به گزارش جهان، "مادرانه" به کارگردانی جواد افشار یکی از سریال هایی بود که در ماه مبارک رمضان از شبکه سوم سیما پخش شد و توانست مخاطبانی را هم با خود همراه کند. بخشی از این اقبال مربوط به فیلمنامه و بخشی را میتوان به بازی های خوب بازیگران آن نسبت داد. عباس غزالی یکی از بازیگران این سریال بود که توانست بعد از "وضعیت سفید" بازی قابل قبول دیگری از خود نشان دهد. به بهانه این سریال و همچنین طرح موضوعات اجتماعی چند ساعتی را میزبان عباس غزالی بودیم. وی در بخش نخست این گفتگو بیشتر به شخصیت فرزاد که ایفاگر نقش او بود و اینکه او نمایندهای از جوانان است که تصمیمهای ناپخته میگیرند و میخواهند راه صد ساله را یکشبه بگیرند، پرداخت. به اعتقاد وی فرزاد با اینکه تصمیمهای غلط زیادی میگیرد ولی در حال شخصیتی خاکستری دارد که پای سفره پدر و مادر بزرگ شده و وقتی مادرش عاقش میکنم این موضوع برایش خیلی مهم است. غزالی در بخش دوم این نشست درباره مباحث دیگری از جمله اینکه راههای زیادی برای ترک اعتیاد وجود دارد، اشاره میکند. او به شوخی به دیالوگ پرویز پرستویی در فیلم "مارمولک" اشاره می کند و معتقد است برای رهایی از اعتیاد هم به تعداد همه آدم ها راههای مختلفی وجود دارد ولی در ابتدای هر راه باید از خدا کمک خواست. وی همچنین از جوانمردی و "محمدجواد"های عصر ما میگوید، از اینکه صداقت کم شده است و اگر کسی صداقت داشته باشد دیگران آن را به نوعی بلاهت تشبیه می کنند. غزالی معتقد است اگر سریال های تلویزیونی واقعیت ها را نشان دهند مردم آنها را می بینند و مثال می زند که بعضی زمان پخش "مادرانه" به او گفته اند که سریال های ماهوراه ای را ندیده اند. بخش دوم و پایانی این گفتگو را میخوانید: *یکی از معضلاتی که در این سریال بیان شد اعتیاد بود اما یک مساله وجود دارد و آن هم اینکه جوانی که تفریح شبانهاش مصرف مواد مخدر است آیا پای تلویزیون ایران و اینگونه سریالها مینشیند؟ - من امیدورام که بنشیند و ببیند. *شما فکر می کنید چه راهی هست که این آدمها هم پای تلویزیون ما بنشینند؟ - اگر خوراک درست و آموزنده و باورپذیر به مخاطب بدهیم، مطمئن باشید تلویزیون دیگران را نمی بینند. یک سئوالی از شما دارم، مگر زمان "وضعیت سفید" ماهواره و سریال های ترکیه ای نبود؟ *بود. - پس چرا مردم سریالهای خودمان را می دیدند؟ کارهای دیگر مانند "زیر تیغ"، "یوسف پیامبر" یا هر سریال پرمخاطب دیگری حتی اگر همزمان هم شدند با یک سریال ماهواره ای، باز هم مخاطبان آنها را دنبال کردند. من از شما می پرسم چرا این چنین بود؟ *شاید به این دلیل که یک کار به اصطلاح می گیرد. مهمترین دلیل که یک سریال پرمخاطب می شود تبلیغ دهان به دهان است. ولی بحث من سر آن مخاطب خاص است که درباره او سریال می سازیم. مثلا آن جوانی که معتاد است. - بله. سئوال جالبی است اینکه آیا آن کسی که معتاد است اصلا میل دارد که تلویزیون نگاه کند؟ و راهش چیست که او را هم پای دیدن این سریال ها بنشانیم؟ واقعا نمی دانم. *شاید باید از طریق دیگر رسانهها فرهنگسازی کرد. - بله. اصولا رسانه یک اتفاق عمومی است نه یک اتفاق خاص برای قشر اقلیت، بلکه برای اکثریت است. حالا کسی که معتاد است و میلی به دیدن تلویزیون ندارد در اقلیت است ولی به هرحال باید برای این قشر هم فکری کرد. ولی اینکه چه راههایی دارد، برای من هم سوال است. حالا این را هم بگویم صحبت از این راهها که میشود به یاد دیالوگ رضا مارمولک در فیلم "مارمولک" میافتم که میگفت به تعداد آدمها راه برای رسیدن به خدا هست. خیلی سئوال عجیبی است. واقعا برای آن آدم ها باید چه کارکرد؟ * شاید شخصیتهایی مانند رها و فرزاد سریال نبینند ولی مادر و پدر آنها تلویزیون و سریال میبینند. باید آنها را آموزش داد. - دقیقا همین طور است. من وقتی میخواستم نقش بهروز را در "وضعیت سفید" بازی کنم درباره آدمهای معتاد تحقیق کرد. او در یکی از دیالوگهایش میگفت که "من از اجتماع طرد شدهام" سوال من از چنین شخصیتهایی این است که آنها با ویژگی هایی که دارند در کدام قسمت اجتماع بودهاند که حالا طرد شدهاند؟ آیا تا حالا قدم درست برداشتهاند؟ در راه درست رفتهاند؟ آیا شخصی مثل بهروز توانسته بود برای همسرش زندگی تشکیل بدهد؟ چه کاری برای منیژه ای که باردار شده بود و نیاز به بیمارستان داشت، انجام داده بود؟ از سوی دیگر باید بدانیم آدم هایی که معتاد و منفی هستند به همین شکل به دنیا نیامده اند و نمی شود گفت اینها تا ابد آدمهای سیاه یا سنگدلی میمانند و هیچ امیدی به آنها نیست و هیچ نقطه سفید و شفافی ندارند. اینها کافی است عادتی که دارند کنار بگذارند و لذت اعتیاد را با چیزهای دیگری جایگزین کنند. من با معتادان زیادی صحبت کردم چه کسانی که هنوز معتادند و چه کسانی که ترک کردند و الان خوشحالند. اینها می گویند از ابتدای کار نمی دانستیم مواد چیست، یک نفر به ما تعارف کرد و بعد دیگر گرفتار شدیم حال این افراد برای بالا بردن لذت مصرف مواد دائما مصرف خود را بیشتر می کنند و به تدریج این مساله همه چیز آنها را از بین میبرد. *اصلا کسی که اعتیاد دارد می تواند فارغ از آن به مسایل دیگر و به طور منطقی بیندیشد؟ - من با یکی از این افراد در ارتباط بودم که می گفت من 25 سال مصرف کردم و 5 سال است پاک هستم. قسم می خورد که الان زندگی برایش بسیار شیرینتر شده است. این شخص می گفت زنش را در این 25 سال به خوبی ندیده بوده و حالا که ترک کرده متوجه شده که چقدر همسرش زیبا بوده است. اینکه می گویند اعتیاد خانمانسوز است یعنی همین. اینکه جهیزیه ای که خاطرهبرانگیز است یا طلای همسر و یا حتی اسبابازی فرزندشان را میفروشند تا مواد خود را تهیه کنند. اصلا به قیمت اینها هم فکر نمی کنند، فقط مواد را بخرند و مصرف کنند چون اصلا جز این هیچ چیز را نمی فهمند. خدا کسانی را که کمپ زدهاند، عاقبت به خیر کند، البته اکثر این افراد قبلا معتاد بودهاند. برای ترک همه معتادان راه وجود دارد فقط باید خودشان بخواهند و از موقعیتشان خسته شوند. با شخصی صحبت می کردم که او هم آلوده بود. به جایی رسیده بود که مصرف مواد دیگر لذت اولیه را هم برایش نداشت و فقط یک عادت روزانه بود. می گفت هنگام مصرف حالش از خودش بهم میخورده است و زمانیکه می خواسته ترک کند نمی توانسته چون بدنش درد میکرده است. بهروز در "وضعیت سفید" در صحنه ای دعا می کند و می گوید خدایا همه معتادها را یا ترک بده یا مرگ بده... بههرحال فکر می کنم تنها باید از خدا کمک خواست. *بعضی از ویژگیها و خلقیاتی مثل جوانمردی که در سریال "مادرانه" پررنگ بدان پرداخته شد، در جامعه امروز کم کم به فراموشی سپرده می شود. در این سریال حتی در مواردی فرزاد هم این ویژگی ها را دارد و ما می بینیم در جاهایی غیرت دارد، ارادت ویژهای به مادرش دارد، به او احترام می گذارد و نمی خواهد او را ناراحت کند. - بله فرزاد وقتی می خواهد رها را به مسافرخانه ببرد، به دنبال یک مسافرخانه مطمئن است، با اینکه عشق و علاقه ای به او ندارد اما در خیابان رهایش نمیکند. حالا شاید نتوان گفت که این کار جوانمردی است اما از همان مواردی است که