Quantcast
Channel: جهان نيوز - پربيننده ترين عناوين فرهنگ :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 16083

آیا انقلاب ایران، «اسلامی» بود؟

$
0
0
گروه فرهنگ جهان نیوز: اسلام به پنج واسطه، در ایجاد انقلاب اسلامی ایران، نقش­ آفرینی بنیادی کرده است: تولید «ایدئولوژی انقلابی»، تولید «کنش انقلابی»، تولید «رهبر انقلابی»، تولید «طبقه‌ی پیشرو انقلابی» و تولید «بسیج فرا طبقاتی انقلابی». در این بخش، به بیان اجمالی چگونگی مدخلیت علّی فرهنگ اسلامی در وقوع انقلاب اسلامی در قالب پنج کارکرد و نقش پیش­گفته می­پردازیم. ۱- اسلام و تولید ایدئولوژی انقلابی پیش از به قدرت رسیدن سلسله‌ی پهلوی، یک ساختار هنجاری و ارزشی بر جامعه‌ی ایران مسلط بود که هرچند با ساختاری هنجاری و ارزشی مطلوب که ساختار هنجاری و ارزشی برآمده از اسلام است، فاصله و شکاف داشت؛ اما این فاصله و شکاف در مقایسه با دوره‌ی حاکمیت سلسله‌ی پهلوی، آن چنان گسترده نبود. از آغاز استقرار سلسله‌ی پهلوی، این فاصله و شکاف به صورت روزافزونی گسترش یافت. سیاست­ها و اقدام‌های «رضا و محمدرضا پهلوی» بر مداری قرار داشت که همواره، هنجارها و ارزش­های مسلط دینی را به چالش می­طلبید و سرکوب می­کرد. در واقع، این دو در پی محقق ساختن پروژه­ای برنامه­ریزی شده بودند که ماهیتش، اضمحلال ساختار هنجاری و ارزشی مسلط و جایگزین کردن ساختار هنجاری و ارزشی دیگری بود. این گونه «جایگزینی ساختاری» مورد پذیرش توده­های مردم قرار نگرفت و نتوانست مشروعیت اجتماعی کسب کند. از این رو، جایگزینی ساختاری که حاکمیت سیاسی در پی تحقق آن بود، به شکل­گیری تدریجی «تنش ساختاری» انجامید. به بیان دیگر «تنش ساختاری»، آن­گاه پدید می­آید که حاکمیت سیاسی قصد کند ساختار هنجاری و ارزشی مورد پذیرش جامعه را مضمحل کرده و ساختار هنجاری و ارزشی دیگری را جایگزین آن نماید که فاقد مشروعیت اجتماعی است. تنش ساختاری، یک زمینه‌ی اجتماعی مناسب برای ظهور انقلاب اجتماعی است، اما خود به تنهایی شرط کافی نیست. علامه «مطهری» بر این باور است که زمینه‌ی شکل­گیری نهضت اسلامی مردم ایران که از سال ١٣٤٢ه.ش. آغاز شد[۱] و به وقوع انقلاب اسلامی در سال ١٣٥٧ه.ش. انجامید، پیدایش تنش ساختاری برآمده از تلاش ۵۰ ساله‌ی رژیم پهلوی در راستای تحمیل هنجارها و ارزش­های سکولاریستی (اعم از لیبرالیستی، ناسیونالیستی، استبدادی و...) به جامعه‌ی دین­گرای ایران بود که در تضاد آشکار با هنجارها و ارزش­های اسلامی قرار داشت: «ریشه‌ی این نهضت را در جریان­های نیم قرن اخیر کشور از نظر تصادم آن جریان­ها با روح اسلامی این جامعه باید جست‌وجو کرد. در نیم قرن اخیر، جریان­هایی رخ داده که برضد اهداف عالیه‌ی اسلامی و در جهت مخالف آرمان­های مصلحان صد ساله‌ی اخیر بوده و هست و طبعاً نمی­توانست برای همیشه از طرف جامعه‌ی ما بدون عکس­العمل بماند.»