به گزارش جهان، «پردهنشین» اتفاق جالب امسال تلویزیون ایران بود و زوج شعیبی رضوی، بعد از اتفاق جالب سینمای سال گذشته این بار در تلویزیون سریالی روانه آنتن کردند که در عین حفظ استاندارهای تلویزیونی، مخاطب زیادی را هم به پای قصه چند روحانی کشاند. روحانیهایی که در رسانههای ایرانی جز خطابه و منبر اثری از آنها نیست. با محمود رضوی، تهیهکننده سریال، بهروز شعیبی، کارگردان، مهدی حمزه، نویسنده، هومن برق نورد و محسن کیائی بازیگران سریال گفتگویی انجام دادیم.* آقای شعیبی، فکر میکنم آن چیزی که در تحلیلها و حرفها و نقدهای این چند وقت درباره «پردهنشین» جایش خالی است، بحث و گفتگو درباره ویژگیهای فنی و تکنیکی «پرده نشین» است. واضح است که وسواس قابلتوجهی در قاببندیها، تصویربرداری، دکوپاژ و... کلا کارگردانی کار است و این در تلویزیون ایران که معمولا از این جور قضایا به سرعت رد میشوند اتفاق قابلتوجهی است. دوستداریم شروع بحثمان در این باره باشد.شعیبی: نکته اول قطعا اگر تهیهکنندهای مانند آقای رضوی با ما نبود، ساختار این کار این طور نمیشد. من قطعا معتقد هستم به اینکه یک کارگردان همیشه در کنار یک تهیهکننده خوب میتواند نتیجه بگیرد.نکته دوم هم اینکه ما واقعا وسواسی نداشتیم؛ آن کاری را کردیم که باید انجام میشد، و متأسفانه شرایط کارهای نمایشیمان از جمله سینما، تلویزیون باعث شده که ما به طرف یک سادهپردازی و سادهسازی برویم.یعنی بیایم و از خیلی از اشکالاتی که خودمان در سر صحنه میدانیم به راحتی بگذریم، فقط به خاطر شرایطی که درش قرار گرفتیم و این متأسفانه یک روال شده. یعنی چه از روالی که در تایم مفید روزانه به وجود آمده است، چه از تایم ساعات فیلمبرداری و... . همه اینها یک روالی به خودش اختصاص داده که تأثیر مستقیمش به نظرم قبل از هر چیز روی کیفیت کار است. ما سعی کردیم از این روال معمول فراتر برویم و به آن روال استاندارد کار نزدیک شویم، یعنی خودمان به عنوان یک بیننده فیلم را بسازیم، چیزهای که فکر میکنیم در هنگام دیدن اشکال دارد در سر صحنه رفع شود. به نظر خودم ما وسواس و کار ویژهای انجام ندادیم کاری را انجام دادیم که باید باشد، شما برگردید به دهه ۶۰ تلویزیون. آیا سریال سازی در تلویزیون همین طور بود ؟ آیا هزاردستان با این شیوهای که الان کارها ساخته میشود ساخته شد سربه داران و کارهای دیگر مثلا امیرکبیر که یک کارنمایشی بود که کارگردانش آقای نیکپور بود که افتخار داشتیم خدمتشان باشیم. برای چه این روزها دیگر کاری مثل امیرکبیر نمیبینیم برای اینکه یک گروه حرفهای آمدند در یک زمان مناسب در یک شرایط مناسب کاری راتولید کردند که چون یک کار اصولی بوده نتیجهاش هم نتیجه اصولی است.رضوی: ما وقت کم داشتیم، وقتی کار تمام شد به عنوان مخاطبی که درگیر کار بود کار را نگاه میکردم و واقعا به این نتیجه رسیدم که اگر دو ماه زمان بیشتر داشتیم حتما در خروجیمان تأثیرات مثبت تری داشتیم. چیزی کم نگذاشتیم به اندازه کافی دقت نظر داشتیم، اما این کار میطلبید که در جاهایی با حساسیت ویژهای به آن برخورد کنیم. اگر مشکلات مالی وارده به تلویزیون که امروزه زیاد هم شده نبود حتما ما کار را در زمان بیشتری میگرفتیم و بادقت نظر بیشتری. نمیگویم الان کم دقت کردیم نه شرایط مالی ما را مجبور کرد که کار را زودتر جمع کنیم .