتبه یاد مرگ بیفتد با شهدا محشور می شود.​

ضعفهای انقلاب منشاء ایجاد تشیع انگلیسی شد/ سیاستهای دوران سازندگی تکفیری‌ها را تقویت کرد

$
0
0
گروه فرهنگ جهان نیوز ـ از آغاز جریان انقلاب اسلامی و پس از پیروزی آن همواره دو جریان به عنوان عامل تهدید آن شناخته شده اند؛ جریان های تکفیری و شیعیانی که به وابستگی به لندن مشهور شده اند. دکتر «حسین کچویان» استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، در گفت و گویی به تفصیل پاسخگوی سؤالاتی در این باره بوده است که مشروح آن را در ادامه می خوانید: آقای دکتر، موضوع جریانات تفکیری و تشیع لندنی را نمی توان بدون در نظر گرفتن نسبت آن ها با انقلاب اسلامی ارزیابی کرد. چگونه چنین تقابل دوگانه ای در برابر انقلاب اسلامی شکل گرفته است؟ انقلاب اسلامی در سالیان گذشته همواره با گفتمان‌های آلترناتیو و ایدئولوژی‌های رقیب مواجه بوده و همواره در یک زیست‌گاه معرفتی و سیاسی پرتنش به حیات خود ادامه داده است. حتی پیش از پیروزی انقلاب، وقتی امام خمینی پرچم «اسلام ناب» را برافراشتند، جریان‌هایی مانند «انجمن حجتیه» با قرائتی متفاوت و به شکلی موازی در جامعه شیعه پدید آمدند که قائل به «تفکیک دین از سیاست» بودند و درک دین‌شناختی متعارضی با فهم امام از اسلام عرضه می‌کردند. در کنار حجتیه، «نهضت آزادی» نیز قرائتی لیبرال از دین عرضه می‌کرد که نتایج آن تفسیر نیز به جدایی اسلام از حکومت می‌انجامید. می‌توان این خط گفتمانی کلان را ادامه داد و به تفاسیر پوزیتویستی جریان «روشنفکری دینی» رسید و در یک کل واحد آن‌ها را منطبق با مفهوم «اسلام سرمایه‌داری» دانست که البته شاخه‌های متفاوتی دارد و این شاخه‌ها نیز در بسترهای متنوع و بر پایه دلایل گوناگونی پدید آمده‌اند. امروز «اسلام سرمایه‌داری» را دست کم به ۲ شعبه مشخص تقسیم می‌کنند: «اسلام آمریکایی» و «تشیع انگلیسی». بحث ما شناخت این شعب و شاخه‌هاست. از نظر جنابعالی اولاً آرایش جریان‌های مذهبی در جهان اسلام چه شکلی دارد و ثانیاً «تشیع انگلیسی» را باید بر اساس چه مؤلفه‌ها و ملاک‌هایی جریان‌شناسی کرد؟ برای بحث در‌باره «تشیع انگلیسی» و یا از منظر کلی‌تر «اسلام سرمایه‌داری» ابتدا بهتر است تصویری کلی از خود مسئله داشته باشیم و سپس به سئوالات پیرامونی آن پاسخ دهیم و ببینیم این جریان تا کجا و چقدر می‌تواند بر سر راه انقلاب اسلامی مانع ایجاد کند یا تا چه میزان قادر است در مقابل آن مقاومت کند؟ چون ممکن است به عنوان یک جایگزین برای «اسلام انقلابی» مطرح باشد. با اینکه برخی در تحلیل‌های خود جریانات تکفیری و سلفی را یک‌کاسه می‌کنند، اما من آنها را متفاوت می‌بینم. جریان تکفیری ـ خوشبختانه یا بدبختانه ـ در زمان امام وجود نداشت. در آن زمان جریان سلفی مطرح بود و چندان موضوعیتی هم نداشت که امام درباره آن صحبت کنند. ابعاد جریانی که در ابتدای انقلاب در مکه اتفاق افتاد، مبهم باقی ماند و حضرت امام درباره آن مسئله خیلی صحبت نکردند. شاید اگر هم صحبت می‌کردند، از جهاتی جریانات جهادی و سلفی‌ای را که قبل از جریان تکفیری در کشورهای عربی فعال بودند، مورد تأیید قرار می‌دادند. در هر صورت ما این دو جریان را نباید یکی ببینیم. به اعتقاد من در حال حاضر در عرصه تفکر اسلامی سه جریان وجود دارد: یکی اسلام سرمایه‌داری که تشیع انگلیسی مصداق آن است، دیگری جریانات سلفی و نهایتاً جریانات تکفیری. درست است که جریان تکفیری از دل جریان سلفی بیرون آمد و از جهاتی هم به آن شباهت دارد، ولی بسیاری از جریانات سلفی جریانات تکفیری را تأیید نمی‌کنند و از جهات مختلفی از یکدیگر متمایزند. بنابراین ما در جریان‌های مذهبی معاصر با ۲ جریان متفاوت که یکی سلفی است و دیگری تکفیری مواجهیم. اخیراً آقای حشام الهاشمی نیز تحلیلی از روند جدایی این ۲ جریان ارائه داد که در شماره پیشین «عصر اندیشه» به چاپ رسید و شاهدی بر همین تفاوت‌هاست... بله؛ اینها از جهاتی یکسان و از زوایایی متفاوتند؛ خصوصاً از حیثی که الان در منطقه می‌بینیم و ظواهر بسیار مشخص آنها که حملات انتحاری و قتل عام‌های مردم عادی است، چندان اشتراکی با جریانات سلفی ندارند. بنابراین این سه جریان در یک ظرف زمانی واحد به وجود نیامده‌اند و واقعاً یکی نیستند. منظورتان ۳ جریان تشیع انگلیسی، داعش و جریان سلفی است؟ بله؛ در مقاله‌هایی که در نشریات می‌نویسند، به جریانات سلفی ـ تکفیری اشاره می‌کنند که درست نیست. اینها با هم فرق دارند و زمینه‌های پیدایش آنها هم کاملاً متفاوتند. بستر جریان «تشیع انگلیسی» یا به تعبیر مرحوم دکتر شریعتی، «تشیع صفوی» یا «تشیع اموی» کاملاً با بستر جریانات سلفی و تکفیری فرق می‌کند. به نظر من بعضی از ضعف‌های درونی انقلاب اسلامی منشاء شکل‌گیری تشیع نادرست و منحرف یا تشیع انگلیسی است و در جهت عکس، قوت‌های انقلاب اسلامی، جریانات تکفیری را در جهان ایجاد کرد. یعنی ما با دو خروجی متفاوت از کارکردهای انقلاب اسلامی مواجه هستیم: ضعف‌های درونی انقلاب اسلامی، جریان‌هایی مثل «تشیع انگلیسی» و قوت‌های آن جریان‌های تکفیری مانند «داعش» را پدیده آورده است؟ همین ‌طور است. به چه معنا؟ اگر به خصوصیات تشیع منحرف یا تشیع انگلیسی دقت کنیم، این جریان به یک معنا ریشه‌هایی در باورهای شیعی خود ما در دوران پیش از انقلاب اسلامی و حضرت امام دارد. تمام کسانی که درباره رویدادهای ۱۰۰ سال اخیر که نهایتاً به انقلاب اسلامی منجر شد، تحقیق ‌کرده‌اند، به تشیع آن دوران نقد دارند. در پیام‌های حضرت امام هم نقدهای خیلی تندی نسبت به آن نوع اسلام مطرح شده‌ است... هم راجع به علما، هم راجع به روحانیان زمانه خود... که نمونه بارزش «انجمن حجتیه» است... بله؛ جریانی به‌طور سنتی وجود داشت و انقلاب اسلامی در مواجهه با آن توانست شکل و ویژگی‌های ویژه خود را پیدا کند. در واقع، جریان سنتی شیعی در جامعه ایران بر روند انقلاب اسلامی تأثیر داشت؟ انقلاب اسلامی به لحاظ فکری در مواجهه با چند ویژگی راه خود را پیدا و رشد کرد. یکی از آنها همین تشیع منحرف است که سابقه طولانی دارد. این تشیع منحرف با وقوع انقلاب اسلامی به حاشیه رفت و برای مدتی ناپدید شد، ولی در ظرف ده بیست سال اخیر رو آمد و مجدداً فعال شد. بخشی از این بازتولید و فعالیت به پیدایش جریان داعش و امثال آن برمی‌گردد، چون اینها به‌نوعی همدیگر را تقویت می‌کنند، ولی حتی قبل از اینکه جریانات سلفی و جریانات تکفیری میدان‌دار حوادث منطقه شوند، این جریان رو به رشد بود. مثلاً انجمن حجتیه مدتی در حالت کما بود. بازتولید جریان‌های انحرافی شیعه پس از پیروزی انقلاب معطوف به چه علل و عواملی بود؟ سرخوردگی‌های سیاسی نسبت به انقلاب، برخی از مشکلاتی که انقلاب به آنها دچار شد و نتوانست بخشی از وعده‌ها را محقق کند، تأثیری که تنش‌ها و درگیری‌های اجتماعی و سیاسی در ایجاد حلقه‌های صوفی و انحرافی داشتند، در اینجا هم مؤثر بودند. تشیع انگلیسی به‌شدت مناسک‌گراست و روی برخی از جنبه‌های مناسکی تشیع مثل اهل بیت(ع) و عزاداری و مقوله‌هایی از این قبیل دست می‌گذارد. این جریان به‌واسطه گرایش‌های ظاهراً غیرسیاسی خود در فضایی که گفته شد، مطلوبیت پیدا کرد. همان عواملی که منشاء این جریان گردید، در جریان دوم خرداد (جریان چپ دهه ۱۳۶۰) به ریشه‌های مدرن خود بازگشت و از اسلام و انقلاب اسلامی عبور کرد. همان عوامل هم موجب پیدایش تشیع انحرافی شدند و هر دو در یک بستر واحد، اما در دو سمت و سوی متفاوت حرکت می‌کنند. این علل و عوامل دو گونه عمل می‌کنند. یکی آدم‌های مدرن و کسانی که نسبت بیشتری با غرب دارند، به مدرنیسم و ریشه‌های غربی خود برمی‌گردند. یعنی با تلفیقی که از اسلام و غرب درست کرده‌اند، جنبه‌های مدرن را تقویت می‌کنند. از دل این فعل و انفعالات جریان چپ دهه ۱۳۶۰، به صورتی که اکنون مشاهده می‌کنیم، در می‌آید. بخشی از مردم و مخصوصاً اهل علمی که به انقلاب پیوستند، ریشه‌های سنتی داشتند. آنها تحت تأثیر همان عوامل، زمینه‌های برگشت به ریشه‌های سنتی‌ای را که حالا ما آن را تشیع انگلیسی می‌نامیم، پیدا کردند. البته ممکن است انگیزه‌های این دو کاملاً متفاوت باشند. مثلاً گروه «تشیع انگیسی» بیشتر به دنبال یک اسلام غیرسیاسی، بسیار خصوصی و فردی است که حضور خیلی خاص و ویژه‌ای در حوزه جامعه مدنی دارد. مثل گذشته‌ها که هیئاتی بودند و فقط در حوزه مناسکی و عبادی فعالیت می‌کردند و کاری به سیاست و تدبیر کلیت نظام و سیستم نداشتند، اما جریان مدرن برای عرضه در عرصه عمومی، الگوی متفاوتی دارد. اتفاقاً در الگوی جریان مدرن، تشیع انگلیسی جای خوبی دارد، چون این دو هر چند مسیرهای متفاوتی را طی می‌کنند، اما زمینه‌های واحدی دارند و در مورد مقوله دین در نقطه‌ای به هم می‌رسند. در واقع هر دو جریان انحرافی، چه مدرن و چه سنتی، سیاست را از دین تفکیک می‌کنند. اضلاعی را در مورد تشیع انگلیسی ترسیم و به علل و عوامل مختلف آن اشاره کردید. بخشی از دلایل بازتولید جریان‌های انحرافی در شیعه را به ضعف‌های انقلاب اسلامی، اعم از سرخوردگی‌های سیاسی یا محقق نشدن برخی از وعده‌های انقلاب یا تأخیر در تحقق آنها معطوف کردید. نکته جالب این است که جریان سنتی و جریان مدرن در ایران با یکدیگر داد و ستد نیز داشته‌اند. مثلاً عبدالکریم سروش در دهه ۱۳۵۰ طرفدار تفکر انجمن حجتیه بود و به شیخ محمود حلبی هم ارادت داشت. رشد هم‌زمان این جریان‌ها چه زمینه‌هایی داشته است؟ بستر اجتماعی واحدی منجر به شکل‌گیری این جریان‌ها شده است، ولی از لحاظ نظری استدلال‌ها و مبانی، تفاوت‌های آشکاری با یکدیگر دارند. جریان غربی بسیار مدرن‌تر است و قلمروهایی را برای تحدید اسلام مطرح کرده است، از جمله حقوق بشر که آن را مبنای داوری دین قرار داده است، یعنی دین را تا جایی می‌پذیرد که با حقوق بشر سازگاری داشته باشد و جایی را که سازگاری ندارد نمی‌پذیرد. البته به نظر می‌رسد جریانی که از آن صحبت کردید، در جریان مدرن یا جریان چپ چندان جریان قوی‌ای نیست و بیشتر جریان موجود در بعضی از مجلات و فصلنامه‌هاست. در یکی از این نشریات راجع به داعش صحبت و با صراحت تمام نوع اسلامی که حضرت امام مطرح کردند تحت عنوان اسلام داعشی کوبیده شده است! اینها حتی سعی کردند طالبان را با نظام اسلامی ما هم‌ارز کنند و به حزب‌اللهی‌ها هم می‌گفتند طالبانی. الان هم همین‌ طور است و هر حرکت انحرافی‌ای را که در بستر اسلام پیش بیاید، با ایران مرتبط می‌سازند. بر اساس تئوری این جریان اصلاً چیزی به اسم حکومت دینی نداریم؛ حکومت دینی در واقع محصول اندیشه مجموعه‌ای از متفکرین سنی بوده و تحت تأثیر شکل‌گیری صهیونیسم ایجاد شده است. از این منظر، تأسیس «حکومت دینی» واکنشی به شکل‌گیری اسرائیل و ناشی از تفکر «سید قطب» و اسلامی است که توسط «سیدجمال‌الدین اسدآبادی» و دیگران مطرح کردند و بعدها پیگیری شد. در مجموع این اسلام به عنوان یک مفهوم ناسیونالیستی توسط بعضی از متفکرین عرب نفی می‌شود. در این دیدگاه، تمام جنبه‌هایی که به اسلام حیثیت سیاسی داده و جهان اسلام را به عنوان یک مجموعه در مقابل غرب قرار می‌دهند، به عنوان جنبه‌های منفی اسلام مطرح شده‌اند. بنابراین، هر چند بستر شکل‌گیری این دو جریان یکی است، اما از آنجا که گروه‌های اجتماعی متفاوتی هستند و پایگاه‌های اجتماعی مختلفی دارند، نوع اسلامی هم که در آنها شکل می‌گیرد با یکدیگر فرق دارند، هر چند در کلیت از لحاظ جایگاهی که برای دین قایل هستند، وحدت دارند و هر چند استدلال‌ها و مبانی آنها با یکدیگر متفاوتند، ولی هر دو قائل به نوعی اسلام فردی و مناسکی هستند و با اینکه گروه غرب‌گرا در برخی از جنبه‌های اعتقادی، گروه سنتی را خرافی می‌داند و به آن حمله می‌کند، ولی در وضعیت کنونی از این جنبه‌ها سخن نمی‌گوید، چون فعلاً با یکدیگر وحدت سیاسی و اجتماعی پیدا کرده‌اند و اهداف و مقاصد یکسانی دارند. ما هم ‌اکنون چنین فضایی را در کشور داریم. همان‌ طور که اشاره کردم فضای تنش‌آلود و اقتضائات انقلاب موجب انحراف بعضی از گروه‌ها گردید. در صحنه سیاسی کشور تنش‌هائی ایجاد و بعضی‌ها حذف شدند. به هر حال سیاست به‌طور معمول این پدیده‌ها را نیز با خود دارد. این ضعف‌ها به عملکردها برمی‌گردند یا ما با یک چالش در ماهیت انقلاب اسلامی مواجهیم؟ قطعاً به عملکردها بازمی‌گردد. اینها اقتضائات طبیعی انقلاب هستند. در زمان حضرت امیر در ظرف پنج سال، سه جنگ اتفاق افتاد و همه خسته شدند. افرادی که کشش تحمل فضای پر تنش را دارند، چندان زیاد نیستند. به همین دلیل، پس از انقلاب و جنگ که تنش‌های سیاسی قوی‌تر شدند، این نیروها نیز دوباره جان گرفتند. کسانی هم که از اول تکلیفشان روشن بود، مثل جریان آقای شیرازی و دیگرانی که در ایران نیستند، دچار بازسازی فکری نشدند، بلکه در فضای موجود دو باره رشد کردند و تشیع سنتی یا اموی یا انگلیسی یا مناسکی به وجود آمدند. تشیع انگلیسی که در کما بود، در فضای جدید، زمینه بروز پیدا کرد و بر اساس همان زمینه‌ها و استدلال‌هایی که مدرن‌ها حکومت اسلامی و نظام اسلامی را نفی می‌کنند، خود را تقویت کرد. اشاره کردید که جریان‌های تکفیری تحت تأثیر جنبه‌های مثبت انقلاب اسلامی رشد کردند... بله؛ جریان تکفیری و داعش که پایه و اساسش جریان سلفی است، در واقع تحت تأثیر جنبه‌های قوی و مثبت انقلاب اسلامی رشد کرد. با وقوع انقلاب اسلامی، تمام جریانات اسلامی منطقه تحرک پیدا کردند. مثلاً در مصر اعدام سادات رخ داد و اگر روند محاکمات دادگاه‌های مصر را بررسی کنید، مشاهده می‌کنیم که موضوع را کاملاً به انقلاب اسلامی ایران ارجاع می‌دهند. کسانی که بعدها جریانات جهادی را درست کردند، ارجاع به انقلاب اسلامی ایران را کتمان نمی‌کنند. بعدها هم که گروه‌هایی مانند حماس تشکیل می‌شوند. پس از برهه‌ای اتفاق عجیبی افتاد، به این معنا که عده‌ای توانستند خصومت‌های تاریخی بین شیعه و سنی را فعال کنند و از این به بعد نوعی رقابت، حسادت و تلاش برای آلترناتیوسازی و جایگزین‌یابی برای جریان انقلابی شیعی آغاز شد. ابتدای انقلاب همه جریانات اسلامی منطقه با ما ارتباط داشتند و ما از افریقا و مراکش گرفته تا فیلیپین به آنها کمک می‌کردیم، ولی بعد از دهه ۷۰ و تحت تأثیر سیاست‌های داخلی و گرایش‌های ملی‌گرایی دوران آقای هاشمی و نگاه به درون، مؤلفه‌های بیرونی انقلاب ما رها و حتی سرکوب و این جریانات به حال خود رها شدند. در همین دوران است که تخاصم‌های قبلی بین شیعه و سنی احیا می‌شود. جریان‌های سنتی سنی‌ احساس می‌کردند شیعه‌ای که همیشه محکومش می‌کردند و یک جریان اقلیت بود، حالا دارد می‌آید که جهان اسلام را فتح کند و آنها در موقعیت بسیار بدی قرار گرفته‌اند. از این‌رو با همکاری انگلیس، آمریکا و غرب در جهت ایجاد جایگزین‌هایی حرکت کردند که اولین ظهور آن طالبان در افغانستان بود. برخی هم می‌خواستند الگوی انقلاب اسلامی را با همان معنای سیاسی و ایدئولوژیکش، در بیرون از مرزهای ایران با گرایش‌های متمایل به غرب ایجاد کنند. به نکته جالبی اشاره کردید و گفتید مؤلفه‌های بیرونی انقلاب با استراتژی آقای هاشمی که تقویت جریانات ملی‌گرا بود، کمرنگ شد. کمرنگ نشد، کلاً رها شد... بنابراین، جریان سنتیِ اهل سنت فعال شد تا یک آلترناتیو در مقابل انقلاب اسلامی ایران ایجاد کند؟ دقیقاً... در نتیجه، استراتژی غلط دولت کارگزاران و آقای هاشمی گسل‌هایی را حرکت داد که به این قطب‌بندی‌ها بیشتر کمک کرد و جریان‌های سنتیِ سنی را علیه ما بسیج کرد؟ بله؛ اگر با جریانات اسلامی جهان ارتباطات صحیح و مستمری داشتیم، قاعدتاً زمینه‌های دور شدن آنها از انقلاب اسلامی ایران پیدا نمی‌شدند، در حالی که تمام جریانات اسلامی ـ حتی اخوان‌المسلمین که زمینه‌های مشترک زیادی با ما داشتند ـ از ما دور شدند. در این برهه حرکت های اسلامی در جهان ما را متهم به ملی گرایی می کردند که با نظر به رویکرد و سیاست های آقای هاشمی درست هم بود. با این حساب در ترسیم نقشه راه برون رفت از این وضعیت، باید علل و عواملی را شناخت که سبب دوری جریانات اسلامی را از ما بود... ما حتی جریانات شیعی از جمله شیخ صفار در عربستان را هم از خود دور کردیم و آنها گرایش‌های حکومتی و دولتی پیدا کردند و شیخ صفار تدریجا به حکومت صعودی نزدیک شد. در تونس هم این اتفاق افتاد... در همه جا. ما رهایشان کردیم و این اتفاق‌ها روی دادند. به نظر من حتی دیدگاه‌های متفاوت «راشد الغنوشی» هم از همان موقع شروع شد. الان نسبت به قبل دیدگاه‌های ملایم‌تری درباره دموکراسی و نظایر آن دارد. ما در برهه‌ای آنها را رها کردیم. اینها به‌تدریج دور شدند و همین امر جریانات اسلامی منطقه را در موضع ضعف قرار داد. بعد هم از لحاظ نظری از ما دور شدند و زمینه‌ بروز جریانات تکفیری فراهم شد. جریانات سنتی جهان عرب و اسلام هم به‌واسطه ضعف جریانات اسلامی امکان خودنمایی و میدانداری پیدا کردند. همزمان با سرکوب مؤفه‌های بیرونی انقلاب، در داخل کشور هم گسترش نوعی شبه‌مدرنیزاسیون و حتی در مواردی تجدد آمرانه را شاهد بودیم که از یک‌سو باعث رشد اسلام سرمایه‌داری، تشیع انگلیسی و بسط روشنفکری جریان سروش شد. آیا جریان‌ها به نوعی یکدیگر را تقویت نمی‌کردند؟ باید بین اینها تمایز قایل شویم. یک تشیع مدرن داریم که با گرایش به غرب بازسازی می‌شود و یک تشیع سنتی داریم که با گرایش به سنت‌های قبلی ما بازسازی می‌شود. منظورم سیاست حاکم بر دولت بود... متوجه هستم. جریان دوره آقای هاشمی از جهات دیگری به شکل‌گیری جریان دوم خرداد و جریان چپ کمک کرد، چون اینها به گرایش‌های غرب‌گرایانه آقای هاشمی در حوزه‌های مختلف اشکال نمی‌گرفتند، بلکه از این جهت که این گرایش‌ها به همه حوزه‌ها، از جمله حوزه‌های سیاست و فرهنگ بسط پیدا نکرده بودند، با ایشان مشکل داشتند، بنابراین اینها زمینه‌های بسیار متفاوتی دارند. اگر بخواهیم به لحاظ ویژگی‌ها و محتوای درونی به این جریانات نگاه کنیم، هم جریان اسلام تکفیری و هم جریان تشیع انگلیسی، متکی به بخش‌های مرده جامعه دینی هستند. بخش‌های مرده یعنی کدام بخش از جامعه دینی؟ یعنی بخش‌هایی که از تاریخ عقب افتاده‌اند. در جهان اسلام، جریانات سیاسی فعالی چون اخوان‌المسلمین و دیگران وجود داشتند، اما بعضی‌ از آنها جریانات غیرسیاسی بودند و نسبت به حکومت‌ها موضعی نداشتند و گرایش‌های کامل غربی داشتند. درست مثل ایران که با حکومت و از جمله آخوند شاه بودند و به شکل خاصی عمل می‌کردند. اینها به لحاظ تاریخی نقشی ندارند و جریانات همراه یا پس‌مانده یا ارتجاعی هستند. هم جریان اسلام تکفیری و هم تشیع انگلیسی به این بخش از جامعه متکی هستند. از لحاظ اجتماعی شاید بتوانیم شباهت‌هایی را هم بین اینها پیدا کنیم، ولی به لحاظ خط و ربط ایدئولوژیک، اسلام انقلابی، اسلام داعشی را در جهت مقابل تحریک می‌کند، نه اسلام سلفی را. اسلام سلفی تا میزان زیادی با اسلامی که انقلاب اسلامی مطرح می‌کند همسوست، ولی اسلام داعشی با عقبه بخش سنتی مرده عقب مانده و با خصومت‌های قدیمی شیعه و سنی و رقابت‌ها و حسادت‌هایی که نسبت به تشیع دارد، ظاهر می‌شود. بنابراین ما دو طیف داریم که از لحاظ ایدئولوژیک در مقابل هم هستند. یک طیف «اسلام داعشی» است که ریشه آن به خوارج می‌رسد و چهره تند دیانت را ظاهر می‌کند و از این سوی بام می‌افتد و دیگر اسلام انگلیسی است که چهره نرم اسلام را ظاهر می‌کند. «تشیع انگلیسی» قائل به «اسلام رحمانی» است؟ همین‌طور است. چهره جباریت اسلام به خاطر نوع وشیوه رهبری، در میان سنی‌ها سابقه داشته است، امروز این جریان، خصومتش را حتی متوجه مردم بی‌گناه هم می‌کند و در اینجاست که وجه اشتراکی با جریان سلفی پیدا می‌کند. جریان سلفی که با ایده‌های سید قطب مطرح ‌شد، قایل به این امر بود که کل جامعه موجود یک «جامعه جاهل» است و به دوران جاهلیت بازگشته و از این جهت بین مؤمنان و کل جامعه تقابلی را برقرار می‌کرد و جامعه را هم در ایجاد وضع موجود، مسئول می‌دانست. از سوی دیگر در اسلام رحمانی یا تشیع انگلیسی جنبه رحمانی اسلام غلبه می‌کند. این جریان با هیچ چیز و هیچ کس خصومت ندارد و با همه جریانات و افراد سازگار است و راه می‌آید، جز با اسلام انقلابی. نشانه‌های این قرائت از دین در نظریات «سیدحسن نصر» و «عبدالکریم سروش» که دو رویکرد متعارض با یکدیگر دارند، به چشم می‌آید و از این حیث اشتراک دارند... بله؛ اینها دو جریان مختلف هستند. همان‌ طور که در قضیه جهان اسلام و عرب، جریاناتی مثل اخوان‌، سلفی و تکفیری با هم خیلی فرق دارند، اما یک جور عمل می‌کنند و از جهاتی مشترکند. یا حتی همدیگر را تقویت هم می‌کنند... بله؛ آگاهانه یا ناآگاهانه این کار را هم می‌کنند. ممکن است نسبت به هم تعارض داشته باشند، ولی جنبه تعارضی‌شان فعلاً فعال نشده باشد. «اسلام آمریکایی» در ایران هم همین‌‌طور است؛ یعنی ما یک «تشیع سنتی» داریم که درون جامعه ما ریشه دارد و تشیعی که ریشه‌های آن در درون جامعه مدرن یا جامعه مدرن شده است. هر دو جریان تشیع سنتی و تشیع مدرن از جریان تجدد متأثر است؟ بله؛ تحت تأثیر تجدد است. بر اساس مفروضات جنابعالی، تشیع انگلیسی وجهی از همان قرائت سنتی‌های مناسک‌گراست؟ این جریان به لحاظ اجتماعی در درون همان جامعه سنتی ما که در حال غلیان و تحول بود، شکل گرفت. جریان عمده و غالب آن در طول زمان پیش می‌آید و در یک سیر تحولی رو به جلو به دوران امام می‌رسد. جریان دیگری هم به انقلاب می‌پیوندد، ولی پس از مدتی دچار مشکل و از جریان انقلاب جدا می‌شود. اما بخش هایی از آن نه تنها متحول نمی شود بلکه از همان آغاز نیز در مقابل انقلاب و امام می ایستد. مانند جریان «روشنفکری دینی» و لیبرال‌های مسلمان؟ بله؛ تجددطلب‌ها، مدرنیست‌ها و سکولارها. اتفاقاً تجددطلب‌ها اکنون خیلی بر اسلام سنتی غیرانقلابی و غیرسیاسی اتکا می‌کنند. از این جهت آنها می خواهند آقای سیستانی را در مقابل حضرت آقا قرار دهند. چنان‌که می‌خواستند آیت‌الله بروجردی یا آیت‌الله خوئی را در مقابل امام قرار دهند، یعنی دقیقاً می‌خواستند و می‌خواهند که جریان انقلابی را به بهانه دفاع از آرای این بزرگان تضعیف کنند. این جریان‌ها آبشخورهای واحدی هم دارند و در نقاطی به یکدیگر می‌پیوندند. به یک معنا اگر جریان حجتیه را در نظر بگیریم... خیلی از دیدگاه‌ها از دل حجتیه بیرون آمده‌ است... از دل آن جریان بیرون آمده‌اند و دو‌باره همان استدلال‌ها را مطرح می‌کنند. چنین نسبت‌هایی با هم دارند، ولی در جاهایی هم از هم جدا می‌شوند... و مشرب‌های متفاوتی پیدا می‌کنند... همین‌طور است. چون ریشه‌های اجتماعی متفاوتی دارند، درست مثل اسلامِ جهان عرب. در جهان عرب هم جریان اخوان یک مقدار گرایش غربی دارد، یعنی در مواجهه با تجدد احیا شده است، در حالی که مثلاً جریان داعش به دلیل خصومت‌های سنتی نسبت به شیعه احیا شده است. به همین دلیل هم اینها قطعاً در مقطعی با غرب به سازش می‌رسند و از غرب کمک می‌گیرند و هیچ مشکلی هم ندارند. هژمونی و ضریب نفوذ و گستره اقتدار این جریان‌های رقیب در حوزه معرفتی تا چه میزان گسترده است و تهدید محسوب می‌شود؟ امروز تهدیدات «مدرنیته داعشی» و «تشیع انگلیسی» در حوزه‌های سیاسی، امنیتی و... وجود دارند. خطر این جریانات و گستره نفوذشان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ در شیعه، جریان انقلابی جریان قوی و غالب است. جریان اسلام ناب؟ بله؛ این جریان چه در ایران و چه در کشورهای همسایه قوی است. این جریان‌ها ممکن است فقط در حد حاشیه‌ای ایجاد مسئله کنند. البته همه چیز بستگی به میزان رشد و قوت اسلام انقلابی دارد. اگر اسلام انقلابی دچار خطا، ضعف و مشکل شود، تشیع جایگزین ممکن است میدان عمل پیدا کند، ولی این جریان، هم از لحاظ محتوای نظری و هم از لحاظ ریشه‌های اجتماعی جریانی نیست که امکان هماوردی با «اسلام انقلابی» را داشته باشد و بتواند به عنوان آلترناتیو و جایگزین مطرح شود. در هر دوره از انقلاب اسلامی، هنگامی که تهدیدات گفتمانی یا مخاطرات سیاسی پیش می‌آید، همه به جوش می‌آیند که درست هم هست. در برابر انحرافات فکری باید خیلی حساس بود، ولی در مقام بحث بسیاری از دوستان معتقدند این تهدیدات حاشیه‌ای است و نمی‌تواند خطرآفرین باشد. در نتیجه، این پارادوکس و تناقض ایجاد می‌شود که اگر این تهدید حاشیه‌ای است، چرا ناگهان طیفی از علما و نخبگان علیه آن بسیج می‌شوند؟ حضرت امام هنگامی که در مورد «اسلام سرمایه‌داری» هشدار دادند فرمودند روش‌های شناخت اسلام سرمایه‌داری بسیار پیچیده است و متأسفانه هنوز ملت‌های مسلمان راه مبارزه با اسلام سرمایه‌داری و اسلام آمریکایی را نشناخته‌اند. در صحیفه امام چندین بار به پیچیدگی‌های شناخت و کارکرد اسلام سرمایه‌داری اشاره شده است و امروز می‌بینیم که اسلام سرمایه‌داری دائماً در حوزه‌های مختلف با اسامی و مظاهر گوناگونی خود را کامل‌تر می‌کند و به جنگ انقلاب می‌آید. اگر بپذیریم که تهدیداتی مانند تشیع انگلیسی و اسلام آمریکایی یک تهدید حاشیه‌ای است، آیا این تصور پیش نمی‌آید که در مورد آن غلو شده است یا باید موضوع را شکل دیگری ببینیم؟ وقتی جریانی دارد درست حرکت می‌کند، دائماً نظیرهای غلطی در برابرش شکل می‌گیرد. اگر از این منظر به موضوع نگاه کنیم، جریان بسیار پیچیده است و اسلام سرمایه‌داری ممکن است دائماً شکل‌های متفاوتی پیدا کند که شناخت آنها بسیار دشوار است، ولی از نظر مصداقی، تشیع انگلیسی ظرفیت جذب زیادی ندارد. در وضعیت‌های پرتنش، از جمله انقلاب و زمانی که اسلام انقلابی در صحنه است، بعضی از آدم‌ها ظرفیت تحمل وضعیت را ندارند. این جریانات هنگامی که به صورت مجزا دیده می‌شوند، ممکن است چندان خطری نداشته باشند، ولی وقتی در مقاطعی مانند بازه زمانی دوم خرداد ۱۳۷۶ یا موقعیت سال ۱۳۸۸ قرار می‌گیرند، ناگهان با هم هم‌پوشانی‌ها و هم‌افزایی‌هایی می‌کنند. در واقع زیر پرچم واحدی جمع می‌شوند. طبیعتاً چنین اجتماعی می‌تواند خطر به شمار آید؟ همان ‌طور که خودشان هم گفتند، همه لمپن‌های جامعه ـ به تعبیر خودشان از گوگوش تا سروش ـ آدم‌هایی که مثلاً به دلیل اینکه پدرشان قاچاقچی بوده‌، با سیستم از این نوع مسائل داشته‌اند، یا کسانی که روابط آزاد دختر و پسر را قبول دارند و با این وضعیت مشکل دارند، یا آدم‌های منحطی که از نظر اخلاقی دچار انحراف هستند، طبیعی است وقتی موقعیت مواجهه پیدا شود، اینها به میدان می‌آیند، ولی اینها موردی هستند. جامعه در حال تحول است و اسلامی که می‌تواند مسئله ایجاد کند، اسلام نهضت آزادی و سکولارهاست. تشیع انگلیسی اگر هم قدرت جذب داشته باشد در میان گروه‌ قلیلی از جامعه است. تفاوت اسلام نهضت آزادی با تشیع انگلیسی چیست؟ اسلام نهضت آزادی در جاهایی منتقد تشیع انگلیسی است. مثلاً در همان جزوه‌ای که آقای مطهری مقاله دارند، مهندس بازرگان و دیگران هم مقاله و با اسلام سنتی مواجهه دارند. اسلام نهضت آزادی از قسم «اسلام‌ آمریکایی» است، چون اهل مواجهه و مبارزه نیست، بلکه از نوع اسلام‌های جدا شده از اسلام انقلابی است. اسلام نهضت آزادی اسلامی است که امکان دارد در ادامه به اسلام مجاهدین خلقی یا اسلام جریان دوم خرداد تبدیل و با آنها هماهنگ شود. اگر جنبه‌های مبارزاتی‌اش را تشدید کند، می‌شود مجاهدین خلق؛ اگر سیاست‌های سازشکارانه‌اش با غرب را تشدید کند، می‌شود جریان دوم خرداد. در هر صورت من فکر نمی‌کنم هیچ ‌یک از این جریان‌ها به شکل منفرد بتوانند کاری کنند. قوی‌ترین تهدید، از جانب جریان اصلاح‌طلب و امثال اینهاست، چون روی بخش فعال جامعه اثر دارند و تهدید عمده‌تری را ایجاد می‌کنند، هر چند که چون روی بخش سنتی جامعه تأثیر ندارند، طبعاً اگر بخواهند کاری بکنند، باید با تشیع‌ انگلیسی پیوندهایی بخورند. دلیل اینکه در استدلال‌ها و مباحثاتشان هم دائماً به اینها ارجاع می‌دهند، همین است. با این وضع ورشکسته در علوم انسانی و وضع دانشگاه‌ها که در نقطه مطلوب قرار ندارد، اگر بخواهیم به شکلی واقع‌گرایانه با موضوع برخورد کنیم، آیا به نظر شما جریان علمی موجود در کشور که می‌خواهد از تشیع انقلابی دفاع کند، قدرت هماوردی نظری مؤثر و کارساز با این جریانات رقیب را دارد یا ما هم‌چنان در برابر جریانات فکری موضع انفعالی داریم؟ به هواداران اسلام انقلابی اتهام می‌زنند که معمولاً در موضع انفعالی هستید و بیشتر نقد سیاسی می‌کنید تا نقد معرفتی. این یکی از گره‌ها و مشکلات جدی فکری جامعه ماست که با رو در بایستی هم نمی‌شود از کنار آن گذشت. هر سال که می‌گذرد، جریان‌های رقیب شبهات و مسائل مختلف جدیدی را طرح می‌کنند. وضع ما چگونه است و به چه شکل باید با این جریانات مواجه شویم؟ قیاسی که می‌خواهم عرض کنم البته قیاس مع‌الفارق است، اما می‌توان آن را به‌نوعی مقایسه بین نظام سرمایه‌داری غرب و نظام چپ کمونیستی دانست. نظام سرمایه‌داری در طول این سال‌ها از زمان مارکس و سوسیالیست‌ها در فرانسه، دائماً مسئله طرح می‌کرد و چپ‌ها چون جریان غالب فکری بودند، پاسخ می‌دادند. همواره جریانی که بیرون از حکومت است، فعال‌تر است و ظاهراً از جنبه نظری هم جایگاه مستحکم‌تری دارد، اما این موضوع نباید در ما این شبهه را ایجاد کند که ما در موقعیت انفعالی هستیم، چون به‌طور طبیعی وقتی کسی در حکومت قرار می‌گیرد، موقعیتش متفاوت می‌شود و به ظاهر این گونه به نظر می‌رسد که طرف مقابل فعال است و او همواره منفعل. این پاسخ کمی جدلی است. جریانی که در حکومت است دائماً نمی‌تواند بگوید چون در حکومت هستم، پس وضع گفتمانی و مواجهه نظری من این‌گونه است و چاره‌ای ندارم جز این‌که منفعل عمل کنم! به نظرم یک رخوتی در جامعه علمی و منظومه معرفتی ما وجود دارد که سبب ناکارآمدی و انفعال می‌شود... درست است. این پاسخ جدلی بود، اما پاسخ واقعی‌اش این است که بعد از انقلاب اسلامی ما تمام سرمایه انسانی خود را در حکومت سرمایه‌گذاری کردیم، یعنی همه آدم‌هایی را که اهل فکر بودند وارد نظام کردیم و دست ما از کسانی که قرار بود کار فکری بکنند خالی شد، ولی اکنون پس از برهه‌هائی‌ شاهد زایش‌هایی هستیم. این نکته را یادآوری کنم که در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها نباید به نسل‌های گذشته امید چندانی داشت. نسل‌های گذشته حوزه‌ شاید از لحاظ نظری مشکل چندانی نداشته باشند، اما از این نظر که بتوانند به سئوالات و شبهات عدیده و جدید پاسخ درخور بدهند و نظریه‌پردازی کنند، دست چندان پری ندارند. البته به نظرم داریم تدریجاً در این حوزه‌ها وضعیت بهتری پیدا می‌کنیم. به زمان نیاز داریم که افرادی ساخته شوند و به میدان بیایند و میدانداری کنند. بخشی از ضعف‌های قضیه به موقعیت کلی حکومت برمی‌گردد. دفاع خوب یا بد یک جریان از یک سیستم یا نظام بستگی به قوت و ضعف آن جریان دارد. یکی از دلایل ایجاد این ابهامات و شبهات این است که جریانی که انقلاب اسلامی را ایجاد کرد، از یک برهه‌ به بعد در درون خود با شکاف‌های بنیادی نظری دست به گریبان شد؛ شکاف‌هایی که حتی تا رأس حکومت را تهدید کرد و دوم خرداد ۱۳۷۶ و ماجرای سال ۱۳۸۸ را به وجود آورد. حتی گاهی تئوریسین‌های سابق آن نیز عملاً رو در روی هم قرار گرفتند. خود این شکاف یک تهدید نیست؟ گسل‌های اسلام سنتی و اسلام مدرن، این شکاف‌ها را وسیع‌تر نمی‌کنند؟ چرا قطعاً هست. به همین دلیل دقیقاً یک تهدید است. وقتی چنین تهدیدهایی پیش می‌آیند، ابهامات بسیار جدی‌ای را ایجاد می‌کنند که برآمدن از پس آنها بسیار دشوار است. باید مبنای نظری مناسبی فراهم گردد تا بتوان از جریان اسلام انقلابی دفاع کرد. اگر جریان انقلاب همان جریان اولیه‌اش بود، هم آدم‌هایی که از آن مبانی دفاع می‌کردند زیادتر بود و هم تکلیف آنها نسبت به بنیان‌های فکری انقلاب‌ روشن‌تر بود. وقتی جلوتر آمدیم، به‌ دلیل وقوع حوادث مختلف، دائماً روی مبانی تجدید نظر کردیم و جریان‌هایی که از حیطه انقلاب بیرون رفتند، ایجاد شبهه و مشکل کردند و بنابراین طبیعتاً دیگر نه مبانی و قالب‌های تحلیلی دم‌دست و آماده‌ای داریم. نه به لحاظ فکری، ذهنی و اجتماعی امکان این کار وجود دارد. با این همه، هم در حوزه‌ها و هم در دانشگاه‌ها زایش‌هایی مشاهده می‌شود... پیام رهبر انقلاب به شورای عالی انقلاب فرهنگی مبنی بر این‌که «تحول در علوم انسانی به نقطه مطلوب نرسیده است» در واقع یک زنگ خطر بود، چون ما به دفاع عقلانی از دین در برابر شبهات موجود نیاز داریم و علوم انسانی مبنای چنین کنش‌هایی است. با بررسی تولیدات فکری و بحث‌های جاری، زایش‌ها را می‌بینیم، ولی آهنگ مبارزه و سرعت حرکت ما با تهدیداتی که دائماً اضافه می‌شوند، متناسب نیست. هنوز از ماجرای فتنه‌ رها نشده، گرفتار فتنه دیگری می‌شویم. مثلاً هنوز فتنه ۸۸ تمام نشده است که آقای احمدی‌نژاد خودش تبدیل به مسئله دیگری می‌شود و چالش «اسلام ایرانی» پدید می‌آید. بخش زیادی از انرژی زمامداران معرفتی نظام صرف این نوع بحث‌ها می‌شود. ما به‌ جای اینکه عمق معرفتی خود را افزایش دهیم و گستره نفوذمان را بیشتر کنیم، دائماً باید به نیازهای آنی خودمان در داخل کشور پاسخ بدهیم. شما از جایگاه یک استاد دانشگاه، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و به عنوان شخصیتی که از منظر جامعه‌شناسی به جریان‌ها و پدیده‌ها نگاه می‌کند، آیا فکر می‌کنید نسلی در راه است که از پس مصاف معرفتی با تجددگرایان غرب‌زده برآید؟ بعضی از چیزهایی که به عنوان اشکال مطرح کردید، اتفاقاً مؤلفه‌های یک جریان زنده هستند. تجدد تا وقتی زنده بود و زنده هست، دائماً معارض‌های خود را، هم به لحاظ اجتماعی و هم به لحاظ نظری ایجاد کرده است و می‌کند. از لحاظ اجتماعی، جریان چپ، جریانات بسیار قوی و خطرناکی را در داخل خود ایجاد کرد که تا حد دستیابی به قدرت هم پیش رفت. از لحاظ نظری هم جریانات بسیار قوی را ایجاد کرده‌اند. از زمانی که انقلاب فرانسه اتفاق افتاد، دائماً جریانات کارگری، جریانات زنان و امثال اینها را در مقابل نظم مسلط سرمایه داری داشته‌ایم. سیستم‌هایی مانند نظام سرمایه‌داری از طرفی رقیب ایدئولوژیک ما به شمار می‌روند و از طرف دیگر، از زمان پیدایش تا کنون همیشه خود را ترمیم و بازتولید کرده‌اند. حتی در سال‌های اخیر که بحران اقتصادی کشورهای کاپیتالیستی را فراگرفته است، عده‌ای معتقدند که نظام سرمایه‌داری با تغییر شکل و ارائه مدلی جدید کماکان به حیات خود ادامه خواهد داد. آیا در منظومه انقلاب اسلامی و ساختار جمهوری اسلامی هم پتانسیل بازتولید و ارائه مدل جدید وجود دارد؟ ما از حیث مهار بعضی از جریانات خوب پیش رفته‌ایم. مثلاً تهدیدی که زمانی عبدالکریم سروش مطرح کرد، حالا دیگر از لحاظ نظری تهدید محسوب نمی‌شود و تمام شده است. اما به جای «روشنفکری دینی» جریانات پیچیده‌تری به صحنه آمده است که «پراگماتیسم اسلامی» یکی از نمونه‌های آن است... اشکال ندارد. این اقتضای زنده بودن یک جامعه است. ما از حیث غلبه بر بعضی از تهدیدها موفق بوده‌ایم. مثلاً به جریان دوم خرداد یا جریان سروش از لحاظ نظری غلبه کردیم، ولی بعضی از اشکالاتی که آنها می‌گرفتند، همچنان سر جای خودش باقی است. مثلاً ما از لحاظ نظری در موضوعاتی چون حقوق بشر یا دموکراسی باید بتوانیم به شکل موجه‌تر و بهتری دفاع کنیم. تهدیدهایی که دوم خردادی‌ها و سروش به آنها ارجاع می‌کردند، هنوز وجود دارند، ولی به هر حال همین که غلبه کرده‌ایم، نشانه تولید فکر و نظریه است، چون اگر نبود که نمی‌توانستیم غلبه کنیم. اما بخش دیگر قضیه که به‌درستی به آن اشاره کردید این است که ما هنوز این اطمینان خاطر را نداریم که جریان اصلی و غالب موجود در جامعه، جریان انقلاب است. دلیلش هم این است که متأسفانه نتوانستیم بسیاری از جریاناتی را که از گذشته در جامعه ما باقی مانده بود‌ند، مهار کنیم و آنها پس از یک دوره رخوت و رکود مجدداً بازگشته‌اند. مثلاً در حوزه اقتصاد نتوانسته‌ایم جریان‌های غالب را عوض کنیم و حتی بعضی جاها کاملا وا داده‌ایم. در حوزه فکر و اندیشه هم همین‌ طور. ما نهاد سنگینی مثل دانشگاه با یک ریشه ۴۰، ۵۰ ساله داریم که دائماً خود را بازتولید کرده است و باز هم این کار را می‌کند، ولی در این جریان هم خلل‌ها و رخنه‌هایی به وجود آمده‌اند. البته در دانشگاه‌ها به‌رغم اینکه موانعی ایجاد کردند و هنوز هم می‌کنند، اگر انقلاب به‌درستی عمل کند، آن زایشی که اشاره کردید، ممکن است رخ بدهد. خود انقلاب مهم است. فکر همیشه در یک «موقعیت اجتماعی» حرکت می‌کند. یکی از شبهات مشترکی که هم جریان اسلام سنتی و تشیع انگلیسی و هم جریان روشنفکری دینی و اسلام آمریکایی مطرح می‌کنند، بحث «کارآمدی» حکومت است. این شبهه را مطرح می‌سازند که دیدید از دل حکومت اسلامی اختلاس، فساد، فحشا و... در آمد؟ همین‌ نمونه‌ها را شاهد مثال می‌گیرند و ادعا می‌کنند که اگر دین و قدرت با هم جمع شوند، کار به اینجا می‌کشد و ما به همین دلیل است که می‌گوییم باید دین و حکومت جدا باشند. مغالطه می‌کنند و با مغالطه‌هایشان مخاطب عام را می‌فریبند... با شبهه کارآمدی به شکلی که بیان می‌شود، موافق نیستم. ۳۵ سال اداره یک کشور و هشت سال جنگِ آن، سیستمی را سامان دادن و در مقابل تمام دنیا ایستادن، خودش عین کارآمدی است. آن چیزی که به عنوان ناکارآمدی مد نظر من است، این است که مثلاً اقتصادتان را اداره کرده‌‌اید، اما نتوانسته‌اید بر اساس ادعاهایتان سامان بدهید، والا در غرب هم بورس سقوط می‌کند. نمی‌خواهم بگویم ما کاملاً مشابه غرب هستیم، ولی می‌خواهم بگویم این مسائل در آنجا هم وجود دارند، ولی وجود مشکلات دلیل بر ناکارآمدی نیست. آنچه که از نظر من ناکارآمدی تلقی می‌شود این است که مثلاً ادعا داشتیم می‌خواهیم یک نظام بانکی اسلامی را سامان دهیم، اما نتوانستیم. ادعا کردیم می‌خواهیم یک اقتصاد سالم درست کنیم، ولی ساز و کارهایی را تعبیه نکردیم که سیستم مالی ما را کنترل کند و مانع از ایجاد فساد درون سیستم شود. البته هنوز هم معتقد نیستم سیستم ما به‌گونه‌ای است که باید از آن برید یا آن را دور انداخت، چون فساد در آن نهادینه نشده است. این فساد از خلل و فرج‌ها استفاده می‌کند و بالا می‌آید، ولی سیستماتیک نیست. سیستم ناکارآمد نظارتی و ابهامات مختلف درون سیستم، زمینه را برای فساد فراهم می‌کند. سیستم ما به یک معنا رهاست. کسانی هم که فساد می‌کنند، در رده‌های پایین هستند. نمی‌گویم در رده‌های بالا نیستند، ولی معمولاً با سازماندهی رده‌های میانی این اتفاقات می‌افتند. به هر صورت، ناکارآمدی از نظر من این است که الگوهای ادعایی خود را نتوانستیم در عمل ایجاد کنیم. در چنین شرایطی طبیعتاً فکر هم ایجاد نمی‌شود و جریاناتی هم که به لحاظ فکری ایجاد شده‌اند، رفته رفته می‌میرند. وقتی گفتمان جدیدی مطرح می‌شود، مثلاً تشیع انگلیسی که اخیراً مطرح شده است، ما هنوز آمادگی رویارویی با سئوالات غامض و پرسش‌های اساسی را در بخشی از جامعه فکری و حتی زمامداران معرفتی‌مان مشاهده نمی‌کنیم. در نقد همین تشیع انگلیسی یا تشیع اسلام سنتی و مناسکی، درگیر ملاحظات و مسائل مختلف هستیم. به‌قدری در این ملاحظات گرفتار شده‌ایم که حتی در بعضی از مواقع، سئوال‌های دقیق هم نمی‌پرسیم. یک جریان فکری باید پیشاپیش پرسش‌های مقدّر را مطرح کند و برای آنها پاسخ‌های مناسبی را بیابد. آیا شما در مواجهه با جریاناتی مثل تشیع انگلیسی یا اسلام داعشی، این روحیه جسورانه را در جامعه علمی کشورمان می‌بینید که بتواند به شبهات متن و حاشیه آن پاسخ بدهد. چه باید بکنیم؟ آیا مرکز و قرارگاه مهندسی فکری کشور به این موضوع فکر کرده است که به شبهاتی که اینها مطرح می‌کنند، پاسخ‌های مقتضی بدهد؟ عموم متفکران ما نه شبهات را به‌درستی شناسایی می‌کنند و نه جواب دقیقی به آنها می‌دهند. برخی نشریات که اساساً به شبهات دامن می‌زنند، اما در جریان بچه مسلمان‌ها پیرنگ واحدی وجود ندارد و در مقابل این شبهات موضع‌گیری‌های عالمانه و مقتدر و مؤثری را نمی‌بینیم. چه فکری باید کرد؟ آیا باید در دانشگاه‌ها و حلقه‌های نخبگانی اتفاقی بیفتد؟ یا در رسانه‌ها؟ و یا شخص باید خودش به دنبال یافتن پاسخ برود؟ سال‌هاست که در مواجهه با این شبهات و گروه‌ها و جریانات، عمل انقلابی، خروجی مطلوبی ندارد و هر روز هم شبهات و پدیده‌های جدیدی از عرفان‌های کاذب تا دراویش، تشیع انگلیسی و... مطرح می‌شوند. اما علتش را با یک مثال از «اولاف پالمه» مسئله را بیان می‌کنم. در زمان جنگ، اولاف پالمه به سفیر ما در سوئد گفته بود شما بر سر یک نیزه نشسته‌اید و دور تا دورتان هم دارید با همه هم می‌جنگید. یکی از مسائلی که با آن مواجه هستیم این است که یک کشور ۶۰، ۷۰ میلیونی دارد با یک تمدن می‌جنگد و در یک فضای کاملاً خصمانه زندگی و عمل می‌کند. به هر حال ما از پس جنگ برآمدیم. چطور می‌شود یک کشور ۷۰ میلیونی با همه دنیا بجنگد و از پس کار هم بر بیاید؟ کار ساده‌ای نبود. الان هم همین ‌طور است. ما در یک مجموعه ۶۰، ۷۰ میلیونی نشسته‌ایم و کلی هم درون خودمان مسئله و مشکل داریم و با فکری که ۲۰۰، ۳۰۰ سال عقبه دارد و از جهاتی هنوز هم زنده است، درگیر شده‌ایم. طبیعی است در این مصاف نباید از ضعف‌هایی که داریم خیلی تعجب کنیم. نمی‌گویم ضعف‌ها خوبند، بلکه می‌گویم تعجب‌انگیز نیستند. ندیدن ضعف‌ها هم درست نیست... نکته دیگر این است که ما در مسیر «ساخت‌یابی» با تمدن غرب درگیر شدیم. جامعه‌ای را ۵۰، ۶۰ سال به‌گونه‌ای دیگر ساخته بودند، بعد ناگهان انقلاب شد و انقلاب هم در جریان ساخت‌یابی، نهادسازی و شکل‌گیری با این معضلات عجیب و غریب مواجه شد. یک وضعیت از پیش ساخته شده که نبود. غربی هم که الان به این وضعیت رسیده، به‌تدریج و در فضای عمل یاد گرفت که جای خبرگزاری‌ها، مجلات، نشریات علمی، اندیشکده‌ها، مؤسسات تحقیقاتی، دانشکده‌ها، دانشگاه‌ها و... کجاست و آرام آرام انسجام سیستمی پیدا کرد و امروز هر کسی کار خودش را می‌داند و انجام می‌دهد. ما مگر چند اندیشکده یا مرکز فکرسازی داریم که چنین توقعاتی داشته باشیم. اصلاً چقدر آدم داریم؟ یکی از دلایل ناکامی‌های ما این است که بارهایی را که بعضی از کشورها طی ده سال برمی‌دارند، همه را با هم برداشته‌ایم. می‌خواهیم مهندسی فرهنگی بکنیم، در علوم انسانی تحول ایجاد بکنیم، نقشه جامع علمی را طراحی و فضای مجازی را برقرار بکنیم و... مگر ما چند تا آدم متفکر داریم؟ تازه همین‌هائی را هم که داریم پراکنده‌اند. این موضوع توسط رهبر انقلاب در مورد تدریس علوم انسانی در دانشگاه‌ها نیز مطرح شد و ایشان تعداد دانشجویان علوم انسانی را با تعداد اساتید مجرب این حوزه متناسب ندانستند... آنجا که فضا بسیار فاجعه‌بارتر است؛ مثل فضاحتی که دانشگاه آزاد در مملکت و در زمینه علم ایجاد کرده است. باید چه کارش کرد؟ یک قدرت عجیب و غریبی مثل آقای هاشمی در این مملکت هست که به هیچ چیزی جز خودش و افکارش فکر نمی‌کند. یک موقعی گفته بود می‌خواهم جایی را درست کنم که برای مردم دوره‌های کاردانی بگذارد و حتی مدرک هم نمی‌دهیم. حالا آمده دوره دکترا گذاشته است، آن هم با کلاس‌های ۸۰ نفری! این مسئله را چگونه می‌شود حل کرد؟ این بخشی از واقعیت سیاسی ایران است. قدرتی است که مجلس را خریده و ۱۹۰ نماینده در دفاع از دانشگاه آزاد نامه می‌دهند. چرا؟ چون خودشان از آنجا مدرک به درد نخور و پولی گرفته‌اند و به سبب آن از تخریب علمی کشور دفاع می‌کنند. غیر از این واقعیت‌ها، یک سری منابع محدود داریم با حجم عظیمی از مشکلات. دشمن هم که دارد با قدرت کار می‌کند... دشمن هم واقعاً خیلی قوی کار می‌کند و همین‌ قدر هم که تا به حال سر پا مانده‌ایم لطف خداست. عمر سیستم سیاسی انگلیس پس از انقلاب باشکوه در سال ۱۶۸۸ .م تا امروز بیش از ۳ قرن است و عمر انقلاب ما ۳۰ و چند سال. یعنی یک‌دهم عمر رقیبمان، آن هم در مسیر ساخت‌یابی و نهادسازی... آن هم با حکومت‌هایی که دائماً فرآیندهای ما را به هم می‌ریزند. غرب نمی‌گذارد کسی زندگی کند و از هر طریقی که دستش برسد فرآیندهای ما را به هم می‌ریزد و از لحاظ امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و... دائماً در تحریم و مشکلات هستیم. من اینها را نمی‌گویم که صرفاً از آنچه که خشنود و راضی باشیم، ولی واقعیت‌ها را هم نمی‌شود انکار کرد. ما داریم با حجم عظیمی از مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنیم. عاقبت جریان اسلام ناب و جریان تجددستیز را که ایدئولوژی خود را از مکتب اسلام انقلابی حضرت امام می‌گیرد، در این مواجهات چگونه می‌بینید؟ درست است که پیروزی نهایی از آنِ ماست، ولی با یک نگاه آینده‌پژوهانه و جامعه‌شناسانه، در این آوردگاه دچار چه معضلاتی خواهیم شد و چه روندی پیش روی ماست؟ من در سال ۶۲ صحبتی کردم و همواره هم دیده‌ام که حرف درستی بوده است. در آن سال به یکی از بچه‌های جنبش مسلمانان مبارز گفتم جریان اسلامی در این کشور به‌واسطه موج‌های مداومی که از درون جامعه و بیرون آن به سمتش می‌آیند، دائماً زنده و احیا می‌شود و جلو می‌رود. به نظر من تحولات سال ۷۶ و ۸۸، جریان داعش، بیداری اسلامی و... دائماً دارند انقلاب اسلامی را تقویت می‌کنند. یا همین جریان اربعین که دوباره نیرویی عظیم وارد حرکت انقلاب اسلامی و نیروهای معتقد به آن در کشور و سراسر جهان کرده است و به یک معنا دوباره آن را احیا نموده است. انقلاب اسلامی معلول شرایط تاریخی‌ای بود که آن شرایط همچنان سر جای خود باقی هستند، یعنی هر چیزی که بخواهد جهان را از این وضع نجات بدهد، مؤلفه‌های اصلی خود را باید در انقلاب اسلامی جستجو کند. ما در جزئیات در بسیاری از زمینه‌ها نقصان‌های جدی داریم و نتوانسته‌ایم طرح‌های خود را اجرا کنیم، اما پاسخ به نیازهای کنونی بشر در دل مؤلفه‌های اسلامی جای گرفته است، بنابراین به نظرم نمی‌رسد آینده بدی پیش رو داشته باشیم. آیا شما برای آینده گفتمان اسلام انقلابی نگران نیستید؟ نه، یک موقعی این حال را نداشتم. مقام معظم رهبری هم این حال را دارند و ما هم با تجربه‌های مختلف این را دیده‌ایم. حضرت امام این‌ طور بودند و می‌فرمودند این کشور را کس دیگری دارد اداره می‌کند. من وقتی حجم عظیم مسائل و مشکلات و ۳۵ سال بقای این انقلاب و در عین حال شکل‌دهی به بعضی نهادها را می‌بینم، بیشتر به این اصل معتقد می‌شوم. از نظر من ۹ دی واقعاً یکی از آن اتفاقات عجیب و غریب بود. من با اینکه بسیار نگاه خوش‌بینانه و مثبتی داشتم و جریاناتی را که به ۹ دی منجر شدند می‌دیدم و می‌شناختم، اما چه کسی می‌توانست ۹ دی را باور کند؟ یا حتی پیش‌بینی کند... پیش‌بینی که هیچ، باورش هم مشکل بود. وقتی انسان می‌دید از میدان خراسان تا میدان انقلاب به صورت خودجوش آدم حرکت می‌کند. البته این نمی‌تواند توجیه بی‌عملی ما باشد... قطعاً نمی‌تواند. من متوجه آنچه که رهبر انقلاب و جنابعالی مطرح می‌فرمایید می‌شوم، اما گاهی از این روحیه و رویکرد برای توجیه «بی‌عملی» استفاده می‌کنند. از این جهت عرض کردم که مرز بین این دو نگاه کاملاً مشخص شود. بر این نکته تأکید می‌کنم که یک سیستم تا وقتی که به لحاظ اجتماعی می‌تواند خود را بازتولید کند، زنده است و ما دائماً این کار را کرده‌ایم. ریزش‌های زیادی هم داشته‌ایم، ولی زایش وجود داشته و اینها آدم را امیدوار می‌کند. نمی‌گویم همه چیز خوب است. خیر؛ خیلی چیزها، خیلی هم بد هستند. بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که گفتمان اسلام انقلابی می‌تواند سیستم حاکم را ترمیم و آن را در مقابل گفتمان‌های رقیب بازسازی کند؟ انقلاب هنوز در جریان است و این بازتولیدها و زایش‌ها همچنان جریان دارند. شاید ما بدترین نیروهایش باشیم. نیروهایی هستند که با انگیزه‌های نخستین روزهای انقلاب همچنان در صحنه هستند و دائماً هم دارند پیش می‌روند. من بخش زیادی از دوام و قوام خودمان را مرهون «انحطاط غرب» می‌دانم، یعنی همان‌ طور که شکل‌گیری انقلاب را معلول بحران و انحطاط غرب می‌دانم، به هر میزانی که غرب تضعیف می‌شود، امکان پایداری، بقا و تداوم ما بیشتر می‌شود و به نظر نمی‌رسد هماوردی که بتواند ما را بیرون کند، وجود داشته باشد. ما همچنان نقصان‌هائی خواهیم داشت، ولی در حال حاضر هماورد دیگری برای اسلام وجود ندارد که در مردم خود ایجاد شوق کند و برای آنها جذاب باشد. غرب دیگر قدرت ایجاد حرکت‌های اجتماعی لازم را ندارد. می تواند داعش و طالبان ایجاد کند یا انقلاب مصنوعی و مخملی بسازد اما اینها هم کف روی آب است. ممکن است ما دچار مشکلات فراوان باشیم، ولی دچار انقلاب و مواجهه با یک جایگزین جدی نخواهیم شد. ممکن است به ما حمله نظامی بشود، ولی با حرکتی که از درون بجوشد و نظام را سرنگون کند، مواجه نمی‌شویم. اگر هم بشویم مثل سال ۷۸ یا ۸۸ از جهات مختلف بویژه از جهت مردمی، قدرت مقابله با آن را داریم. منبع: مجله عصر اندیشه