[۲] وی به جزییات و مفاد این «جایگزینی ساختاری» نیز اشاره کرده است: «آن چه در این نیم قرن در جامعه‌ی اسلامی ایران رخ داد عبارت است از: - استبدادی خشن و وحشی و سلب هر نوع آزادی؛ نفوذ استعمار نو، یعنی شکل نامریی و خطرناک استعمار، چه از جنبه‌ی سیاسی و چه از جنبه‌ی اقتصادی و چه از جنبه‌ی فرهنگی؛ - دور نگه داشتن دین از سیاست، بلکه بیرون کردن دین از میدان سیاست؛ - کوشش برای بازگرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام و احیای شعارهای مجوسی و میراندن شعارهای اسلامی؛ - تغییر تاریخ هجری محمدی با تاریخ مجوسی یک نمونه‌ی آن است؛ قلب و تحریف در میراث گران‌قدر فرهنگ اسلامی و صادر کردن شناسنامه‌ی جعلی برای این فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ایرانی؛ - تبلیغ و اشاعه‌ی مارکسیسم دولتی، یعنی جنبه­های الحادی مارکسیسم منهای جنبه­های سیاسی و اجتماعی آن [...]؛ - کشتارهای بی­رحمانه و ارزش قائل نشدن برای خون مسلمانان ایرانی و هم‌چنین زندان­ها و شکنجه­ها برای متهمان سیاسی؛ - تبعیض و ازدیاد روزافزون شکاف طبقاتی علی‌رغم اصلاحات ظاهری ادعایی؛ - تسلط عناصر غیر مسلمان بر مسلمانان در دولت و سایر دستگاه­ها؛ - نقض آشکار قوانین و مقررات اسلامی، چه به صورت مستقیم و چه به صورت ترویج و اشاعه‌ی فساد در همه زمینه­های فرهنگی و اجتماعی؛ - مبارزه با ادبیات فارسی اسلامی که حافظ و نگهبان روح اسلامی ایران است به نام مبارزه با واژه­های بیگانه؛ بریدن پیوند از کشورهای اسلامی و پیوند با کشورهای غیر اسلامی و احیاناً ضد اسلامی که اسراییل نمونه‌ی آن است. این امور و امثال این‌ها، در طول نیم قرن، وجدان مذهبی جامعه‌ی ما را جریحه‌­دار ساخت و به صورت عقده­های مستعد انفجار درآورد.[۳] آیت الله شهید تصریح می­کند که انقلاب اسلامی از نظر فرهنگی، تلاش برای «احیای هویت اسلامی» ایرانیان بود؛ چراکه آن­ها احساس می­کردند حاکمیت سیاسی با فرهنگ اسلامی، اصطحکاک و تضاد زیادی پیدا کرده است: «انقلاب اسلامی ایران، تنها قیام علیه استبداد سیاسی یا اقتصادی نبود؛ بلکه قیام علیه فرهنگ غرب، ایدئولوژی غربی، دنباله­روی از تفکر غربی بود، بازگشت به هویت اسلامی و خود واقعی و روح جمعی این مردم بود یعنی قرآن. این قیام نوعی سرخوردگی از راه و روش­ها و راه حل­های غربی و بازیابی خود جمعی و ملی اسلامی- ایرانی بود.»[۴] آزادی، استبداد ستیزی، نفی استعمار، عدالت، برابری و... جزو ریشه­ها و هدف­های انقلاب اسلامی بوده، اما هیچ­ یک از این­ها به تنهایی مراد و مقصود توده­های مردم نبوده است؛ چراکه تمامی این اهداف، در درون اسلام تعریف شده­اند و اسلام یک «کل تجزیه ­ناپذیر» است: «آری، یعنی همه‌ی آن هدف­ها، جزو اهداف نهضت است و نه، یعنی محدود به هیچ ­یک از آن­ها نیست. یک نهضت اسلامی نمی­تواند از نظر هدف محدود باشد، زیرا اسلام در ذات خود یک کل تجزیه‌ناپذیر است و با به دست آوردن هیچ­ یک از آن هدف­ها، پایان نمی­پذیرد.»[۵] علامه «مطهری» بر این باور است که زمینه‌ی شکل­گیری نهضت اسلامی مردم ایران که از سال ١٣٤٢ه.ش. آغاز شد و به وقوع انقلاب اسلامی در سال ١٣٥٧ه.ش. انجامید، پیدایش تنش ساختاری برآمده از تلاش ۵۰ ساله‌ی رژیم پهلوی در راستای تحمیل هنجارها و ارزش­های سکولاریستی (اعم از لیبرالیستی، ناسیونالیستی، استبدادی و...) به جامعه‌ی دین­گرای ایران بود که در تضاد آشکار با هنجارها و ارزش­های اسلامی قرار داشت.