Quantcast
Channel: جهان نيوز - پربيننده ترين عناوين فرهنگ :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 16070

آقای خامنه‌ای روی مرا زمین نمی‌اندازد!

$
0
0
به گزارش جهان به نقل از فردا، چهارم شهریور سالروز درگذشت مهدی اخوان ثالث، یکی از بزرگترین شاعران معاصر ایران، است. مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در مشهد به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان رساند و فارغ التحصیل هنرستان صنعتی شد. اخوان از سال ۱۳۲۳ به سرودن شعر پرداخت و بر اثر تشویق و راهنمایی‌های استاد مدرسه‌اش اشتیاق بیشتری به شعر پیدا کرد و متخلص به م - امید بود. امید تا ۲۰ سالگی در زادگاه خود به سر برد و در سال ۱۳۲۳ به تهران آمد و به شغل آموزگاری پرداخت. اخوان چند ماهی نیز به دلیل فعالیت سیاسی علیه دستگاه حکومت پهلوی به زندان افتاد. اخوان در سال ۱۳۳۰ شمسی اولین مجموعه شعرش را با نام ارغنون چاپ و منتشر کرد. وی مجموعه زمستان را در سال ۱۳۳۵ چاپ و منتشر کرد، چاپ این مجموعه آغاز حرکت جدیدی در عرصه فرهنگ و هنر آن روزگار بود. اخوان ثالث در سرودن شعر به سبک کلاسیک و نو، طبع آزمایی کرد و آثاری چند از خود به جا گذاشت و سرانجام در سال ۱۳۶۹ در تهران بدرود حیات گفت.اخوان به مانند بسیاری از شعرای هم عصر خود و به تبعیت از دورانی که در آن زندگی می‌کرد، در مسائل سیاسی نیز ورود پیدا کرده است. بسیاری از شعرهای او نشئت گرفته از مسائل سیاسی و اجتماعی پیرامونش است. اما نکته ای که اخوان را از این لحاظ با دیگر شاعران متمایز می‌کند رابطه خاص او با آیت الله خامنه‌ای است. رابطه‌ی گرمی که پیش از انقلاب آغاز شد و تا زمان درگذشت اخوان ادامه داشت. متاسفانه برخی با دست آویز قرار دادن مسائلی موهوم، در صدد تیره و تار نشان دادن این رابطه می‌باشند. حال آنکه این رابطه عمیق‌تر از آن است که با این سیاه‌نمایی‌ها کدر شود. در این نوشته به ذکر مطالب و خاطراتی خواهیم پرداخت که علاوه بر روشن کردن دوستی و ارادت دیرینه اخوان نسبت به آیت الله خامنه ای، شخصیت فرهنگی رهبر معظم انقلاب را نیز نمایان می‌سازد. بی شک یکی از ویژگی‌های برجسته رهبر معظم انقلاب، آشنایی و صمیمت ایشان با اهالی هنر و فرهنگ این مرز و بوم است.آیت الله خامنه‌ای دوستی خود با اخوان را این گونه توصیف می‌کند: "اخوان با من دوست بود. هم زمان رياست جمهورى با من يك نوع ارتباط رقيق داشت و هم بعد از رياست جمهورى - اين آخرى كه از يك سفرِ ظاهراً يكساله به اروپا، برگشته بود - نامه‌اى به من نوشت و شعرى گفت و بعد هم از دنيا رفت." در ارتباط با بعد شعری اخوان نیز، رهبر معظم انقلاب او را یکی از بهترین شاعران نیمایی زمان خودش معرفی می‌کند: "... در عرصه‌ى شعر نو، مرحوم اخوان كه قطعاً بهترين شاعر نيمايىِ زمان خودش بود و به نظر من از همه‌ى اقرانش قويتر، مسلطتر و لفظ و معناى شسته رفته و بهترى داشت، در يك گوشه‌اى زندگى می‌كرد؛ كسى از او خبرى نداشت، كسى او را نمی‌شناخت، جز يك عده خواص؛ در حال عزلت و انزوا."