لباس امام زمان (عج) هنگام ظهور

$
0
0
به گزارش جهان، در روایات از لباس مخصوصی برای حضرت قائم (عج) به هنگام ظهور یاد شده است، گاهی از پیراهن رسول خدا (ص) سخن گفته شده و گاه از پیراهن یوسف (ع) به عنوان لباس حضرت (عج) به هنگام ظهور نام برده شده است.یعقوب پسر شعیب می گوید: امام صادق (ع) فرمودند: «آیا نمی خواهی پیراهنی را که حضرت قائم (عج) به هنگام ظهور بر تن دارد به تو نشان دهم؟» عرض کردم: البته مایلم ببینم. حضرت (ع) صندوقچه ای را خواست و آن را گشود و از آن پیراهن کرباسی بیرون آورد و آن را باز کرد و در گوشه آستین چپ آن لکه خونی بود.امام (ع) فرمودند: «این پیراهن پیامبر (ع) است و در روزی که چهار دندان پیشین حضرت (ص) را در جنگ احد شکستند، آن را بر تن داشتند و حضرت قائم (عج) در حالی که این پیراهن را بر تن دارد، قیام می کند.» من آن خون را بوسیدم و بر دیده خود نهادم و حضرت (ع) لباس را پیچیدند و برداشتند.مفضل بن عمر می گوید: امام صادق (ع) فرمودند: «می دانی پیراهن یوسف چه بود؟» گفتم: خیر، فرمودند: «چون برای ابراهیم آتش بر افروختند، جبرئیل برای او پیراهنی آورد و بر تن او پوشاند تا گرما و سرما به او آسیب نرساند و چون وفات او فرا رسید، آن را در جلد دعایی نهاد و به بازوی فرزندش اسحاق آویخت، او نیز آن را به یعقوب داد، آنگاه که یوسف متولد شد، یعقوب آن را در بازوی یوسف قرار داد. بر یوسف نیز حوادثی گذشت تا اینکه عزیز مصر شد. چون یوسف آن را از آن جا از جلد بیرون آورد. یعقوب (ع) بوی آن را شنید و این سخن خداوند در قرآن است که در حکایت یوسف از قول یعقوب می فرماید: «و من بوی یوسف را استشمام می کنم، اگر مرا به خطا نسبت ندهید.» و آن همان پیراهنی است که از بهشت فرود آمده است.»عرض کردم: قربانت گردم، آن پیراهنی به دست چه کسی رسیده است؟ فرمودند: «به دست اهل آن است، پیراهن همراه قائم (عج) ما است، آنگاه که ظهور کند.» سپس فرمودند: «هر پیامبری که دانش یا چیز دیگری را به ارث برده است، همه آنها به محمد (ص) رسیده است.»منابع:کمال الدینبحارالانوارنشانه هایی از دولت موعودمنبع: قدس آنلاین

بهتر نیست فیلم‌های گران را بدون واسطه بدهیم به چینی‌ها؟!