علامه مطهری اظهار می­دارد: «بعضی خیال می­کنند اسلام چون دین است، یک معنویت [محض] است و در کنار سایر عناصر [از قبیل آزادی­خواهی، عدالت­طلبی و...] قرار می­گیرد»[۶]، در حالی که «اسلام یک مکتب جامع است.»[۷] از این رو انقلاب اسلامی «همه‏ی جنبه‌هایش آمیخته به جنبه‌ی اسلامی بود» [۸] «در جامعه‌ی ما واقعاً برای پر کردن شکاف طبقاتی مبارزه می­شد ولی در این حد مبارزه می­شد که یک رنگ معنوی هم گرفته بود که اسلام می­گوید نباید شکاف طبقاتی در جامعه باشد[...] جنبه­های آزادی­خواهانه هم، رنگ اسلامی به خود گرفته بود.»[۹] «علت عمده­ای که این انقلاب اسلامی را در جهان، بی­نظیر ساخته این است که تعرض به خاطر بی­عدالتی هم، رنگ اسلامی به خود گرفت، چون اسلام در متن تعلیماتش گنجانده است که نباید بی­عدالتی وجود داشته باشد. ما دیدیم که وقتی هم که مردم ما علیه بی­عدالتی می‌جنگیدند و از بی­عدالتی­ها شکایت می­کردند باز تکیه­شان روی اهرم دین و مذهب بود، باز می­رفتند سراغ سخنان علی، سخنان پیغمبر، آیات قرآن، یعنی همین هم رنگ معنوی به خود گرفته بود. وقتی که می­رفتند سراغ استبدادها و استعمارها و اختناق­ها و این که باید این­ها را از میان برد، باز روی منطق اسلام تکیه می­کردند که اسلام می­گوید با ظالم باید مبارزه کرد، با استبداد باید مبارزه کرد، در مقابل خارجی که قصد استعمار تو را دارد باید ایستادگی کرد، در مقابل اختناق باید ایستادگی کرد[...].»[۱۰] «این انقلاب از ابتدا همه جانبگی دارد؛ به این نحو که پیکری کامل و جامع دارد که روح این پیکر را اسلام تشکیل می­دهد؛ یعنی انقلابی داریم سیاسی، انقلابی داریم اقتصادی، انقلابی داریم اخلاقی و معنوی، انقلابی داریم همه جانبه، ولی روح انقلاب را اسلام تشکیل می­دهد.»[۱۱] اسلام سازنده‌ی ماهیت انقلاب مردم ایران است و این فرضیه را با رجوع به شواهد تجربی از قبیل موارد ذیل می­توان اثبات کرد: «الف) افراد و گروه­هایی که بار نهضت را به دوش می­گیرند؛ ب) علل و ریشه­هایی که رابطه با انقلاب دارد؛ ج) هدف­هایی که انقلاب تعقیب می­کند؛ د) شعارهایی که به نهضت روح و حیات و تحرک می­بخشد؛ هـ) رهبری که به مقام رهبری می­رسد و تاکتیک­هایش»[۱۲] علامه مطهری درباره‌ی شعارهایی که توده­های مردم ایران در سراسر کشور به صورت خودجوش، ساخته و پرداخته کرده و سر می­دادند می­نویسد: «شعارهای اسلامی نهضت، سراسر کشور را از مرکز تا دورترین دهات مرزی گرفته است. کسی به این مردم دیکته نکرده و برایشان شعار انتخاب نکرده است. این شعارها را مردم از اعماق ضمیر اسلامی خود الهام می­گیرند. در همه‌ی شعارهایی که این مردم از پیش خود ابتکار می­کنند، شعارهای غیراسلامی دیده می‌شود؟!»[۱۳] به این ترتیب بود که انقلاب مردم ایران در سال ١٣٥٧، «انقلاب اسلامی» نام گرفت. این تعبیر خود، به روشنی نمایانگر ایدئولوژی، ماهیت و اهداف انقلاب ایران است: «انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف، اسلام و ارزش­های اسلامی است، انقلاب و مبارزه برای برقراری ارزش­های اسلامی است، یعنی مبارزه برای ما هدف نیست، وسیله است. اسلام و ارزش­های اسلامی برای ما هدف است.»