* درست است؛ یک وجه از حساسیتها روی محتوا متمرکز بود. اما احساس میشود روی انتخاب لوکیشنها هم اصرار داشتید که درچند جای مختلف کار انجام شود. لوکیشنها اتفاقا منعکس کننده سبک زندگی ایرانی اسلامی است. داستان «پرده نشین» این ضرورت را ایجاد کرده بود؟رضوی: همان ابتدا با آقای شعیبی توافق کردیم تا فضایی بسازیم که مدتهاست در تلویزیون دیده نشده است. مخاطب تلویزیون چندسالیست که بخاطر مشکلات مالی تولید فقط نماهای آپارتمانی میبیند که آنهم منبعث از قصهایست که در آن فضا نوشته شده؛ اما داستان ما اجازه داد تا از این فضا خارج شویم. حالا دوباره میتوانستیم فضایی را نمایش دهیم که خانوادههای شهری دلشان برای آن معماری و سبک زندگی بسیار تنگ شده است. ما همه سختیها ومشکلات مالی وتولیدی را به جان خریدیم و این کار را کردیم. نگران این هم نبودیم که لوکیشنهای مختلف برای مخاطب پرش ذهنی ایجاد میکند و اینطور هم نشد. یعنی با اینکه لوکیشنهای ما بعضا با یکدیگر صد الی ۱۵۰ کیلومتر فاصله داشتند اما مخاطب ما این فاصله را احساس نکرد. لوکیشنها یک معماری و بافت جدید ساخته بود و داستان فیلم اجازه داد تا کار را اینطور پیش ببریم.* شما یک کار رسانهای در جریان ساخت فیلم کردید و آنهم مخفی نگهداشتن نقش آقای آئیش و برقنورد بود. اما درست در هفتههای آخر منتهی به پخش فیلم، تصاویر گریم آنها را منتشر کردید. این حساسیت برای چه بود؟شعیبی: موضوع روحانیت ملاحظاتی دارد اما این ملاحظات در بخش رسانهای نیست بلکه در کارکرد آنست، نگرانیای که از ابتدای فیلمبرداری در صحنه تا پایان پخش با ما بود. انتشار تصاویر این دو بازیگر شگرد تبلیغاتیمان بود تا آن را نزدیک پخش نمایش دهیم و هیچ ربطی به نقش متفاوت بازیگران و حتی سابقه طنزشان نداشت. اتفاقا این ویژگی آنهاست و ما آنرا نقص نمیدانستیم، بهمین خاطر از آنها خواهش کردیم تا در این لباس ایفای نقش کنند. اما بعنوان برگ برنده یا شگرد تبلیغاتی تصمیم گرفتیم تا تصاویر این دو بازیگر را نزدیک پخش سریال منتشر کنیم. به نظر خودمان این دو نفر متفاوتترین گریم و ویژگی را بلحاظ شخصیتی قصه داشتند.رضوی: نکته مهمی وجود دارد که نباید از آن گذشت. این انتخاب چند گزینه و پارامتر داشت و این نبود که بگوییم ما فقط یک بازیگر طنز برای نقش روحانیها میخواهیم! آقای برق نورد و آئیش در چک لیستی که در ذهنمان داشتیم بیشترین امتیاز را گرفتند. تقریبا در مذاکرههای اولیه به نتیجه رسیدیم و اینطور نبود که مثلا ۵ جلسه با آقای برقنورد نشست و برخواست داشته باشیم تا قبول کند. ویژگی این دو نقش برای ما بسیار جدی بود تا با مخاطبمان در همان اولین پلان حضورشان ارتباط برقرار کنند. این دو بازیگران مشهور و حرفهای و محبوبی هستند که همان ابتدا مخاطب را جذب میکنند. ما نخواستیم از کلیشهها و تکرار استفاده کنیم. سعیمان این بود که زیادهگویی در داستان نداشته باشیم پس باید بازیگرانی انتخاب میکردیم که در سکانس اول همه کارهای لازم برای معرفی و ارتباطگیری با مخاطب را انجام دهند. این ماجرا در خصوص براتعلی، خانم آسایش و آقای رجبی هم صادق است.