آغاز آشنایی این دو بزرگوار به پیش از انقلاب و حضور در محافل شعری مشهد برمی‌گردد. محافل ادبی خراسان یکی از مهمترین انجمن‌های ادبی کشور محسوب می شوند، جایی که بسیاری از شاعران و اندیشمندان، که هریک از اکابر علم و فرهنگ هستند، گرد هم می‌آیند و به شعر خوانی و تبادل اطلاعات می‌پردازند. استاد شفیعی کدکنی خاطره لطیفی از برخورد آیت الله خامنه ای و استاد اخوان در آن دوران بازگو می کند که شنیدن آن خالی از لطف نیست: "سال‌هاي حوالي ۱۳۵۰ آيت‌الله خامنه‌اي در يکي از سفرهايشان به تهران، بر من وارد شدند و ساعاتي را با هم به شعرخواني صحبت گذرانديم، و در ضمن صحبت‌ها، ايشان از حال ساير دوستان شاعر خراساني که مقيم تهران بودند جويا شدند، از جمله شادروان مهدي اخوان ثالث، و بعد گفتند همين الآن برويم منزلش و احوالي از او بپرسيم. به در خانة اخوان که رسيديم، آيت‌الله خامنه‌اي کمي آن‌طرف‌تر ايستادند و من رفتم زنگ را زدم. اخوان خودش آمد و در را باز کرد. اخوان داخل و من بيرون، زير چارچوب در با هم دست داديم و سلام‌عليکي کرديم و بعد اخوان مرا به داخل دعوت کرد که آرام به او گفتم: با سيدعلي آقاي خامنه‌اي آمده‌ام. اخوان به سرعت بيرون رفت تا به ايشان خوش‌آمد بگويد و همين‌طور که به سمت ايشان مي‌رفت، براي اينکه مطايبه‌اي هم کرده باشد، با لهجة مشهدي به من گفت: «بَرِه چي خبر نکردي با آسيدعلي مي يَي که مُو اقلا وقتِ ميام دم در، آستينامِه بزنم بالا که مثلا دِرُم مُِورُم وضو بگيرم!"بعد از انقلاب نیز این رابطه به قوت خود باقی ماند تا جایی که اخوان به هنگام گرفتاری‌ها و مشکلات، دوست و همشهری دیرین خود را ملجائی برای رسیدگی به آن مشکلات می‌داند. به عنوان مثال اخوان قطعه شعری (توصیه نامه) {۱} را برای آیت الله خامنه ای به منظور معرفی حسین منزوی، یکی از غزل‌سرایان مطرح کشور، برای اشتغال با این مقدمه می‌سراید: "پس از سقوط رژیم پهلوی بود که حسین منزوی غزل‌سرای نام آشنای دیارمان از همسرش بخاطر بیکاری جدا شد و دخترش"غزل" را نیز بخاطر بیکاری به مادرش سپرد. مدتی در زنجان و بعد در تهران به دنبال کار می گشت و چون می دانست که من با آقای سید علی خامنه ای امام جمعه تهران (هنوز ایشان رئیس جمهور نشده بودند) آشنائی دارم به نزدم آمد تا توصیه ای برای کار برایشان بنویسم تا مشکل بیکاری اش حل شود. من قطعه‌ی زیر را برای همشهری خود آقای خامنه ای نوشتم و منزوی هم با خط زیبا آنرا نوشت و به خدمتشان برد."مشکل دیگری که اخوان در مورد آن به واسطه آشنایی با رهبر انقلاب و شناخت ایشان به فضل و شرف، اقدام به میانجیگری می‌کند، مسئله بازگشت دکتر خوئی به کشور است است. در این ماجرا اخوان با به کار بردن تعابیری شگرف، آیت الله خامنه ای را می‌ستاید و او را فردی فاضل، درست و سلیم که حتی مورد تحسین دشمنان نیز می‌باشد، معرفی می‌کند. خواندن این خاطره از لسان اخوان بسیار دلنشین می‌باشد: "بعضی از این‌ها هم البته از عزیزان خودمان هستند مثل دکتر اسماعیل خوئی و نعمت آزرم و همین‌طور چند شاعر خوب دیگر هم دیدم. و من خیلی دلم می‌خواهد اجازه‌ای بیابم از دولت جمهوری اسلامی، از آقای خامنه‌ای که اهل ذوق و فضل هستند، مرد فاضل و با شرفی هستند، من دلم می‌خواهد اگر بشود و راه باشد از عطوفت اسلامی ایشان بهره‌ای بردارم.