[۱۴] بنابراین، فرهنگ اسلامی هم در یک سوی تنش ساختاری مولد انقلاب قرار داشت، هم ایدئولوژی انقلاب به شمار می­آمد و هم آرمان و مبنای جامعه­پردازی پس از انقلاب انگاشته می‌شد. ۲- اسلام و تولید کنش انقلابی لازمه‌ی وقوع انقلاب اجتماعی، «نارضایتی» و «ناخشنودی» افراد جامعه از وضعیت موجود است، آن هم در حدی که اصلاح نظام موجود را برای دست‌یابی به وضعیت مطلوب، کافی نپندارند: «هر انقلابی معلول یک سلسله نارضایتی­ها و ناراحتی­هاست، یعنی وقتی که مردمی از وضع حاکم، ناراضی و خشمگین باشند و وضع مطلوبی را آرزو کنند، زمینه‌ی انقلاب به وجود می­آید.»[۱۵] اما آیا ناراضی بودن از وضعیت موجود، خود به خود به وقوع انقلاب اجتماعی می‌انجامد؟ روشن است که پاسخ منفی است. نارضایتی از وضعیت موجود، آن­گاه تحقق انقلاب اجتماعی را فراهم می­کند که به «تحرک عملی و ستیزه­جویانه‌ی» توده­های مردم پیوند بخورد: «انقلاب علاوه بر نارضایی از وضع موجود و آرزومندی وضع مطلوب، چیز دیگری می­خواهد و آن، روحیه‌ی پرخاشگری و روحیه‌ی انکار و طرد و نفی است. ناراضی بودن به تنهایی کاری نمی­سازد، بلکه هجوم، شورش­گری، قیام، تعرض لازم است.»[۱۶] بدین ترتیب، «ایدئولوژی انقلاب» باید افزون بر این که وضعیت موجود را «نامطلوب» و «بحرانی» توصیف می­کند و در توده­های مردم، «نارضایتی» و «ناخرسندی» تولید می­نماید، باید دارای «آموزه­های انقلاب­زا و تحرک­بخش» نیز باشد تا بتواند به انقلاب اجتماعی منجر گردد. «اسلام» به عنوان مکتب و ایدئولوژی انقلاب، از چنین قابلیتی برخوردار است؛ یعنی دارای آموزه­های انقلاب و تحرک­بخش است که عبارت‌اند از: «جهاد»، «امر به معروف»، «نهی از منکر» و «شهادت­طلبی». در بخش حاضر سعی می­کنیم مدخلیت علّی این آموزه­ها را در وقوع انقلاب اسلامی، با تکیه بر فهم معنای آن­ها در چارچوب جهان­بینی اسلامی – که مولد و خاستگاه آن­هاست- دریابیم. الف) جهاد و امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، دو آموزه‌ی قطعی «جهاد» و «امر به معروف و نهی از منکر»، نشانگر این واقعیت است که اسلام، دین نخوت و ظلم­پذیری نیست بلکه پیروان خود را دعوت به قیام، خیزش و انقلاب می­کند: «اسلام خصوصیتش این است که به مردم خودش، حس پرخاشگری، حس مبارزه، حس طرد و نفی وضع نامطلوب را می­دهد. جهاد و امر به معروف و نهی از منکر – هر کدام در جای خود – این روحیه و حس را در افراد ایجاد می­کند [...] بدون شک، اسلام یک دین انقلابی است، اسلام دین مبارزه است.»[۱۷] «در اسلام، عنصر تعرض و تهاجم وجود دارد. آن چه که در اسلام در یک جا به نام جهاد و در جای دیگر به نام امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد؛ یعنی بذر تعرض و تهاجم در مقابل وضع نامطلوب حاکم موجود. اسلام می­گوید متعرض باش، مهاجم باش، قیام کن، شورش کن و وضع نامطلوب موجود را در هم بریز تا وضع مطلوب را به وجود بیاوری»[۱۸] آیت الله شهید، بیش‌ترین حجم بحث خود را بر روی امر به معروف و نهی از منکر متمرکز ساخته و کم‌تر به مسأله‌ی جهاد اشاره کرده است؛ البته جهاد خود یکی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر به شمار می­آید. از این رو، در این جا به شناخت معنا و ماهیت آموزه‌ی امر به معروف و نهی از منکر و چگونگی تأثیر آن بر وقوع انقلاب اسلامی می­پردازیم. وی در ابتدا تأکید کرده که قلمرو ایدئولوژی اسلامی، افزون بر احکام