* راجع به محتوای سریال زیاد صحبت شده اما یکی از ویژگیهای خوب سریال که دیده نشد پیچیدگیهای فرمی آنست. راجع به همین صحبت کنیم. زمان ساخت سریال نسبت به سریالهای مشابه طولانیتر بود؟رضوی: خیر طولانیتر نیست، اگر طولانیتر بود اتفاقات بهتری هم میافتاد.* وقتی با سریال سازهای تلویزیونی صحبت میکنیم، از کمی بودجه، وقت و مهمتر از همه تفاوت با سینما میگویند. اما «پرده نشین» تفاوت دارد و همه چیز آن یعنی بازیها، نماها، قاب بندی، لوکیشن و دکوپاژها به استانداردهای سینمایی نزدیک شده است.رضوی: ما فارغ از بودجه و خیلی چیزهای دیگر تصمیممان را گرفته بودیم. بار اولی که با آقای شعیبی صحبت کردیم یک نقطه مهم را درنظر گرفتیم و آن اینکه سی و چند سال از انقلاب گذشته و کاری خاصی در مورد روحانیت انجام نشده است. قرار بود جایی پابگذاریم که تا حالا دیده نشده و اگر خراب کنیم برای همه خراب میشود حتی برای کسانی که احتمال دارد رهرو این حوزه باشند؛ اما اگر کار خوب انجام دهیم راه و جریانهایی را باز میکنیم که دیگران هم نسبت به آن جرات پیدا میکنند. تصمیم گرفتیم تا به شعور مخاطب احترام بگذاریم و برای اینکار همه تلاشمان را کردیم و بیشتر کار کردیم در عین حالی که کمبود بودجه داشتیم و نقدینگی نداشتیم. آقای دهقان نسب تا حالا هزار تومان هم از پروژه پول نگرفته؛ آقای پاک نیت از ابتدا تا انتهای پروژه بوده و تا الان فقط به اندازه یک ماه حقوق گرفته است. آقای رجبی اندازه یک ماه و آقای آئیش کمتر از یکماه حقوق گرفتهاند. ولی اینها اجازه نداد که کار را خراب کنیم. اینها ربطی به فضای کاری نداشت آن قسمت فنی ماجرا را آقای شعیبی باید توضیح دهید.* «پرده نشین» مثل «دهلیز» یک مرز مشخصی با خود و مخاطبانش دارد. نه آنرا میشود به عوام زدگی متهم کرد و نه به نخبهگرایی. طوریست که هر دو طیف را پای خودش مینشاند.شعیبی: خوشحالم کاری انجام دادهایم که میشود آنرا نقد کرد. عادت کردیم که کارمان را با نگرانی شروع کنیم و همین باعث شده در این چند ساله به مرزهایی برسیم که اتفاقات چند سال اخیر فراموش شود. و الا این مرزی بوده که در سینمای ما متداول بوده است. اهالی سینماروی قبل از انقلاب تجربهای فنی و بصری از آن نگاه داشتند اما بعد از انقلاب «دانش» هم به آن اضافه شد. خیلیها که بلحاظ معذوریتهای اخلاقی با سینما رابطهای نداشتند،توانستند تا بعد از انقلاب به سینما بیایند. برای همین این اتفاق بعد از انقلاب افتاد که خانوادهها در دهه ۶۰، بیننده اکثر فیلمها بودند. اتفاقا میخواهم به سهل انگاری و سادهپردازی در هنگام دیدن و نظر دادن راجع به فیلم ها تاکید کنم، چیزی که کمتر اتفاق افتاده و بخش عظیمی از مردم را از سینما رفتن و تلویزیون دیدن زده کرده است؛ چون با دانش اندکمان نقد و تحلیلی راجع به یک فیلم ارائه میکنیم و مخاطب احساس میکند که آن نوشته چیز مهمی برای دیدن یک کار نمایشی است درحالی که اصلا اینطور نیست. دانش اندک منتقدان و کسانی که نوشتار سینمایی دستشان است باعث شده تا بعضی صاحب تحلیل شوند و اتفاقا به تحلیلهای نادرستی برای دیدن فیلمها و سریالها برسند. من همیشه میگویم با تحلیل نه میشود بازی کرد و نه میشود فیلم ساخت. بعضی وقتها برای انتقال چیزی به بیننده باید کار جدیدی را شروع کرد ولی وقتی با تحلیل سراغ چیزی برویم، قطعا قبل از دیده شدنش آن را با شکست مواجه کردهایم.