ساعت از نیمه شب گذشته است و دراین شب یلدایی چراغ کوچه ما همچنان سوسو می زند آسمان با اشکهایش تمام راه های منتهی به کوچه را آب پاشی کرده است طاووسیان پرگشوده اند و در و دیوار کوچه را با روبانهای ملون آذین بسته اند بلبلان در شکوه انتظارخود ترانه هایشان را زمزمه می کنند وقمری ها در حجمی وسیع غزل می خوانند نرگسان مست حضور یار تمام فضای دلگیر کوچه را عطر افشانده اند و ساعت همچنان بر مدار انتظار می چرخد... افسوس!!!!! که هزاران هزار درخوابند و در این حصار پر هجوم بی کسی دستی به پنجره نیست و این همۀ نیامدن توست آقا! علیرضا زرقانی.10/12/86 |
↧
این همۀ نیامدن توست آقا!
↧