فردی، دربردارنده‌ی «احکام اجتماعی» نیز است که جهاد و امر به معروف و نهی از منکر در زمره‌ی آن­ها قرار می­گیرند: «مقررات اسلامی، ماهیت اجتماعی دارد؛ حتی در فردی­ترین مقررات از قبیل نماز و روزه، چاشنی اجتماعی در آن­ها زده شده است. مقررات فراوان اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، جزایی اسلام ناشی از این خصلت است، هم‌چنان که مقرراتی از قبیل جهاد و امر به معروف و نهی از منکر از مسؤولیت اجتماعی اسلامی ناشی می­شود.»[۱۹] از این رو، امر به معروف و نهی از منکر بر نوعی مسؤولیت عمومی در قبال تحقق اهداف اسلامی در جامعه دلالت دارد[۲۰] «اسلام نه تنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود، مسؤول و متعهد می­داند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسؤول و متعهد می­داند. امر به معروف و نهی از منکر همین است که ای انسان! تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار، مسؤول و متعهد نیستی، تو در مقابل اجتماع خود هم مسؤولیت و تعهد داری»[۲۱] امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، ارزش بسیار اصیلی دارد و از ارکان تعلیمات اسلامی به شمار می­آید.[۲۲]) این اصل یکی از اصول عملی اسلام است که هم در قرآن با صراحت و تأکید آمده و هم در روایات درباره‌ی آن بسیار سخن گفته شده است.[۲۳] در قرآن کریم می­خوانیم: «وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولیاءُ بَعضٍ یَأمٌرونَ بِالمَعروفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَر»[۲۴] مردان و زنان مؤمن، دوستان یک‌دیگرند، امر به معروف و نهی از منکر می­کنند. هم‌چنین، «اسلام از جهاد و لااقل آرزوی جهاد، جدا شدنی نیست؛ صداقت اسلام انسان، با این معیار شناخته می­شود.»[۲۵] در تعبیر امر به معروف و نهی از منکر، معروف شامل «تمامی هدف­های مثبت اسلامی» و منکر شامل «تمامی هدف­های منفی اسلامی» است.[۲۶] امر به معروف و نهی از منکر گرچه با تعبیر امر و نهی است، ولی به نصّ حدیث، فقه و تاریخ قطعی اسلامی، دربردارنده‌ی به کارگیری هر وسیله‌ی مشروعی است که برای هدف­های اسلامی بتوان از آن استفاده کرد.[۲۷] اما ارتباط این اصل با شکل­گیری انگیزه‌ی انقلابی­گری در توده­های مردم چیست؟ مطهری تأکید می­کند: «این اصل، مسلمان را در حال یک انقلاب فکری مداوم و اصلاح­جویی جاودان و مبارزه‌ی پی­گیر و ناآرام با فسادها و تباهی­ها نگه می­دارد.»[۲۸] «امر به معروف و نهی از منکر یعنی اگر وضع حاکم، وضع نامطلوب و غیر اسلامی بود تو نباید تسلیم وضع بشوی و تمکین وضع بکنی؛ تو باید برای طرد، نفی و انکار این وضع، جهت برقرار ساختن وضع مطلوب و ایده­آل کوشش کنی. جهاد هم همین‌طور است. [...] اگر در مکتبی عنصر تعرض و تهاجم نسبت به ظلم و ستم و اختناق وجود داشته باشد، این مکتب می‌تواند بذر انقلاب را در میان مردم خود بکارد.»[۲۹] اما با وجود این­که «سراسر قرآن، حماسه‌ی پیکار و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است»[۳۰] ، آیت الله شهید تصریح می­کند که «باید اعتراف کنیم که مفاهیم دینی در عصر ما از هرگونه حماسه تهی گشته است.»[۳۱] وی می­گوید: «اگر این اصل در دوره­های اخیر متروک نشده بود، در جامعه‌ی اسلامی، مصلحان اجتماعی و دینی زیادی ظهور می­کردند.»