* با پیش فرض قبلی منظورتان است.شعیبی: تنها کاری که راجع به دهلیز و پرده نشین کردیم این بود که برای کارمان، بازیمان، تصاویرمان و درکل برای کیفیت کارمان یک حداقل استانداردی قائل بودیم. من وقتی کاری میسازم آنرا بعنوان بیننده میسازم تا ببینم از این پلانی که دارد گرفته میشود و از نوع بازیها به عنوان بیننده لذت میبرم یا انقدر اشکال دارد که خودم هم از آن فاصله میگیرم؟ برای اینکار قطعا محدودیتهایی هست،البته منظورم خط قرمزها نیست؛ مثلا محدودیتهای زمانی، امکانات و توانایی تیم تولید خیلی مهم است. ولی درکل وقتی بعنوان بیننده فیلم را میسازم خیلی خیالم راحتتر است.* «پرده نشین» باز هم مثل «دهلیز» سراغ آدمهای معمولی و نه قهرمانهای اجتماعی رفته است. حتی سراغ آسیب دیدههای فجیع اجتماعی هم نرفته است. اینجا کسانی را میبینیم که اتفاقا طیف زیادی از مردم بین آنها هستند. اما وقتی روحانیت را به قصه اضافه میکنیم کار کمی سخت میشود. حداقل بلحاظ تصور رسانهای که از روحانیت داریم، آنها را خیلی سخت میشود در دسته آدمهای معمولی قرار داد. نکته مهم در «پرده نشین» این بود که روحانیها به آدمهای معمولی نزدیک شده بودند و همین باعث شده بود تا شخصیتهای داستان با آنها براحتی ارتباط برقرار کنند. مایلم راجع به نوعی سینمای اجتماعی صحبت کنیم که قهرمانش مردم عادی هستند.رضوی: در موارد دیگر هم این مسئله بوده اما اگر اینجا خاص شده به دلیل نوع نگاه است. همیشه هرجا قرار بود روحانیت اضافه شود به تفسیرهایی پرداختیم که تعریف اصلی از آنها نبوده است. همیشه نمونههایی علیه السلام بودند که هیچ مشکلی نداشته و فقط یک نصیحتگر اخلاقی بودند. حتی نمونههای انتقادی به روحانیت هم داشتیم که آنها هم کاریکاتوری درآمده و آسیب زده است. اما در «پرده نشین» زندگی تمام روحانیها طوریست که زندگی روزمرهشان را دارند، درسشان را میخوانند و با مشکلاتی درگیر میشوند. این روایت در سینمای ایران نبوده تا روی القائات فضای رسانهای که ادعای وجود فاصله میان مردم و روحانیت دارند، تاثیرگذار باشد. البته من قائل به چنین چیزی نیستم و در اصل فاصلهای نمیبینم.شعیبی: ما در واقع ما کار سختی را شروع کردیم و میدانستیم سخت است. از روز اول با بچههای نویسنده قرار گذاشتیم که روحانیها را از چالشهای قصه حذف نکنند. چالشهای سختی بوجود آوردیم و مثلا حاج آقا شهیدی باید راجع به اتهام پسر و بازداشت عروسش عکس العمل نشان میداد. در فیلمهای دیگر یا اساسا چنین موقعیتی خلق نمیشد یا پاسخی شعاری و عالمانه میدیدیم. اما روحانی داستان ما دوید و خودش را به کلانتری رساند و آنجا درگیر پیدا کردن یک سند بود تا عروسش را آزاد کند. روحانیهای فیلم ما درگیر واقعیتهای جامعه بودند. در تصادف آخر اصرار داشتیم که حاج آقا مهدوی هم در جریان تصادف باشد. او ناجی هم نبود و اتفاقا ماشین چپ کرد و مهدوی کلی