$
0
0
به گزارش جهان، مسعود فراستی در وطن امروز نوشت: کنار دستی من بعد از پایان فیلم، پس از خمیازه‌ای طولانی به سمت من برگشت و با لبخندی گفت نیکی کریمی با آن تب خالش در شمارش «روزهای انتظار» – سه روز – اشتباه کرده، دو روز و نیم بیشتر نبوده. نیم روز طلبمان!براستی اگر ۳ روز می‌شد ۱۰ روز یا اگر برف و لیف و تسبیح و شناسنامه ومهناز و... زودتر می‌آمدند، چه می‌شد و چه می‌کردیم؟ به نظرم فیلم جا داشت تا ۱۵-۱۰ روز دیگر ادامه یابد تا شاهد سریالی «جهانشمول» می‌شدیم، درجه یک. شاید در آن سریال پر از «موقعیت» و «فضا»، بالاخره میو پیدا می‌شد.من که در سراسر فیلم از یک طرف مسحور فیلمبرداری کلاری بودم و از طرف دیگر ـ و بیشترـ نگران و در جست‌وجوی «میو». از اول فیلم این گربه ملوس گم شد و تا آخر نفهمیدیم کجا بوده و کجا رفته این «میو». مراسم خاکسپاری‌اش اما، چه میزانسنی داشت! شوخی به کنار؛ فیلمساز عزیز اخیرا فیلمنامه‌نویس شده ما در مرگ ماهی – چرا ماهی، و نه گربه (میو) – چه کرده؟ واقعا باور دارد فیلمنامه نوشته یا فیلم ساخته و فضا آفریده؟ شوخی نمی‌کند؟ اگر شوخی نمی‌کند، پیشنهاد می‌کنم ۲ فیلم قبلی‌اش را دوباره خودش بنویسد و بسازد بویژه که حالا «مساله»‌اش «فرم» شده؛ تا بیشتر محظوظ شویم!همین‌جا از دوستان عزیز فیلمساز فیلم‌ندیده خواهش می‌کنم همچنان فیلم نبینند تا هیچکاک و کوبریک و کیشلوفسکی و تارکوفسکی و برگمان را قاطی نکنند که «فضای فیلم متاثر از اینها» بشود و «ماهی یا گربه» تحویل ندهند با «فضای بی‌نظیر در سینمای ایران»! دوستان لطفا فیلم نبینید تا توهم نزنید.فیلم، بیشتر شبیه راش‌های اوتی یا تست فیلمبرداری در فضاهای داخلی و بویژه خارجی است. کلاری بزرگ هر چه دلش خواسته کرده و این بار با دوربین ثابت کلی عکس عالی و خوش آب و رنگ و کارت‌پستالی گرفته. عکس یادگاری با درخت، با صندلی، با در کج در گوشه کادر و... و کلی نور زرد پاشیده و سبزهای خوش‌رنگ، زیتونی، گل ماشی و قهوه‌ای تحویل‌مان داده. به این می‌گویند فیلمبرداری دراماتیک؟ یا تمرین عکاسی با دوربین فیلمبرداری با بهترین فیلمبردار در فضای باز.منو (menu)- نه میو (mio)- ی کاملی برای پز دادن و خود حال کردن. دغدغه «فرم» برای فیلمساز همین است؟ این حتی تکنیک هم نیست.راجع به شخصیت‌پردازی و بازی‌ها چیزی نگویم. شخصیتی که در کار نیست اما بازی‌ها جملگی شاهکارند – منهای مصفا – و بسیار مناسب یک نمایشنامه رادیویی پر از حرف‌های تکراری یک حبه قندی.همین‌جا از یک پلان «ماندگار» فیلم یاد کنم: دست مرده در دست دختر بزرگ در نمای درشت با لی لی لی لی حوضک... واقعا که!باز فیلمساز با ما شوخی می‌کند. مثلا: «به دنبال داستانی می‌روم که جهانشمول باشد.»و اما «پیام» اصلی فیلم: «از لب زدن ماهی هنگام مردن...» (تاویل: اینقدر مرده‌پرست نباشیم. در زمان زنده بودن به هم برسیم). خوب این پیام بزرگ – به قول فیلمساز «ایده بکر» – نمی‌ارزید میلیاردی هزینه شود؟ چرا که نه؟ببخشید اینقدر شوخی کردم. چرا همه – فیلمساز و مسؤول و... – حق دارند با ما شوخی کنند، ما نه؟ راستی فکر نمی‌کنید کلا برای فیلم‌های «فاخر» و گران در این وضعیت ناجور اقتصادی باید فکری کرد؟ مثلا از آنجا که جنس چینی ارزان‌تر است... دلم نمی‌آید شوخی‌ای که چند روز پیش شنیدم را اینجا نیاورم. قضیه یک مناقصه است. یکی از پروژه‌بگیران حرفه‌ای، پروژه‌ای کوچک را به مناقصه – یا مزایده، فرقی نمی‌کند – می‌گذارد. از یک شرکت چینی برآورد می‌خواهد. آنها مثلا ۳ میلیارد برآورد می‌کنند به این قرار: یک و نیم میلیارد هزینه مصالح، نیم میلیارد کارگر و نیم میلیارد برای مجری طرح، نیم میلیارد هم پورسانت پروژه‌بگیر. مسؤول پروژه برای محکم‌کاری از ۲ شرکت آمریکایی و ایرانی هم برآورد می‌‌خواهد. آمریکایی ۶ میلیارد برآورد می‌کند (بی‌انصاف‌ها همه ارقام را دوبرابر می‌کنند). و اما دلال عزیز ایرانی ۹ میلیارد برآورد می‌دهد. مسؤول مربوطه عصبانی می‌پرسد یعنی چه؟ بعد از توضیح دلال محترم قانع می‌شود و پروژه را به او می‌دهد. توضیح این است: ۳ میلیارد مال تو، ۳ میلیارد مال من، و ۳ میلیارد دیگر را می‌دهیم چینی‌ها بسازند.خوب بهتر نیست فیلم‌های گران را بدون واسطه بدهیم به چینی‌ها؟اجازه بدهید این یادداشت مطایبه‌آمیز را بس کنم. دارد بدجوری بیخ پیدا می‌کند. همه‌اش برای این بود که دیدم فضای جشنواره زیادی جدی است؛ فیلم‌ها هم. گفتم کمی شوخی کنم خستگی‌مان کم شود. ببخشید !تقدیم به علی حاتمی، رسول ملاقلی‌پور مرحوم، و شهرام شکیبابا تشکر از: روح‌الله حجازی، محمود کلاری و بانک پاسارگاد

سلفی با شهدا

اخوان ثالث بر مزار حافظ شیراز

ویژگی‌افراد عاقل در کلام مولا علی (ع)

$
0
0
به گزارش جهان به نقل از قدس، امیرالمؤمنین علی (ع) در باب ویژگی­ های انسان­ های عاقل می­ فرمایند: . روش و آیین زندگی­ اش بر اساس دین خداوند است، اخلاقش بر پایه­ ی بردباری و حلم است.. از روی فکر و اندیشه سخن می­ گوید و نظر می­ دهد.. تا آن­گاه که مورد سؤال واقع نشده است، پاسخ نمی­ دهد.. اگر لب به سخن باز کند، پخته و به حق سخن می­ گوید.. اگر سخن یا مطلبی را بشنود در آن دقت می­ کند، پس اگر ارزشمند بود آن را حفظ می­ کند وگرنه آن را فراموش می­ کند.. اگر خبری را بگوید، راست می­ باشد و به قول خود وفا می­ کند.دسته­ ی دوم انسان­ های احمق می­ باشند که ویژگی­ های آنان چنین است:. اگر در برابر خطر قرار گیرند و یا در شرف از دست دادن منفعتی باشند و به آن­ها هشدار داده شود، به­ جای آن­که پند گیرند و بیدار شوند، غفلت می­ کنند و در لحظه­ ای که باید هوشیار باشند، غافل­اند.. اگر در جایگاه و یا عمل ارزشمندی قرار بگیرند رهایش می­ کنند.. اگر در اثر نادانی به مشکلی برخورد کنند بیش­تر در جهل و ناآگاهی فرومی ­روند و به­ جای این­که اندیشه­ ای برای رفع آن نمایند و اگر خبر دروغی را بشنوند در صحت آن دقت و کنکاش نمی­ کنند.امیرالمؤمنین علی (ع) پس از آن در مورد ویژگی­ های افراد فاجر و بدکار بیان داشته ­اند: وَ الفاجِرُ اِن اِئتَمنتَهُ خانَکَ، وَ اِن صاحَبتَهُ شانَکَ وَ اِنَ وَثَقَت بِهِ لَم یَنصحُک: . اگر به او اطمینان نمایی، خیانت می­ کند. . اگر با او رفاقت و دوستی نمایی، آبرویت را می­ برد .. اگر با او مشورت نمایی، خیرخواه خوبی برای تو نمی ­باشد.پی نوشت ها:۱- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۰: ۹.۲- شیخ صدوق، حضال: ۹۱.۳- ناطقی، نقش دین در سلامت جامعه: ۶۹- ۶۷.

مدل گوشی شما چیست؟ شیطانی یا الهی ؟!

$
0
0
به گزارش جهان، سایت "انجمن تخصصی فرهنگیان" نوشت:ما باید به ولی عصر خودمان معرفت پیدا کنیم و ایشان را ناظر و آگاه بر تمامی امور ریز و درشت خود بدانیم . به عنوان مثال در روایتی آمده که امام صادق (علیه السلام) به یکی از شاگردانش که برای خانومی کلاس خصوصی و تدریس داشت ناراحتی خویش را نشان داد و وقتی شاگرد از حضرت دلیل ناراحتی ایشان را جویا میشود حضرت میفرمایند چرا با آن دختر فلان شوخی را کردی. این شوخی شاید در حد یک جمله بیشتر نبوده اما از این روایات استفاده میشود که امام زمان علیه السلام بر تمامی اعمال و گفتار و افکار ما و کوچک ترین روابط ما با زوج مخالف آگاهی دارند و همچنبن از موبایل ها ، کامپیوتر ها ، بلوتوث ها و اس ام اس های ما.  بطور کلی سه مدل گوشی بیشتر نداریم :  ۱- گوشی که خالی از عکس ، کلیپ و اس ام اس های مبتذل است ( گوشی مومن)  ۲- گوشی که پر از عکس و کلیپ و اس ام اس مبتذل است . ( گوشی کافر)  ۳- گوشی که هم عکس ، فیلم و اس ام اس مبتذل دارد و هم مداحی و قرآن و … ( گوشی منافق)     گوشی مومن که موجب هدایتش میشه یا حد اقل موجب گمراهیش نمیشه  گوشی کافر اون رو به گراهی و ظلالت میکشونه و آخرتش رو تباه میکنه  گوشی منافق در دنیا و اخرت صاحبش را خار و ذلیل میکنه و موجب جاودانی اون در عذاب میشه .  نکته جالب : این که گوشی منافق که هم عکس ، فیلم و اس ام اس مبتذل دارد و هم مداحی و قرآن و … وضعش از کافر بدتر است چون تو سوره بقره وقتی خداوند شروع به تعریف کافر و منافق میکنه دو آیه در تعریف و نکوهش کافر اومده (آیات ۶ و ۷) ولی در تعریف و نکوهش منافق که بعد از همین آیات است بیش از ۱۰ آیه (آیات ۸ تا ۲۰) و یا به این دلیل که کافر یک رو هست و میگه با با خدا کاری نداریم و بردگی شیطان رو به بندگی خدا ترجیح میدیم ولی منافق به مومن میگه با شما هستم و به کافر هم میگه با شما هستم .  یکی دیگر از گناهان ما نشر و انتشار شایعات است . خداوند در ضمن آیه‎ای می‎فرماید:«وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (۱)و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.  آیه فوق درسی برای انسان‎سازی است که گفتار و کردار انسان باید آگاهانه و مسئولانه باشد و تنها از دانش و آگاهى پیروى شود نه پندارها و بافته‏ها و هواهای نفس؛ که بدعاقبتی برای انسان به همراه می‎آورد.  این آیه شریفه عمومیت دارد و هرگونه گفتار، کردار، نوشتار و حرکتی را که بر اساس دانش و آگاهى نباشد، همه را شامل مى‏شود و منظور این است که تنها آنچه را که مى‏دانى درست است بیان کن، و تنها از آنچه یقین دارى حقیقت دارد پیروى کن، و جز آنچه را که به درستى آن ایمان و یقین ندارى نگو و انجام نده و پیروى منما. وای بر روزی که به واسطه شایعات، حقی را ناحق و ناحقی را حق جلوه دهیم.  برخی با استدلال به این آیه معتقدند که عمل به خبر واحد و نیز اعتماد و عمل به قیاس درست نیست، چرا که قرآن از پیروى آنچه انسان به آن یقین ندارد و به راستى و درستى آن آگاه نیست، نهى فرموده است، چرا که:  اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولاً. به راستى که گوش از آنچه شنیده، چشم از آنچه دیده و دل از آنچه خواسته، بازخواست خواهد شد. به بیان دیگر، همه صاحبان گوش و دل و چشم مسئولند و در برابر کارهایى که به وسیله این ابزارهاى شناخت و این نعمت‏هاى گران خدا انجام مى‏دهند پرسش خواهند شد. به باور برخى، خود این اعضا و این ابزارهاى شناخت مسئولند و از خود آنها پرسش مى‏شود. (۲)  نظر علامه طباطبایی(ره) در مورد این آیه اینست که می توان برای معنا کردن آیه، جمله را اینگونه برگرداند که: “لا تقف ما لیس لک به علم فانه محفوظ علیک فى سمعک و بصرک و فؤادک؛ پیروى مکن چیزى را که علم به صحتش ندارى زیرا گوش و چشم و دل تو، علیه تو شهادت خواهند داد. پس آیه شریفه از اقدام بر هر امرى که علم به آن نداریم نهى مى‏فرماید، چه این که اعتقاد ما جهل باشد و یا عملى باشد که نسبت به جواز آن و وجه صحتش جاهل باشیم، و چه این که ترتیب اثر به گفته‏اى داده که علم به درستى آن گفتار نداشته باشد.  چرا که خداوند متعال از گوش و چشم و قلب سوال مى‏کند؛ از آیه شریفه “الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ”؛ برمى‏آید که اعضاء و جوارح آدمى، همه به سخن مى‏آیند. چه در آن عقاید و اعمالى که پیروى از علم شده باشد، و چه در آنها که پیروى غیرعلمی شده باشد.(۳) شایعه‎پراکنی بیماری جدیدی نیست اما ابزار جدیدی برای انتقال یافته است. پیامک، وبلاگ، ایمیل‎ و بلوتوث ابزاری برای انتشار سریع میکروب شایعه در این عصر شناخته شده‎اند.   در تایید این مبحث، رسول خدا(صلى الله علیه و آله) می‎فرماید: لا یزول قدم عبد یوم القیامه بین یدی الله عزّ و جلّ حتى یسأله عن اربع خصال: عمرک فیما افنیته، و جسدک فیما ابلیته، و مالک من این کسبته و این وضعته، و عن حبّنا اهل البیت(۴) ؛ در روز قیامت هیچ بنده‏اى در حضور پروردگار گامى به سوى بهشت برنمی‎دارد تا از چهار چیز مورد بازخواست و سوال قرار گیرد؛ خدا از او مى‏پرسد:  ۱- عمرت را در چه راه و کارى سپرى کردى؟  ۲- جسم و نیروهاى آن را چگونه و در خدمت چه هدف‏هایى فرسوده ساختى؟  ۳- ثروت و دارایى خویش را از کدامین راه گردآورى و کجا هزینه نمودى؟  ۴- از محبت ما خاندان رسالت مى ‏پرسند.  حال که به اهمیت موضوع پی بردیم و دانستیم که در مقابل تک تک اعمالمان مسئول هستیم و معنای آیه شریفه را متوجه شدیم؛ به ذکر یک بیماری اساسی در جامعه‎مان می‎پردازم.  شایعه‎سازی و شایعه‎پراکنی یکی از شایع‎ترین بیماریها در جوامع است. البته نه این که بیماری خاص جوامع امروزی باشد؛ نه بلکه این بیماری قدمت بسیار دارد ولی در این عصر نحوه انتشارش تغییر یافته است.  حال من تاریخ را ورق می‎زنم و به صفحات گذشته آن می‎رسم. به زمان حضرت علی(علیه‎السلام). عجب وقایع تلخی دیده می‎شود، با مطالعه آنها از مظلومیت امیرالمومنین(علیه‎السلام) دلم به درد می‎آید و بغض گلویم را می‎فشارد. در آن عصر آنقدر در مورد شخصیت والای حضرت شایعه‎پراکنی کردند و آنقدر در مورد ایشان تبلیغات سوء نمودند که وقتی حضرت در محراب نماز، ضربه‎ای بر فرق مبارکشان وارد شد و به واسطه آن به شهادت رسیدند و خبر منتشر شد؛ مردم گفتند که مگر علی نماز هم می‎خواند؟! حال ببینید در مورد امامی که عبادتش مشهور بود و مناجات‎هایش زبانزد، چه گفتند. این حرف در اثر شایعاتی بوده که این مطلب را در اذهان مردم ایجاد کرده بود. آیا وقتی به شما پیامکی می‎رسد، قبل از ارسال آن به دیگران متنش را مورد بررسی قرار می‎دهید یا سریع بدون توجه به صحت و سقم آن، به دیگران ارسال می‎کنید؟  وای بر روزی که به واسطه شایعات، حقی را ناحق و ناحقی را حق جلوه دهیم.  خدای متعال در آیه کریمه فوق با صراحت اعلام می‎دارد که در مورد چیزی که علم و یقین ندارید سخن نگویید و در آن مقطع توقف کنید؛ چرا که تک تک اعضاء ما مسئول و پاسخگو هستند.  حال از شما می‎پرسم که انصافا ما چقدر به این آیه پایبند بوده‎ایم؟!  چقدر مراقب سخنان و اعمال خود بوده‎ایم؟!  چقدر دقت داشته‎ایم حرفی را که به آن اطمینان نداریم، جایی مطرح نکنیم؟!  در بالا به این نکته اشاره کردیم که شایعه‎پراکنی بیماری جدیدی نیست اما ابزار جدیدی برای انتقال یافته است. پیامک، وبلاگ، ایمیل‎ و بلوتوث ابزاری برای انتشار سریع میکروب شایعه در این عصر شناخته شده‎اند.  ما مخالفتی با علم و پیشرفت نداریم ولی با استفاده نادرست از ابزار، سخت مخالفیم که این مخالفت سلیقه شخصی نیست بلکه الهام گرفته از دستورات الهی است.  آیا وقتی به شما پیامکی می‎رسد، قبل از ارسال آن به دیگران متنش را مورد بررسی قرار می‎دهید یا سریع بدون توجه به صحت و سقم آن، به دیگران ارسال می‎کنید؟  در ضمن صحت و سقم خبر یا مطلب که جای خود دارد که از شروط خبررسانی است، اما گاهی خبر صحت دارد اما نباید برای حفظ آبروی افراد، آن را انتشار داد. چقدر در ارسال پیامک‎ها به این نکات توجه می‎کنیم؟!  آیا هیچ به این موضوع توجه کرده‎ایم که چه بسیار دروغ‎ها، تهمت‎ها، غیبت‎ها را از طریق پیامک منتشر کرده‎ایم؟!  آیا به این موضوع دقت داشته‎ایم که از طریق پیامک چقدر دیگران و لهجه‎های مختلف را تمسخر کرده‎ایم؟! آیا هیچ به این موضوع توجه کرده‎ایم که چه بسیار دروغ‎ها، تهمت‎ها، غیبت‎ها را از طریق پیامک منتشر کرده‎ایم؟!  در اینجا یک سوال اساسی از شما می‎پرسم لطف کنید و با خود صادق باشید، سپس پاسخ دهید:  فرض کنید به محضر امام زمان(عج)، – همانی که منتظر ظهورش هستید- رسیده‎اید و امام قصد بررسی گوشی موبایل شما را دارند. آیا به راحتی و بدون دلهره گوشی موبایل را تقدیم ایشان می‎کنید؟ و یا با ترس و دلهره که نکند امام آن فیلم غیراخلاقی را ببیند، نکند آن عکس را ببیند، و یا آن متن نادرست پیامک را بخواند و هزار نکند دیگر …، گوشی را به امام می‎دهید؟!  لازم به ذکر است که گرچه امام زمان(عج) به طور مستقیم گوشی ما را بررسی نمی‎کنند اما یقینا از محتویات گوشی، وبلاگ و ایمیل ما مطلع هستند. آیا از این موضوع شرمنده می‎شویم و یا سربلند و مورد رضایت اماممان هستیم؟  اگر تا به حال اینگونه نبوده است، هنوز دیر نشده. برای شروع تمام محتویات گوشی خود را بررسی کنیم و هر آنچه را که فکر می‎کنیم غیر شرعی است و باعث نارضایتی امام زمان(علیه‎السلام) می‎شود را از گوشی حذف کنیم.  در مرحله بعد با امام زمان(عج) عهد ببندیم که هر پیامکی به دستمان رسید را بدون بررسی برای کسی ارسال نکنیم.  در سومین گام از اشتباهات گذشته در این زمینه توبه کنیم و به خدا قول دهیم که دیگر تکرار نکنیم.  امیدوارم که خداوند توبه ما را پذیرا باشد.  بیاییم از نعمت‎هایی که خداوند در اختیار ما قرار داده درست استفاده کنیم تا در دنیا، دچار نبود آنها نشویم و در قیامت مستوجب عذاب الهی نشویم.پی‎نوشت‎ها:۱- الاسراء، ۳۶ .۲- برگرفته از تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ذیل تفسیر آیه .۳- برگرفته از تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ذیل آیه شریفه .۴- مستدرک سفینه البحار، شیخ علی نمازی شاهرودی، ج ۴ عربی، ص ۵۳ .برگرفته از دین و اندیشه تبیان با اضافات و تکمیل سایت صراط