گفتم نمیگذارد فکر کنیم فرزاد آدمی کاملا منفی است. *نمونه بارز جوانمردی در این سریال محمد جواد است. رابطهاش با اردلان، خانواده او، پدرش، همسرش و خلاصه همه اطرافیانش نشان از این دارد که او جوانمرد است. - در زمان پخش سریال کسی که پدر و مادرش در قید حیات نیستند و به شدت از این مساله تحت فشار است، به من پیام داد. او گفت داستان این سریال عین زندگی من است با این تفاوت که زندگی من محمد جواد ندارد. محمدجوادهای جامعه ما انگشت شمارند چون دنیا به این سمت رفته که مردم کمتر به همدیگر اهمیت میدهند و اعتماد میکنند. به طور مثال اگر همین الان یا شب هنگام، خود من کسی را ببینم که اطراف ماشینم راه می رود، اولین فکری که به ذهنم می رسد این است که می خواهد ماشینم را بدزدد اما شاید تیپ و ظاهرش را در شیشه ماشین درست می کند. با این حال اولین چیزی که به ذهن ما می رسد نکتهای منفی است. مثال دیگر زمانی است که یک درگیری در جایی می بینید. همه توصیه می کنند اگر درگیری دیدید، وارد نشوید. متاسفانه شرایط اینگونه شده است. هنوز اما هستند آدم هایی که با اینکه جامعه خیلی تغییر کرده است، اینها اعتقادات خودشان را دارند. روز پنجم شهریور تولد یکی از جوانمردترین شخصیت های تاریخی کشور ما جهان پهلوان تختی یک اسطوره به تمام معناست. جهان پهلوان تختی اگر در جامعه هم بود باز هم جوانمرد بود. داشتن ویژگی جوانمردی لیاقت می خواهد و هر کس سعادتش را ندارد. کسی جوانمرد است که در اوضاع خراب هم جوانمرد باشد، نه اینکه وقتی همه خوب هستند این شخص هم یک محمد جواد در کنار محمد جوادهای دیگر باشد. نباید اینگونه نگاه کرد که در زندگی من محمد جوادی نبوده پس چه دلیلی دارد که من برای دیگران محمد جواد باشم. اگر در هر شرایطی بتوانیم محمد جواد باشیم خیلی خوب است. اگر حداقل یک نفر را بتوان به راه درست کشاند و توصیه کرد که اشتباه نکند، کافیست. اردلان هم با غروری که دارد بعضی وقت ها می آید پیش محمد جواد درد و دل می کند و محمد جواد برای او یک گوش بود. آدم هایی مثل محمد جواد رسالت بزرگی در زندگی دارند. کمتر به زندگی خود می رسند و همیشه به فکر دیگران هستند... مثلا محمد جواد چند شب نمی خوابد و هر بار مساله ای پیش می آید. *گاهی احساس می شود شخصیت محمدجواد اغراق شده است. به نظر شما چرا اینها باورپذیر نیستند؟ - چون ویژگی جوانمردی مثل صداقت خیلی کم شده است. در شهرستانی بودم که مردم آنجا خیلی ساده و صادق بودند. شخصی با من بود که این سادگی را به بلاهت نسبت می داد. یعنی صداقت اینقدر نایاب شده که اگر کسی آن را داشته باشد به او می گوییم ابله! یا مثل شما صفت اغراق آمیز به آن می دهیم که نمونه بیرونی ندارد؟ ولی به نظر من هر چقدر دنیا تغییر کند چیزهایی اولویت و اصل است و نباید تغییر کند مثل انسانیت، جوانمردی، صداقت، که اگر دنیا به نابودی برود و یا گل و بلبل شود نباید تغییر کند، بیل گیتس، شوماخر، رییس جمهور و هر کس دیگری که باشید نباید این معیارها برای شما تغییر کند. البته من به خودم مطمئن نیستم که اینها در وجود من هست یا خیر اما سعی می کنم که آنها را داشته باشم. *نقشه راه و هدف بازیگری شما چیست؟ - می خواهم به تدریج جلو بروم و در راستای هدفم قدم های خوب بردارم. دوست ندارم کاری کنم که مردم بگویند این بازیگر هم خراب شد. پول وسوسه اش کرد و حالا در کار ضعیف بازی می کند. سعی می کنم در پرونده کاریم لکه های سیاه کم باشد. بازیگرهای بزرگ هالیوود هم کارهای ضعیف داشته اند اما من سعی می کنم که این کارها کم باشد. واقعا گاهی از نیازهای خود برای این قضیه گذشته ام. در این دو سال پول های زیادی را از دست داده ام ولی راضی هستم زیرا الان نزد مردم سربلندم. پولهای خوبی به من پیشنهاد شد اما کارهای ضعیفی بودند و من بد دیده میشدم. این باعث می شد مردم از من ناراحت شوند. *پس پشیمان نیستید؟ - خیر من می توانستم ماشین، خانه، برج و یا لباس های گران قیمت بخرم اما با خود گفتم هدفم مهمتر است. اینها را بعد از اینکه نامم مطرح شد، می توانم به دست بیاورم اما این راه درست تر است. همه بزرگان و پیشکسوت های حرفه بازیگری مثل پرویز پرستویی هم این راه را رفته اند. حتما دیده اید در سریال های طنز می گویند من هنرمندم و به مردم تعلق دارم. این جمله یعنی اگر کسی مدعی است که به مردم تعلق دارد بعضی وقت ها از خود گذشتگی نشان بدهد. نه اینکه اینجا پول خوبی می دهند پس باید بازی کنم. خیر! باید نقش را دوست داشته باشید، مردم هم دوست داشته باشند، حالا اگر پول کمی هم برای کارت بدهند حداقل اثرت آبرومند است. من خوشحالم از اینکه فرزاد "مادرانه" آبرومند بود. *شغل دوم هم دارید؟ - خیر ندارم (با خنده) اگر داشتم که نمی گفتم پول زیادی از دست داده ام. من برای انتخاب نقش وسواس زیادی هم دارم. اگر شغل دوم داشته باشم وقتی برای یک کار بد به من می گویند هشت میلیون تومان می دهیم، به آن رقم اصلا فکر نمی کنم. اما چرا ذهنم مشغول می شود؟ چون این پول در زندگی من نیاز است. اگرچه نقش بد را رد می کنم اما چند ساعتی در فکر فرو می روم به خاطر همین که بازیگری شغل اول من است. این جمله بزرگی است که می گوید "من با کارهایی که انجام ندادم بزرگ شدم" یا پرستویی می گوید "قدرت نه گفتن داشته باش" افرادی بزرگتر از پرستویی هم در این سیستم هستند اما کار پرستویی بهتر است چون هر نقشی را بازی نکرده است. به طور مثال 20 فیلم داشته است که همه درخشان بوده اند اما می توانست 120 کار انجام دهد و 120 خانه و ماشین و ... بخرد اما الگوی عباس غزالی و هزاران جوان دیگر نمی شد. *چرا اینقدر در گزینش کارها سختگیر هستید؟ - امیدوارم نظرم عوض شود. برای بیشتر از 50 کار به من زنگ زده اند که همه را رد کرده ام. فیلمنامه ها خوب نبوده اند یا نقش های ضعیفی داشت اما پول خوبی می دادند. بعضی از این فیلم ها بعدا در شبکه نمایش خانگی وارد شدند. * پیشنهاد تئاتر هم داشته اید؟ - بله پیشنهاد داشته ام. اتفاقا هنوز وقت نکرده ام به راحتی نمایشنامه هایشان را مطالعه کنم اما اگر لیاقت حضور در آنها را داشته باشم، دوست دارم با جان و دل کار تئاتر انجام بدهم. ارتباط نفس به نفس و مستقیم با تماشاگر باعث می شود که همان لحظه خستگی شخص در برود بر خلاف سریال که بعد از مدت ها می توان بازخورد مردم را دید. تئاتر انگیزه بازیگر را دو برابر می کند و احساس زنده ای به آدم منتقل می شود. *حتی بعضی از بازیگران می گویند بعد از کارهای تصویری به سراغ تئاتر می رویم تا تخلیه شویم. - بله دقیقا این گفته را قبول دارم. امیدوارم این اتفاق بیافتد. اما برای تئاتری با من تماس گرفتند و گفتند فقط ده روز تمرین می کنیم و بعد هم کار برای جشنواره می رود. باید برای هر کاری تایمی را زمان بندی کرد. اینطوری آدم به هنر خود لطمه می زند. کمبود زمان در "مادرانه" هم اتفاق افتاد. چرا باید ده قسمت نهایی کار که سرنوشت ساز است، به زمان پخش سریال بخورد و ما به جای 12ساعت روزی 18 ساعت کار کنیم؟ کارگردان نخوابد، بازیگران استراحت نداشته باشند، با وجود فشار و استرس هر چقدر هم خوب کار کنید کیفیت کار لطمه می خورد. * چرا سازمان صدا و سیما که دارد برای کارهای خوب فرهنگسازی می کند و قدم بر می دارد از الان نمی گوید یک سال زمان هست تا ماه رمضان بعدی، پس هم اکنون شروع کنیم؟ - ما می توانیم مردم را از سریال های خارجی و برنامه های ماهواره به سمت خود بکشانیم چون تعلق خاطری به آن شبکه ها و سریال ها ندارند. شخصی در زمان پخش "مادرانه" به من گفت ما هفت روز است که سریال "کوزی گونی" را نمی بینیم. با خود فکر کردم پس مردم "مادرانه" را نگاه می کنند اما باید خوراک خوب به آنها بدهیم. البته برنامهها و سریال های دیگر جز "مادرانه" هم بوده اند مانند دودکش، 90، هفت... اینها طرفدار دارند چون قدم درست بر می دارند و مردم به آنها نیاز دارند و وقتی نیازش را در تلویزیون ببیند، می شود کانال دیگری را دید؟ شخص وقتی فرزاد، رها یا اردلان را می بیند با خود می گوید اینها در زندگی من هستند، وقتی از بیرون اینها را ببینند، به خود می آیند. باید حرف دل مردم را زد. چیزهایی از مردم را نشان بدهیم که مردم با آن دست و پنجه نرم کرده اند. اگر بخواهیم دروغ بگوییم هیچکس نگاه نمی کند مثلا اگر بگوییم تهران ترافیک ندارد، چه کسی این حرف را باور می کند؟ *یعنی درباره مسایلی که مخاطب با آنها به طور ملموسی ارتباط دارد. - بله و مخاطب می خواهد اینها را ببیند. گاهی ترافیک آنقدر خود مرا اذیت می کند که دوست دارم به شهرستان بروم. اکثر این بیماری های عجیب و غریب از آلودگی هوا و استرس و فشار است. من دوستان شهرستانی زیادی دارم که می گویند خوش به حالت که در تهران زندگی می کنی و من به آنها جواب می دهم خوش به حال خود شما که در شهرستان زندگی می کنید. جایی که در آن هوای سالم، سکوت، تغذیه سالم و... وجود دارد. خیلی دوست دارم در شهرستان یا روستا زندگی کنم اما هنوز نتوانستم مادرم را مجاب کنم. آنقدر هم تعداد این آدم ها در حال زیاد شدن است که فکر می کنم تهران منفجر شود. یک بار برای فیلم "به صرف شربت و شیرینی" هادی مقدمدوست گفتم این همه آدم پایین در مترو هستند که در حال انفجار است، اگر اینها بالا بودند چه می شد؟ *این روزها قرار هست اتفاق تازه ای برای عباس غزالی رخ بدهد؟ - چند پیشنهاد در حوزه تلویزیون و سینما دارم البته دوست دارم یک اتفاق سینمایی رخ بدهد. آنقدر انرژی دارم که فکر می کنم اگر در حوزه سینما وارد شوم، حرف برای گفتن دارم اما می خواهم قدمم را محکم بردارم. از خدا می خواهم اتفاقات خوبی را رقم بزند و پیشنهادهای خوبی با قصه و نقش های قوی به من بشود. از خودم مطمئنم که اگر وارد سینما شوم به سینمایی ها برنمیخورد که بگویند این کیست که وارد سینما شده اما حقیقت این است که حال سینما این روزها از بدشانسی من خوب نیست. امیدوارم خوب شود چون هنر و سینما وارد فرهنگ ما شده و مردم واقعا سینما را می خواهند. من هم اول جوانی ام است و نیاز دارم وارد سینما شوم یعنی جزو اهدافم است و می خواهم که رقم بخورد. تا چند سال پیش خیلی بلند پرواز و عجول بودم. اما الان خیلی تغییر کرده ام، عجله ای ندارم زیرا می دانم کسیکه آن بالاست خوب من را هدایت می کند، فقط نباید پشتکارم را از دست بدهم مطمئنا زمانیکه نوبت من باشد خودش مرا به هدف می رساند. *و حرف آخر؟ - ممنون از وقتی که در اختیار من گذاشتید امیدوارم حرف های خوبی گفته باشم. این چند وقت هر جا مصاحبه کرده ام گفته ام مردم برای شادی روح پدرم فاتحه ای بخوانند. * ما هم برای ایشان رحمت الهی خواستاریم. البته عکس پدرتان هم در سریال بود. بله. |
↧
دلم میخواهد از تهران فرار کنم
↧