[۳۲] از این رو، ایشان همواره اصرار می­ورزید که تلقی متعارف از آموزه­های اسلام را به سوی تحرک، تکاپو و خیزش، متحول سازد: «دراین عصر، باید علاقه‌مندان و آشنایان به مفاهیم واقعی اسلام، سعی کنند بار دیگر حماسه را که رکنی از مفاهیم اسلامی بود، بدان­ها برگردانند.»[۳۳] سرانجام، این تلاش فکری و فرهنگی به ثمر نشست و از متن خوانش انقلابی و حماسی از اسلام، خیزش انقلابی توده­های مردم ایران شکل گرفت و انقلاب اسلامی واقع گردید: «خوشبختانه به قدر کافی این بذر[بذر انقلاب­خواهی و عصیان­طلبی] در میان ما پاشیده شده است، بعد از آن که سال­ها بلکه قرن­ها بود که جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه، در میان ما فراموش شده بود.»[۳۴] روی آوردن مردم به آموزه­ های انقلاب­زای اسلام، نتیجه‌ی تبلیغ­ها و آگاهی­ بخشی­های امام خمینی(ره) و روحانیون بوده است: «مسلمانان و رهبران انقلابی، بذر این حالت تهاجم، تعرض و شورش بر نظام­های فاسد حاکم را در حالی که از روح اسلامی سرچشمه می­گرفت در روح ملت مسلمان می­کاشتند و همین خود یک دگرگونی روحی بنیادی در جامعه‌ی ما به وجود آورد.»[۳۵](*)ادامه دارد...پی‏‌نوشت‏ها: ۱. مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضت­های اسلامی در صد ساله‌ی اخیر، تهران: صدرا، ۱۳۸۶، ص۶۱. .۲ همان، ص ٦٥. ۳. همان، صص٦٦-٦٥ ۴. مرتضی مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران، تهران: صدرا،١٣٨٧، ص ٢٤٧ ۵.همان، بررسی اجمالی نهضت­های اسلامی در صد ساله‌ی اخیر، ص ٦٩ ۶. همان، آینده‌ی انقلاب اسلامی ایران، ص ١٢٦ ۷. همان، ص١٢٦ ۸. همان، ص١٢٩-١٢٨ ۹. همان، ص ٦٨[۹] ۱۰. همان، ص١٢٦[۱۰] ۱۱. همان، ص ٢٧٧[۱۱] ۱۲. مرتضی مطهری، یادداشت­های استاد مطهری. جلد دهم. تهران: صدرا ، ١٣٨٥، ص ٢٥[۱۲] ۱۳. همان، بررسی اجمالی نهضت­های اسلامی در صد ساله اخیر، ص ٦٧[۱۳] ۱۴. همان، آینده انقلاب اسلامی ایران، ص٩٢[۱۴] ۱۵. همان، ص٩٠[۱۵] ۱۶. همان، صص١١٩-١٢٠[۱۶] ۱۷. همان، ص٩٠[۱۷] ۱۸. همان، ص١٢٠[۱۸] ۱۹. مرتضی مطهری، مقدمه­ای بر جهان­بینی اسلامی: وحی و نبوت، جلد سوم، تهران: صدرا،١٣٨٧، ص ١١٦[۱۹] ۲۰. همان، حماسه‌ی حسینی، جلد دوم. تهران: صدرا ،١٣٨٧، صص١٦٠-١٦١[۲۰] ۲۱. همان، حماسه‌ی حسینی، جلد اول. تهران: صدرا ،١٣٨٧، ص ٢٠٧[۲۱] ۲۲. همان، حماسه‌ی حسینی، جلد دوم، ص ١٥٩[۲۲] ۲۳. همان، ده گفتار، تهران: صدرا ،١٣٨٨، ص ٧٣[۲۳] ۲۴. سوره‌ی توبه، آیه‌ی ٧١ [۲۴] ۲۵. همان، قیام و انقلاب مهدی(عج) از دیدگاه فلسفه‌ی تاریخ. تهران: صدرا ،١٣٨٧، ص ٧٩[۲۵] ۲۶. همان، حماسه‌ی حسینی، جلد دوم، ص ١٥٩[۲۶] ۲۷. همان، ص ١٥٩[۲۷] ۲۸. همان، مقدمه­ای بر جهان­بینی اسلامی: وحی و نبوت، جلد سوم، ص١٢٢[۲۸] ۲۹. همان، آینده‌ی انقلاب اسلامی ایران، صص ٩٠-٩١[۲۹] ۳۰. همان، علل گرایش به مادی‌گری، تهران: صدرا ،١٣٨٦، ص ١٨٤[۳۰] ۳۱. همان، ص١٨٠[۳۱] ۳۲. همان، ده گفتار ،ص ١٠٠[۳۲] ۳۳. همان، علل گرایش به مادی‌گری، صص١٩٣-١٩٤[۳۳] ۳۴.همان، آینده‌ی انقلاب اسلامی ایران، ص ٩١[۳۴] ۳۵. همان، صص ١٣٣-١٣٤[۳۵]منبع: برهان

Viewing all articles
Browse latest Browse all 16083

Trending Articles