«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت»؛ یک روز خوب و به یادماندنی

$
0
0
گروه فرهنگ جهان نیوز: بیشتر فیلم‌های اجتماعی که این سال‌ها دیده ایم، گزنده بوده اند تا تلخ. گزنده بوده اند چون بیش از آنکه تلخی حقایق اجتماع را نشان دهند، مرگ امیدها و فوران خشم‌ها و عقده‌های بیمارگونه را قاب گرفته اند. گزنده بوده اند چون به جای آنکه فیلمساز به عنوان یک هنرمند تیزبین، درباره دردهای عمیق انسانی تلنگر بزند، فیلم خود را به مثابه میز خطابه ای برای اعتراض‌های سیاسی گاه سطحی و مبتذل انتخاب کرده است و گزنده بوده اند چون هرچند از رنج مردمان فرو دست جامعه گفته اند اما اندازه شرافت انسانی و گنجینه امید این آدم‌ها را هم به اندازه دارایی شان، حساب کرده‌اند.«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» اما از این گزنده بودن مبراست؛ هرچند که بسیار تلخ است.جلال آشتیانی دبیر میان سالی که سال‌ها پیش فرزند پنج ساله خود را از دست داده است با چاپ یک اگهی در صفحه نیازمندی‌های همشهری بلوای بزرگی به پا می‌کند. «۳۰ میلیون تومان به یک فرد نیازمند اهدا می‌شود، برای دریافت از چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت تا جمعه بیست و یکم در مکان زیر حاضر شوید» خیابان مقابل دفتر به علت حضور جمعیت مسدود شده است و کار به جایی می‌رسد که پلیس برای کنترل اوضاع وارد ماجرا می‌شود. فیلم سه بخشیِ وحید جلیلوند بر قصه دو نفر از این آدم‌ها متمرکز می‌شود؛ زن جوانی که قبلا نامزد جلال بوده و حالا برای عمل همسر از کار افتاده اش به ۱۵ میلیون تومان پول نیاز دارد و دختری که برای نجات همسرش از زندان باید ۳۰ میلیون تومان پول تهیه کند. آگهی عجیب جلال برگ برنده فیلم است. خیرات و مبراتی که مثل فیلم پذیرایی ساده از سر لذت تماشای چالش نفس انسان‌ها در مقابل پولی باد آورده نیست، بلکه از سر درد و از سر همراهی با اندوه عمیق آدم‌ها بر می‌خیزد. جلال زمانی که برای درمان فرزندش به پول نیاز داشت همین تنهایی را احساس کرد و به قول خودش «یک مرد در این شهر نبود که به داد او برسد.» حالا بعد از سال‌ها پولی ر ا که می‌توانست به هر حال زخمی ‌از زندگی خودش درمان کند، بذل و بخشش می‌کند.وقتی مصیبت نازل می‌شود، بدبخت ترین آدم عالم خود ما هستیم. برای جلالی که بعد از ۱۱ سال هنوز سنگینی مصیبت رهایش نکرده، بدبخت‌تر از او کسی نیست. قبل از ماجرا انگار همه چیز ساده بود، سه روز زمان تا چند نفری بیایند و بعد احتمالا معلوم می‌شد کدام بدبخت‌ترند و جلال با وجدانی آسوده از اینکه او هم یکی از نامردهای این شهر نیست، ۳۰ میلیون را می‌دهد-یعنی پولی که برای یک معلم ساده ثروتی به حساب می‌آید- و تمام! اما خیابان جای سوزن انداختن نیست و هیچ کدام از فرم‌ها را نمی‌شود کنار گذاشت. جلال فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت می‌توانست با عقده نامردی آدم‌های روزگار، شبیه یکی از همان‌هایی شود که بین آگهی‌‌های روزنامه دنبال اسکونت و معامله‌های بی ضرر هستند، می‌توانست با عقده جبری که سرنوشت بر او تحمیل کرده یکی از آدم‌های تلخ و افسرده‌ای شود که حتی اگر دستشان هم برسد، دستی برای کمک دراز نکنند، یا مثل رابین هود بساط خیریه‌اش را از گاو صندوق همان کاسبکار ها راه بیندازد. جلال که چقدر خوب است که شغلش معلمی است، اما با تمام نگاه کودکانه‌ای که در زمان انتشار آگهی دارد، تمام ثروت خود را روی دایره می‌ریزد و چقدر خوب است که حتی همان موقع هم شعار نمی‌دهد که «من آمده‌ام تا مردی و مردانگی نمیرد» چقدر خوب است که شکسته تر از قبل دردهای مردم را هم روی دوش خودش سوار می‌کند. فیلم که می‌توانست با ایده عجیبش تبدیل به یک فانتزی درباره سخاوت و گذشت شود، با کنش مناسب شخصیت جلال از این ورطه نجات پیدا می‌کند. فیلم به جای آنکه برای مردن پهلوان‌ها مجلس سوگ بگیرد و امروز را بر سر آدم‌هایش آوار کند، قهرمان کوچک اما به اندازه‌اش را که حرف‌های بزرگ ندارد، ادعاهای بزرگ نمی‌کند و از دل همان جماعت پشت در دفتر به درون آن راه یافته، پیش چشم مخاطب علم می‌کند.قصه به اندازه شخصیت ستاره و نامزد سابق جلال هم در عین انکه تصویری از گرفتاری‌های مردم این روز و روزگار است اما برای نمایش تصویر تیره خود ذره‌ای از روشنی درونی این آدم‌ها کم نمی‌کند. آدم‌هایی که شاید آنها هم روزی مثل جلال آگهی بدهند.در مجموع این فیلم یک تجربه اجتماعی صحیح در سینماست و می تواند به عنوان نقد درون گفتمانی دیده شود. فیلمی که کاستی ها را می داند، اعتراض می کند ولی شریف است.با این فیلم می توان تفاوت سیاه نمایی و نقد درست و نمایش کاستی های اجتماعی را فهمید.

نماز را در هواپیما چگونه باید خواند؟

$
0
0
به گزارش جهان، باشگاه خبرنگاران نوشت:نماز را در هواپیما چگونه باید خواند؟پاسخ: اگر مکلف با هواپیما سفر کند ، و بخواهد در آن نماز بخواند ، در صورتى که بتواند به هنگام نماز رو به قبله بودن و استقرار داشتن و دیگر شرایط را رعایت کند ، نمازش صحیح است ، و گرنه در صورتى که وقت داشته باشد و بتواند پس از خروج از هواپیما نماز واجد شرایط را بجاى آورد ، ـ بنابر احتیاط ـ نمازش در هواپیما صحیح نیست . لکن اگر وقت تنگ باشد، واجب است نماز را درون هواپیما بجاى آورد و در آن صورت اگر جهت قبله را بداند ، باید بدان جهت نماز بخواند و نمازش بدون رعایت قبله ـ جز در حال ضرورت ـ صحیح نیست ، و در این حال باید هرگاه هواپیما از سمت قبله منحرف شد ، بدان سو رو کند ، و در هنگام انحراف از قبله ، از قراءت و ذکر دست بکشد، و اگر نتواند به عین قبله توجه کند ، باید سعى کند بیش از (نود) درجه از قبله منحرف نشود ، و اگر جهت قبله را نداند ، باید بکوشد آن را مشخص کند و طبق ظنّ خود عمل نماید ، و اگر نتواند ظن بدست آورد کافى است نماز را به هر جهتى که احتمال میدهد قبله در آن باشد ، بجاى آورد .گر چه احتیاط مستحب آن است که نماز را به چهار جهت بجاى آورد . این در جایى است که بتواند با شناخت قبله رو به قبله باشد و اگر جز در تکبیرة الاحرام نتواند ، بدان اکتفا کند و اگر اصلاً نتواند ، شرط استقبال ساقط میشود .و جایز است انسان قبل از وقت نماز اختیاراً با هواپیما مسافرت کند ، هر چند بداند در هواپیما ناچار به نماز فاقد شرط استقبال و استقرار خواهد شد .منبع:سایت رسمی آیت الله سیستانی

«خانه دختر»؛ خانه پدری باغیرت و متجاوز! / تلاش‌ برای صدور مجوز اکران یک فیلم «ضد خانوادگی»

