به گزارش جهان به نقل از فارس، وقتی اتفاقی، خوب و مبارک است، همه البته به استثنای آنهایی که ریگی به کفش دارند، آن را تحسین میکنند و این اتفاق خوب و مبارک الگویی برای دیگران میشود تا این اتفاقهای مبارک، مانند زنجیرهای ادامه پیدا کند و یک اتفاق واقعا خوب که دامنه تاثیر عمیقی دارد، رقم بزند. یکی از این اتفاقات خیلی خوب که جرقهاش در تهران زده شد و بعدها دامنهاش به شهرها و استانهای دیگر رسید، کافه کتاب بود و یکی از قدیمیترین و البته موفقترین نسخههایش هم کافه کراسه تهران؛ یک کافه کتاب گرم و فعال در یکی از از پرجنب و جوشترین نقاط تهران که هیاهوی دانشجویان از دیوارهایش بالا میرفت و بحثهای منطقی در حوزه فرهنگ و هنر و سیاست به داخلش میرسید.جایی نزدیک به دانشگاه تهران و دقیقترش در خیابان ۱۶ آذر و در خیابان پور سینا. کافه کراسه یک جای خیلی خوب بود، که هم امنیت داشت و هم مجهز بود. امن از این جهت که خلاف اداها و پزهای روشنفکری که معمولا از سر و روی کافهها میریزد، کافهها معمولا جایی است برای وعده گذشتن برای دوستیهای آن چنانی و این چنانی! که مخالف شرع و فرهنگ ما هستند و فضای کافهها را با اختلاطهای ناهنجارشان آلوده میکنند و به بیراه میبرد، کافه کراسه از همه اینها مبرا بود. فضایی امن داشت برای همه دانشجویان مذهبی یا اصلا آنهایی که به فرهنگ و کتاب احترام میگذارند، تا به راحتی بیایند و جدای از دغدغههایی که گریبانگیر فضاهای این چنینی است بنشیند، چیزی بنوشند، مطلبی بخوانند و کتابی بخرند. کافه کتاب امن بود و فضایی امنتر برای رفت و آمد خانمها و آقایان و دقیقا آن چیزی که از نمونه یک کتاب فروشی تعاملی آن هم در یک کشور مسلمان و با دغدغههای انقلاب بزرگی چون انقلاب اسلامی انتظار میرود.کراسه مدرن و مجهز هم بود. مجهز به یک معماری دلچسب و دلنشین و کتابهای خوب و به درد بخور. حالا مخاطب کافه کراسه از هر جنسی که بود و علاقهاش در هر حیطهای، کافه کراسه برای او دست پری از پیشنهادهای خوب کتابی داشت. یعنی کتابهای کافه کراسه به واقع گلچینی بود برای آنها که میخواهد کتابهای خوب را یک جا ببینند و بدانند در حوزه جدی نشر ما چه میگذرد. (جدی در مقابل کتابهای زرد و کتاب سازیها استفاده شده که در بازار نشر ما بیشتر به یک شوخی میمانند!) کافه کتاب کراسه مجهز بود به اینترنت پر سرعت رایگان و انواع نوشنیدنیها در نوع سرد و گرمش و خوردنیهای سبک که رمقی برای خواندن بگذارد و کافه را از هدف اصلیش یعنی کتاب دور نکند.در کافه سیدی و مستندهای خوب هم پیدا میشد،. میشد مجله خواند و خبر گرفت. میشد نویسندگان و شاعران مشهور و محبوب را در دو قدمی خود دید و با آنها صحبت کرد، گپ زد و خلاصه کافه جایی بود برای خواندن و دانستن و گپ زدن درباره مهمترین و جدیترین دغدغه کشورمان یعنی فرهنگ.در این دو سالی که کافه سر پا بود و چتر گسترده بود بر سر علاقه مندان کتاب و ادب و هنر، برنامههای متعددی در آن برگزار شد؛ از نقد فیلم و کتاب گرفته تا نشستهای خودمانی با اهل فرهنگ. خیلیها از مشاوره کتاب کافه کراسه استفاده کردند و آنهایی که عضو کافه شده بودند، دلشان به پیامکهایی گرم بود که آنها را در هر لحظه و هر جا فرا میخواند به سمت کتاب. آن هم نه هر کتابی بلکه کتابهای خوب. امروز دقیقا بعد از دو سال از فعالیت مستمر و پربار کافه کراسه، جایی که نامش از مصحف شریف و قرآن مجید وام گرفته بود، با تعطیلی کافه کراسه مواجه شدهایم که به گفته مسئولانش دو هفتهای از این تعطیلی ناخواسته میگذرد. تعطیلی که هم حمایت خیلیها را میطلبد و هم نازک اندیشی و تامل در تاثیر چنینی جاهایی که واقعا نبودشان، خسران است و مایه اندوه.ما اگر امروز برای یکی از مهمترین مراکز فرهنگیمان مرثیه میخوانیم، به خاطر این است که فرزندان این انقلاب، آنهایی که قرار است زیر بار بخشی از سنگینی وزن فرهنگ در این نظام مقدس بروند و در سالهای آینده آن را جلو ببرند، جاهای مشابه چندانی در دسترس ندارند که حامی آنها باشد و خوراک فکری سالم و مفید در یک فضای امن به آنها بدهد.اگر ما صد کافه کراسه در تهران و هزاران کافه کراسه در کشور داشتیم، تعطیلی حتی یکی از آنها باعث اندوه شدید بود، چه برسد به اینکه چنین پاتوقهای خوبی هم اکنون تعداشان خیلی اندک است و هر روز دود سیگار و قلیان و خندههای بیخیال خیلیها از کافههای مجاور همان حوالی بالا میرود... |
↧
مرثیهای برای تعطیلی یک کافه!
↧