آسیب دید و با زور از ماشین پیاده شد. وقتی از شعارزدگی و ریا پرهیز کنیم راحتتر میشود قصه را جلو برد چون قرار است صادقانه با قصه درگیر شویم . اعمال نظری نداشتیم که خصوصیات و یا حرفهای فلان حاج آقا را وارد شخصیتها کنیم تا برای منِ تهیهکننده و فیلم¬ساز سودآور باشد. حاج آقا شهیدی باید چیزی میگفت که بنفع «پرده نشین» باشد نه من. احساس میکنم برخورد صادقانه ما با شخصیتهای داستان و درواقع برچیدن چیدمانهای از پیش تعیین شده خیلی به فیلم کمک کرد.* تأثیرگذاریش روی مخاطب چطور بود؟رضوی: سخنی که از دل برآید بر دل هم مینشیند. اصرار ابتدایی ما بر دیده شدن نبود، بر گفتن حرف خوب بود. ما میتوانستیم حرفها مدیر پسند بزنیم؛ با مسئولان عکس یادگاری بگیریم و مخاطب را رها کنیم اما این فاکتورها را حذف کردیم چون نمیخواستیم بنفع شخص خودمان کاری کنیم. تصمیم داشتیم حرف خوب بزنیم و میدانستیم جایش را باز میکند. این تصمیم ما اجرا شد و مخاطب توانست ارتباط برقرار کند. روحانی در زندگی مردم جا دارد. ده تا نهایتا بیست سال است که مشاورههای خانواده مد شده است، قبل از آن مردم چه میکردند؟ وقتی اختلافی میافتد فورا به دادگاه نمیروند. مردم در این مشکلات هنوز پیش روحانیها میروند. از اذان بچهشان گرفته تا پرداخت خمس و ذکاتشان را با روحانیها درمیان میگذارند. هنوز وقتی وصیتنامهها را در بخشهای سنتی و شهرهای کوچکی که غسالخانه ندارد، میخوانیم در آنها نوشته شده که مثلا فلان آقای روحانی بیاید و میت را غسل بدهد. اصلا خودش وصیت کرده است. نمیخواهم بگویم که وظیفه روحانی اینکارهاست اما ارتباطی که او با مردم گرفته باعث این رفتارها شده است. مردم برای روحانی قائل به تقدس هستند و همین است که میت وصیت میکند فلان روحانی خوش سیما و طاهر بیاید او را غسل دهد چون اعتقاد دارد شب اول قبر شب سختیست و میخواهد از نفس طیب آن روحانی استفاده کند و تحمل آن سختیها برایش سبکتر شود. وقتی نگاه عامه مردم ما اینست، مسلم است که وقتی حرف خوب میزنیم درست سر جایش مینشیند و اثرش را میگذارد. نزد یکی از عرفا رفتم و پرسیدم که دوست دارم اینطور شود و این اتفاقها و برداشتهای خوب رخ دهد، چه باید کنم؟ آن عارف خیلی ناراحت شد و گفت که مردم جامعه مومن و معتقدند و وظیفهشان را بخوبی میدانند. او گفت که من تهیهکننده، مدیر یا کارگردان نگاه بعضا اشتباهی به جامعه داریم و فکر میکنیم که مردم با فلان قشر یا فلان شخصیتها مسئله جدی دارند. در صورتی که اینطور نیست. مگر چه کسانی روز عاشورا میآیند و عزاداری میکنند؟ چه کسانی شبهای احیا میآیند و قرآن به سر میگیرند؟ حسابی تند شد و گفت «تو به رابطه مردم و خدا چکار داری؟ داستانت را بگو و کارت را بکن!» این نگاه غلط مدریتی ناشی از چیزهائیست که در رسانهها القا شده و در حقیقت اینطور نیست. جایی بودم و خانمی با سر و وضعی که ممکن است شما آن را نپذیرید، آمد و گفتوگو کرد. او با سریال ارتباط برقرار کرده بود و گفت که پای تلویزیون نشسته و با روضههای «پرده نشین» گریه کرده است. خب اگر این حرف را نمیگفت، با برداشتی که از ظاهرش بدست میآمد میشد حدس زد که قطعا فیلم را ندیده و مخاطب آن نبوده است. این ضمیر و طینت پاک مردممان را نشان میدهد. ما کم کار کردیم و سراغ ساخت کارهای خوب نرفتیم؛ مردم تقصیری ندارند. اگر حرف خوب گفته شود آنها میشنوند و استقبال میکنند.