$
0
0
گروه فرهنگ جهان نیوز: چند روزی است که از سی و سومین جشنواره فیلم فجر می گذرد و همچنان موج موضوعات مختلف و البته پرحاشیه برخی آثار به نمایش در آمده در فضای جشنواره جاری است اما در این میان سونامی خانه دختر، بدون تردید در خانه اصلی جشنواره ذهن بسیاری از مخاطبان و منتقدان حاضر را درگیر خود ساخته است.غیرت موضوعی فطری است که سوای تمایزات بسیار آن مفاهیمی همچون خشم و عصبیت و بسیاری از ترجمه های رایج روشنفکری صورت گرفته از آن، اصالت وجودی انسان مسلمان را تشکیل می دهد؛ اصالتی که اتفاقا در جای جای تمدن اصیل ایران باستان نیز مستند بوده و قوام بخش سبک زندگی اسلامی ایرانی محسوب می گردد و از این جهت است که هجمه بر آن یکی از کارویژه های اصلی متخاصمین تمدن ایرانی محسوب می شود؛ کارویژه ای که ظهور و بروز آن در فرهنگ و سینما بدون در نظر گرفتن عصر فیلم فارسی ما قبل ۱۳۵۷، در دوران حاکمیت جریان رفرمیست (اصلاح طلب) بر مصادر کلان فرهنگی کشور نیز قابل پیگیری می باشد؛ دورانی که بذرهای اولیه ی موضوعاتی نظیر غیرت زدایی، عفت زدایی، بی حیایی، اروتیسم، فحشا، فحاشی، خیانت و ... در فرهنگ و سینمایی ایران کاشته شد و اسباب برداشت انبوهی از آثار با این مضامین را همچون خانه دختر در امروز پدید آورده است؛ خانه‌ای که روند غیرت زدایی از انسان ایرانی را به نحوی ویژه پیگیری می نماید؛ خانه ای که اصالت تجاوز در آن آشکارا توجه همگان را بر پدر خانه متمرکز می سازد؛ پدری غیرتی! که بر بستر دراز کشیده، پسر را از خانه خارج و دختر را در آینه می نگرد؛ خانه ای که اگر اسرار آن توسط داماد آن فاش شود ... به گونه‌ای کاملا غیر مستقیم و البته شفاف دختران خانه را به نوعی قربانیان خانه پدری معرفی می‌سازد: قربانیانی که تا انتها هیچ‌گاه راز مخوف مرگ و نابودی آن‌ها در خانه پدری کشف نشده و تنها به عنوان رازی از مردان حال و آینده که علی ایفا گر آن است خواهد ماند. خانه دختر تعاریف درون خانوادگی سینمای امسال از انحطاط جامعه‌ی ایران است: جامعه‌ای که اگرچه مردان نوین آن همچون منصور در حال ترک و یا به گونه‌ای دقیق‌تر در حال تمرین به ترک و کنترل غیرت خود هستند و در این مسیر به روش عدم سخن گفتن درباره آن و التماس به عدم شنیدن، دوران خود درمانی و کنترل این خصیصه یا رزیله ی اخلاقی توصیف شده در این گونه از آثار را سپری می نماید: دورانی سخت که همچنان به سبب حضور زنان متعصب به مثابه عام عقیده و سرزمین حاکم، از مطالبه به عنوان هنجار اجتماعی، بر بستر زن ایرانی خلاصی نیافته است.به عبارتی دیگر در خانه دختر، پسر و دامادی غیرتی است که با پدر با غیرت در ابعاد درون خانوادگی کنار آمده و حتی به سبب قراین متعدد، با فکت ها و المان های بسیار، تجاوزکاری او به دخترانش به گونه ای کاملا غیر مستقیم تصویر می شود و در عین حال در ابعاد بیرونی، غیرتش جولان داشته و حتی به همین منظور قصد فروش و ترک خانه شخصی خود را دارد و داماد نیز باه عنوان مردی غیرتی، با خانواده ای متعصب است که در حال زدودن غیرت از خود و جامعه پیرامونی خود می باشد.به این ترتیب فرایند احقاق حقوق زنان، غیرت زدایی از مردان و تمرکز بر موضوع تجاوز و در کل تشریح شرایط خانه ی پدری، به عنوان دغدغه و مسأله اصلی صاحبان این اثر می‌باشد که در قاب تصویر، مسیر کنترل دختر بودن و دختر ماندن را در پیش از ازدواج مد نظر قرار داده و اصل طرح و روش نوین اجرای آن در جامعه امروز، توسط خاله ها و مادران نسبتا مقید و با پوشش مناسب خانواده‌های سنتی را عامل اصلی حفظ این هنجار ترسیم می نماید.با این همه فُرم خانه دختر به نحوی است که موجب شده تا اکنون این اثر به عنوان اثری نسبتا سینمایی و البته با موضوعی کاملا سخیف بر پرده ی نقره ای نمایش داده شود؛ موضوعی سخیف که مبتنی بر آموزه های فمینیستی موج دومی، خط و موج نسبتا بکری را در سینمای ایران ایجاد می نماید؛ موجی در راستای هجمه به قیودات مذهبی و در کل عمومیت سنت در جامعه ی ایران؛ موجی که سمیرا و ستاره و در کل هر زن و مرد این جامعه در بر خواهد گرفت؛ موضوعی سخیف که همچنان مانعی اساسی در روند غیرت زدایی و بالا بردن تحمل در منصورهای این مرز و بوم می باشد.در مجموع خانه ی دخنر با نوع نگرش به گریز اجتماعی دختران این مرز و بوم به جهت شرایط خاص خود در خانه پدری و یا جای دیگر، این شرایط را اسباب ممانعت و مقاومت در برابر این هنجار متحجرانه معرفی می نماید که در نهایتاً به حذف درناک و فقدان او در شب عروسی و کام یابی از جامعه منجر می‌شود و این همه در حالی است که نباید فراموش نمود که خانه دختر با موضوعی بکر و سناریویی نسبتا روان، طرح مسیری تازه در سینمای ایران است؛ موضوعی تازه که کارگردان اثر نیز از بیان رسمی آن شرم نموده و در توصیف آن به این جمله کفایت می نماید که این اثر داستان تلخی در جامعه ماست که کمتر کسی جرات رسوایی آن را دارد و همین تابو بودن در موضوع برای من بسیار جذاب بود؛ مسیری که از خانه پدری آغاز می‌شود و با مرگ غیر شفاف دختران مفلوک ایرانی به پایان می رسد: حال باید منتظر ماند و به نظاره نشست سرگذشت اکران این اثر مجهول را در سیمای سینمای دولت تدبیر و امید. اگرچه زمزمه های نمایش عمومی آن از هم اینک در سکوت خبری در راهروهای سازمان سینمایی و شورای پروانه نمایش پیچیده است!منبع: سینماپرس

«بهمن» در زمستان سینمای ایران/ کارگردانی که نسبت به واقعیت‌های جامعه ایران بیگانه است

$
0
0
گروه فرهنگ جهان نیوز ـ مرتضی فرشباف در دومین فیلم بلند سینمایی خود با همان قدرت فیلم اولش ظاهر می شود. در فیلم «بهمن» همانند فیلم اول او «سوگ» شاهد استفاده هنرمندانه از عناصر طبیعت، کاراکترهای شناسنامه دار، استفاده حداکثری از قابلیتهای اعجاب انگیز زبان تصویر و استفاده شایسته از پتانسیل های بازیگری هستیم.مروری کوتاه بر فیلم بهمن بهمن فیلمی ساده و بی تکلف در وصف بحران پرتلاطم میانسالی است. هما پرستاری میانسال با بازگشت به شب کاری پس از سالها، مسیر روزمره زندگی اش دچار تغییرات شگرفی می شود. این انحراف از مسیر بی اوج و فرود زندگی روزمره فرصت تلخی را برای او فراهم می آورد که نگاه او را به واقعیات زندگی اش در گذشته و حال دچار تغییر می کند. این پریشانی های جسمی و روحی در وصلتی دلپذیر با فضای سرد و سپید زمستانی نمود تصویری قابل توجهی پیدا کرده اند. شخصیت پردازی درست و کارشده شخصیت هما به همراه بازی خوب فاطمه معتمدآریا که بار دیگر به یگانگی با نقش نائل آمده است هم در این ارتباط نقش پررنگی را ایفا می کنند. فیلم از اولین بارش زمستانی آغاز می شود. بارشی که بی وقفه برای روزها و تا دقایق پایانی فیلم ادامه دارد. هما تصمیم دارد ده شب را به پرستاری از پیرزنی بگذراند بی آنکه بداند این ده شب تا چه اندازه دنیای او را تکان خواهد داد. از همان شب اول بی خوابی به سراغ هما می آید و پس از آن التهابات درونی این شخصیت در نتیجه نوعی مواجهه درونی تشدید می شود، التهاباتی که سؤالات بیشماری را پیش روی هما قرار می دهند که مهمترین آنها به همسر و پسرش و در واقع به هویت زنانه و مادر بودن باز می گردند. هما دیگر نمی تواند همچون گذشته در خانه اش، یگانه مأمنش به آرامش برسد: "خونه قرار بود آرومم کنه، نکرد" و این آغاز مسیر انحراف فیلم است. او هر صبح که به خانه باز می گردد این واقعیت برایش مسلم تر می شود که دیگر به فضای آن خانه و شریک زندگی اش تعلق ندارد و دیگر همسر و پسرش را نمی شناسد. اولین نشانه های این عدم تعلق در گفتگوی او با پسرش نمودار می شود: "احساس می کنم همه چی بدون من بهتره".پرداخت اینگونه به مسئله بحران میانسالی که با نفی خانواده همراه است نگاهی لیبرال مآب است که تنها در زندگی روشنفکران غرب زده جاریست. جامعه سنتی و مذهبی ایران هیچگاه به چنین موقعیتی نزدیک هم نشده است. حضور زن جوان معلم پیانو در همسایگی هما این نگاه او را تشدید میکند. معلم پیانو را می توان تهدیدی برای قدرت زنانه هما به شمار آورد. ترس از دست دادن جذابیت و در نتیجه قدرت زنانه آنقدر ذهن هما را بخود مشغول کرده که او به کرات به انعکاس تصویر خودش که روز به روز خسته تر و بی رمق تر میشود با وسواسی زنانه خیره می شود تا ردپای گذر ایام و از دست دادن این جذابیت را بوضوح ببیند.این هم اثبات دیگری بر مدعای لیبرال مسلکی نگاه فیلم است. معلم پیانو نماد روشنفکر نماییست و تاکید بر جذابیت های ازدست رفته انسان محوری... و در این بین جای تفکر خداپندار کجاست؟ معلوم نیست. صداها در این میان بسیار مهمند و کارکردی تشدید کننده در انتقال مفاهیم فیلم دارند: صدای امواج خروشان دریا که هما در کنار تصویری که از این امواج در ذهن دارد با آن به آرامش میرسد و در لحظات سختی که سپری می کند به اشکال مختلف سعی در همانند سازی این صدا دارد و صدای ممتد پیانو که جلوه ای تهدید کننده دارد و به نوعی تلنگری است بر زنانگی در معرض خطر و سقوط قدرت پنهان شده در پس این زنانگی.فیلمساز در ترسیم شخصیت، پیچیدگیها و نیازهای روانی رو به تغییر هما استفاده درستی از زبان تصویر داشته است. نمونه بارز آن تصویر رؤیای آرامش بخشی است که هما طی ده روز پر تلاطم خود در نتیجه بی خوابی اش از آن دور می شود و به شدت جویای آن است چرا که باز گشت خود را به نقطه تعادل در گرو این تصویر می بیند، تصویری از دریا و امواج خروشانی که به صخره های ساحل می خورند. دریا سمبلی آشنا از زنانگی ، ضمیر ناخودآگاه، ابدیت و مادر است. تا پیش از این ده روز هما با این رؤیا در اتصالی یگانه وار با زنانگی وجودش و همچنین با حس قوی مادر بودن در تعادل به سر می برد و به محض جدایی از این یگانگی دچار آشفتگیهای روحی و جسمی در نتیجه زیر سؤال رفتن این دو بخش وجودی درونش می شود. او در گذار از این بحران همسرش را که شریکی همراه به نظر میرسد مورد شماتت قرار می دهد که می توان آن را برون ریزی خشمهای فروخورده سالیان گذشته تعبیر کرد: " تو همیشه خوشحالی این خوبه ولی واقعی نیست" و یا در صحنه ای دیگر که او را به بی تفاوتی به واقعیات تلخی که زندگی او را به کابوس تبدیل کرده اند متهم می کند: " پیر شدم، زشت شدم، تو چی میفهمی؟"هما در روزهای پایانی سفرش به نوعی آشتی با خود و پذیرفتن تألمات تلخ زندگی میرسد. آن قدرت زنانه ای که او در روزهای ابتدایی در آینه ها به دنبالش می گشت تبدیل به قدرتی درونی می گردد. هما که در ابتدا رابطه خوبی با پیرزن ندارد و ارتباطش با او به انجام وظایفش خلاصه می شد در این روزهای پایانی نزدیکی ملموسی به روح پیرزن حس می کند گویی که فردای خود را در او می بیند. این پذیرفتن جریان توقف ناپذیر زندگی و تأثیرات بیرحم زمان به خوبی در صحنه زیر برف رفتن هما و پیرزن در شب زیبا و سرد برفی تبلور یافته است. صحنه ای خیره کننده که اختتامیه زیبایی برای فصل تنهایی دو زن بنظر میرسد.فردای آن روز بارش برف قطع میشود گویی برف هم منتظر دیدار پیرزن در شبی زیبا بود. وحال اینکه بر زشت شدن تاکید می شود هم مصداق دیگری بر لیبرالیسم حاکم بر فیلم است. و سوال اینجاست که آیا میانسالی که برای هر کسی قرار است پیش آید آیا پایان راه است؟ هم بله و هم خیر.برای تفکر لیبرالیستی بله و برای تفکر الهی خیر..در کل فیلم با یک ساختار مناسب تفکر روشنفکر زده فیلمساز را به خوبی بیان می کند اما نیاز جامعه ایرانی چیزی غیر از این است و می توان گفت طبق معمول فیلمساز ما نسبت به واقعیت های جامعه ایران اسلامی بیگانه است.  جان کلام همین است
Viewing all 16082 articles
Browse latest View live