بعضی از شعرای آن طرف، آدم‌های خوبی هستند. آدم‌های با شرفی هستند، من تضمین می‌کنم شرافت و پاکدامنی و صداقت و صمیمیت آن چند نفری که می‌‌شناسم. حالا یک وقتی آمده‌اند یک چیزی گفته‌‌اند. فرض کن کرکری هم خوانده‌اند، اما نمی‌گویم پشیمان مطلق ناجور، بلکه یحتمل حالا در جو غربت و چه و چه‌ها، بعید نیست که بسیاری از راه را با ندامت گونه‌ای در ذهن برگشته‌اند، بسیاری جزم‌ها را توخالی یافته‌‌اند و از این قبیل حرف‌ها و حیف هم هستند، از جمله مثلا من به اسماعیل خوئی گفتم (و اخوان به لهجۀ خراسانی می‌گوید) مِتِنی (می‌تونی) دکارت درس بدی، گفت مِتِنُم (می‌تونم)، گفتم متنی کانت درس بدی، گفت ها، گفتم متنی یرکه گار درس بدی، گفت ها، گفتم متنی ژان پل سارتر درس بدی، گفت ها، و بعد هم دعوتنامه‌ای نشان داد که از امریکا برایش آمده بود که شش ماه برود آن‌جا به انگلیسی با عنوان استاد مهمان و …، درس بدهد، چقدر هم پول بگیرد. پولی که یکی دو سال خرجش را تکافو می‌کرد.گفتم پس چرا به بچه‌های تهران، به بچه‌های ایران درس نمی‌دی؟ به بچه‌های امریکا درس می‌دی که چی؟ البته درس بده به هر زبانی که می‌توانی و هر جا، جایش بود، ولی چرا در ایران و به فارسی نه؟ ایران هم حق دارد، بله؟ اگر بخواهی من می‌روم رو می‌اندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو می‌روم رو می‌اندازم. عطوفت اسلامی هم سابقه دارد، سعۀ صدر به همچنین، احتمالا در این‌ها هست، و البته که هست، من جناب خامنه‌ای را از دیرباز می‌شناسم، آدم درست و سلیمی است. من دربارۀ او یک کلمه ناجور هم حتی از مخالفش نشنیده‌ام. الان هم الحمدلله در اوج است. رهبر مسلمین جهان است. من می‌روم پیش ایشان که رو بیندازم. به شرطی که شماها برگردید و در مملکت خودتان خدمت کنید. گفت تو بر من حق ولایت داری البته. به شرطی که بیایم و بتوانم برگردم مثل بسیاری دیگر. گفتم به چشم، این را هم می‌گویم. و فکر می‌کنم پیش آقای خامنه‌ای آن قدر، قدر و اعتبار داشته‌ام که یحتمل رویم را زمین نیندازد."با وجود براهین متعدد بر دوستی اخوان نسبت به رهبر انقلاب معاندان همچنان به سیاه نمایی‌های خود می‌پردازند. آنچه که دست آویزی (به خیال خام خودشان) برای معاندان شده است، شعر "ما، من، ما" اخوان و نسبت دادن کذبیاتی محض در مورد رهبر معظم انقلاب و ادعای واهی پاسخ اخوان به رهبری در این شعر است. حال آن که اخوان، به گفته ی خود و در مقدمه‌ای بر این شعر، آن را به مناسبتی دیگر و در وصف زیبایی طبیعت و ناچیزی ما در برابر این طبیعت سروده است.شایان ذکر است اثرات این رابطه‌ی عمیق پس از درگذشت اخوان نیز ادامه داشت. پس از فوت اخوان، با تصمیم همسر او، این تمایل پیدا شد که به حسب ارادت اخوان به فردوسی پیکرش در محوطه آرامگاه فردوسی دفن شود و این امر واقعا شدنی نبود. ماجرا چند روز ادامه یافت تا سرانجام با اجازه رهبر انقلاب، اخوان در توس به خاک سپرده شد.روحش شاد و یادش گرامی ...

Viewing all articles
Browse latest Browse all 16070

Trending Articles