* یک روال ثابت و همیشگی شده که هر وقت قشر خاصی در سینما و تلویزیون نمایش داده میشود، با اعتراض آنها همراه است. در موضوع روحانیت هم اتفاقا حساسیتهای زیادی وجود دارد اما اینبار کسی اعتراض نکرد. «پرده نشین» تصویری واقعی از روحانیت است یا اینکه آنقدر سفیدنمایی شده تا کسی اعتراض نکند؟رضوی: سفیدنمایی نکردیم. چالش اصلی داستان مسئله وقف و بازخورد حاج آقا شهیدی نسبت به آن بود که اتفاقا او جاهایی اشتباه داشت و بعضی جاها همه ماجرا را نگفته بود. برای پسرش هم این مسئله بوجود آمد و دیدیم که او بری از خطا نبود.* چرا باعث اعتراض کسی نشد؟شعیبی: لحنی که ما برای نشان دادن این برخوردها انتخاب کردیم چیز مهمی بود. اتفاقا خود روحانیها هم معتقدند که بتناسب اشخاص و روحیات مختلفی که وجود دارد، خطاهایی هم وجود دارد. هر چیز ساحتی دارد حتی این ساحت برای پزشکان و سایر اقشار هم متصور است. وقتی با قصد نشان دادن نیمه خالی لیوان به این ساحتها نزدیک میشویم قاعدتا باید انتظار برخورد متفاوت آنها را هم داشت. در مورد قصه ما هم این اتفاق صادق بود و چنین قصدی نداشتیم. قرار بود داستانی تعریف کنیم که در آن با شخصیتهای واقعی روبرو باشیم. قصد نمایش زندگی پیامبران و ائمه را نداشتیم، قرار بود برشهایی از زندگی معمولی چند روحانی را نمایش دهیم. این تجربه را در «دهلیز» هم داشتیم. قصهای ساختیم که همه با واقعیات آن روبرو شدند و نه با نکات منفی آن.* «پرده نشین» نمایش یک مدل زندگی ایرانی اسلامیست. سبک زندگیای که زیبایی و سادگی آنرا خیلی روان و بدون لکنت در سریال شما دیدیم.رضوی: گاهی وقتها یک مقام مسئول مثل رهبری یا حتی رئیس جمهور و وزرا سخنی میگویند و ما آنرا به مستهجترین شکل ممکن ضایع میکنیم و سطح آنرا تنزل میدهیم. ما در مورد موضوعی کار کردیم که مسئله و گمشدهمان است و به چیز دیگری کار نداشتیم. ما نمیخواهیم کار را پای نامگذاری امسال بگذاریم که مثلا رهبری اینطور فرمودند یا بخاطر استفاده ایشان از واژه سبک زندگی ما چنین کردیم. ما قصد عکس یادگاری با این ادعاهای مرسوم و مدیرپسند نداشتیم، فقط خواستیم یک زندگی خوب و بهتری را نشان دهیم که همان زیست مومنانه یا همان سبک زندگی ایرانی اسلامی است. در زندگی ما موقعیتهای اشتباهی وجود دارد که آن آموزههای اخلاقی، دینی و انسانی که داشتیم را فراموش میکنیم. مخاطبی به من گفت وقتی محمدحسین به همسرش دروغ میگفت حالش بهم خورده و میخواسته چیزی را به صفحه تلویزیون پرتاب کند. این برای من همان تعالی است که ببینیم دروغ بد است. بعضی چیزهاست که در دین ما نیست اما عادت خوب ما بوده که با انگ بیکلاسی کم کم ترک میشود. عاداتی که به ما لذت میدهد مثلا وقتی همه دور یک سفره مینشینیم یا با نعلبکی چای مینوشیم لذتبخش است،هرچند قدیمی باشد. ما به مردم نگفتیم چون امسال سال فرهنگ است، اینها را بخاطر فرمایش هبری و اهمیت سبک زندگی ایرانی اسلامی نشانتان میدهیم هرچند که این اتفاق افتاده و ما سبک زندگی ایرانی اسلامی نشان دادیم.* قصه «پرده نشین» قصه ساده و روانیست. شخصیتها بخوبی در قصه درآمده و عمل میکنند. درباه روایت داستان و مرزی که بین سادگی و سطح بودن نگهداشته شده توصیح دهید.حمزه: آن نوع نگاه پیچیده به حوزه علمیه، خانواده و روحانیت به جهانی که ما میخواستیم خلق کنیم همخوانی نداشت. فرم و محتوایش یکی نمیشد. شخصیتهای مورد نظر ما با همان روایت کلاسیکی که دوست داشتیم سازگاری بیشتری داشت به همین خاطر از روایتهای پیچیده صرفنظر کردیم. من خودم روایتهای پیچیده را دوست دارم اما درصورتی که سرجایش استفاده شود. در «پرده نشین» جایی برای پیچیدگی نبود. همین ساده نوشتن هم کار مشکلی است چون باید با یک روحانی معمولی مواجه شویم و مقداری از آن چیزی که هست فراتر برویم تا به شخصیت تبدیلش کنیم. در عین حال که انسان به یک روحانی ساده فکر و نگاه میکند اما همین پیچیده است.* صحبتهای زیادی میشود که سینما باید به داستان برگردد. بسیاری از کارگردانهای مهم میگویند که راه نجات سینمای ایران بازگشت به قصهگویی است. «پرده نشین» نمونهای از همین جنس کارهاست که اتفاقا مردم را هم جذب میکند.حمزه: چیزی که نویسندگان پرده نشین در آن اتفاق نظر دارند همین قصه گویی کلاسیک و شاه پیرنگ است. این چیزیست که از ابتدای بشریت تا حالا وجود داشته است. فرمهای بعدی که بوجود آمدهاند درواقع واکنشی به آن شاه پیرنگ هستند. اما این فرم غالب است و با روح بشر سازگار است. وقتی انسان خاطرهای بذهنش میآید آن را ساده و معمولی میبیند، خاطرهاش عجیب و غریب روایت نمیشود و بهمان سادگی که اتفاق افتاده آن را بازخوانی میکند. این شیوه داستان گویی کلاسیک خیلی به روح بشر، شیوه آینده نگریش و به شیوه نگاه کردن به خاطراتش نزدیک است.* برخی معتقدند که اگر شخصیت حاج آقا مهدوی یا براتعلی از داستان حذف میشد، مشکلی در داستان بوجود نمیآمد. درست است؟برق نورد: نقد خود من هم بود. بعد از اینکه نقد را خواندم متوجه شدم افراد دیگری هم هستند که مثل من فکر میکنند.کیایی: نقش براتعلی هم همین طور است. بخشیست که کنار قصه اصلی حرکت میکند چون گره اصلی داستان ما آن ماجرای خانوادگی بین دو خانواده است. اما نقش براتعلی، حاج آقا مهدوی، طلبههای دیگر حوزه و بازاریها این بود که فضای قصه را بسازیم و آن را جلو ببریم. البته احساس میکنم نقش براتعلی و هاجر ویژگی خاصی نسبت به سایر نقشهای فضاساز قصه داشت. میتوان گفت یک دغدغه و شکل دیگری از مشکلات و معضلات روحانیت و طلبهها را نشان میداد.* پس چه توجیهی برای قبول این نقش داشتید؟برق نورد: آن زمانی که من به گروه پیوستم هشت قسمت نوشته شده بود و هنوز به ورود من نرسیده بود. توضیح دادند که اینطور نمیشود و حاج آقا مهدوی در روند کلی قصه گرههایی را باز میکند و این شد که نقش را پذیرفتم. البته نقش وسوسه کنندهای هم بود. نقش روحانی یک نقش متفاوت است که دوست داشتم من هم آنرا تجربه کنم. نمیخواهم بگویم که اگر از اول متن کامل را میخواندم قبول نمیکردم، این را نمیخواهم بگویم چون خود نقش جذاب بود.* اما حذف این نقش یک چیزی از کلیت داستان کم میکرد.برق نورد: نقشهایی هستند که در روند کلی قصه شاید حضور پررنگی نداشته باشند ولی تأثیرگذارند یعنی برخی از نقشها هستند که شاید حجمی به آن صورت نداشته باشند اما اگر نباشند از کار کم میشود. من معمولا نقشهایی را بازی میکنم که خنثی و بیتأثیر در کلیت کار نباشم. فکر میکنم سلیقه هر بازیگری هم چنین است. کوچکی و بزرگی نقش مهم نیست اما اینکه چه تاثیری در روند کلی میگذارد برایم خیلی مهم است.* نقش روحانیت در سینمای ایران مشکلی که دارد این است که به شدت مستعد است برای اینکه حالت غیر عادی و نمادین پیدا کند. حالت پاسخگویی به یکسری شبهات پیدا کند و از حالت طبیعی نقش خارج شود. ظاهرا به این مسئله فکر و کنترل شده بود اما در عین حال بخشهایی هم دچار این وضعیت میشد. درست است؟برق نورد: روحانیهایی که مابا آنها صحبت میکردیم معتقد بودند که وقتی بازیگر منبر میرود، لو میرود که معلم و طلبه نیست. خودم از این خیلی میترسیدم. میدانستم که در بخشهای دیگر قصه میتوانم یکجوری گلیمم را از آب بکشم اما منبرها واقعا نگرانم کرده بود. به بچهها گفتم حدالقا متن منبرها رودتر برسانید تا مطالعه و تمرین کنم که اگر اشکالی هست برطرف شود؛ اما خدارا شکر این اتفاق هم نیفتاد! همیشه سر فیلمبرداری متن جدیدی میدادند و میگفتند که متن تغییر کرده و باید این را بخوانی.* به نظرتان شخصیت روحانی که شما بازی کردید از حالت سیر تولد و طبیعی خارج شده بود؟ یعنی بار حرف زدن و پیام سریال روی دوش شما گذاشته شده بود؟برق نورد: اگر دقت کرده باشید حاج آقا شهیدی چندان منبر نمیرفت، نه اینکه در فیلمنامه تغییر کرده باشد،از ابتدا همینطور بود. حرفهای اصلی را حاج آقا شهیدی با رفتار و منشش نشان میداد اما تکلیف حاج آقا مهدوی چیز دیگری بود. من به نقش مهدوی خیلی ساده نگاه میکردم. در واقع حاج آقا مهدوی را انسانی دیدم که حالا لباس روحانی پوشیده اما میتواند هر لباس دیگری هم داشته باشد. خیلی نخواستم درگیر جزئیات پیچیده شوم چون ممکن بود مرا به اشتباه بیاندازد و دیگر نمیتوانستم یک نقش پیچیده را بازی کنم چون اول باید خودم آن را بفهمم تا بتوانم بفهمانم. وقتی نقش را نفهمم نمیتوانم آنرا بازی کنم.* این پیچیدگیها برای مخاطب چطور باید باشد؟برق نورد: برای مخاطب باید پیچیدگی داشته باشد چون تعلیق آن باعث میشود که تماشاگر جذب شود و علاقمند شود تا بقیه ماجرا را ببیند؛ اما برای من بازیگر و یا برای کارگردان نباید پیچیدگی داشته باشد.* یکی از مشخصات سریال همین سادگی است. سادگی نه به معنای منفی ماجرا، بلکه زوایای غیرضروری وجود نداشت و شخصیتها خیلی ساده و روان شکل گرفته بود. انگار بازی کردن نقشهای ساده سختتر است.کیایی: من فکر میکنم این از خود قصه شروع میشود و بعدش هم کارگردانی و بعد هم بازی یعنی شما این سادگی را حتی در دکوپاژ، نوع بازی گرفتنها، نوع انتخاب فضاهایی که داستان در آن اتفاق میافتد میبینید. همان طور که میگوید سادگی کار سخت تری است. تمام تلاشم اینست که سادگی را بازی رعایت کنم، خود آقای شعیبی هم مراقب این ماجرا بود تا بازیها بیرون نزند و گل درشت نشود. کار سختتری است اما حسن آن در اینست که مخاطبها بهمان راحتی و سادگی ارتباط برقرار میکند.منبع: تسنیم