Quantcast
Channel: جهان نيوز - پربيننده ترين عناوين فرهنگ :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 16070

ماجرای‌گردان‌طلبه‌های لشکر۲۷/سرنوشت قرارگاه‌عمار

$
0
0
گروه فرهنگی جهان نیوز: حجت الاسلام والمسلمین مهدی طائب چهره سیاسی و فرهنگی شناخته شده جریان اصولگرایی است. آنچه در ادامه می خوانید گفت و گوی تلفنی ماهنامه هیأت متعلق به هیأت رزمندگان اسلام با وی است. ناراحتی دیسک کمر و نیاز به استراحت مانع از گفت و گوی حضوری با وی شد. طائب در این گفت و گو خاطرات ناگفته ای را بازگو کرده است.از خودتان بگویید، اهل کجائید و چه طور شد وارد وادی طلبگی شدید؟بنده مهدی طائب،متولد ۱۳۳۷واهل تهران بچه خیابان ۱۷شهریورنزدیک میدان شهدا یا بچه دروازه دولاب هستم.تا ششم ابتدای دروس مدرسه ای را خواندم ودو سال بازار رفتم وبعداز آن در مدرسه آیت ا...مجتهدی در سال ۵۱ مشغول به تحصیل شدم.تا سال ۵۴در مدرسه آیت ا...مجتهدی بودم و از سال ۵۴آمدم قم که تا امروز اینجا مانده ام ومشغول درس خواندن و تدریس هستم.از آیت ا...مجتهدی خاطره خاصی هم دارید؟اگر مایل باشید من از این که چطور طلبه شدم برایتان بگویم تا به خاطرات با آیت ا...مجتهدی برسیم در محله مان مسجدی بود که پدرم به آنجا رفت وآمد می کردو اسم فعلی این مسجد سیدالشهدا است درآنجا عالم بزرگواری بودند که این عالم را آ شیخ مهدی معزی نام داشت که به معزالدوله معروف بود ولی ایشان را شیخ معزی خطاب می کردند. این عالم بزرگوار یک روش تربیتی خاصی داشت که مریدانش یک ارتباط قوی با اهل بیت داشتند و از طرفی به رعایت حلال و حرام مخصوصا حق الناس خیلی مقید بودند.آقای واضحی با شما هم گروه بودندیا بعداز شما آمدند،چون ایشان هم از این خصوصیات امام جماعت برای ما دریک مصاحبه صحبت کردند؟نه خیر،چون ما با آقای واضحی هفت سال تفاوت سن داریم. عرض کنم خدمت شما پدر ماهم مرید ایشان بودند،این آقا همسری داشتند که به اصطلاح این خانم مبلغه بودند، درآن زمان مصادف به سال های ۴۳ و ۴۴ بود کمتر مبلغه های زن بودند، اماایشان مبلغه با سوادی بودوآقایانی که مرید آشیخ مهدی معزی بودند در عین حال خانمهایشان درمسجد شرکت می کردندوپای درس وجلسات این خانم مبلغه می نشستند.اگر ما بخواهیم از آقای معزی اطلاعات جامعی بگیریم باید از چه کسی پرس وجوکنیم؟آقا زاده ایشان آشیخ هادی معزی که امام جماعت وپیش نماز مسجد سیدالشهدا جای پدر بزرگوار شون هستند.بهترین کسی هستند که می توانند به شما اطلاعات بدهند بسیاری از مریدان ایشان از دنیا رفتند وبعضی در قید حیات اند وشما می توانید از آنها راهنمایی وکمک بگیرید وهمه را جمع آوری کنید. اگر زندگی نامه ای برای ایشان ارائه شود خیلی خوب است چون صاحب فن بودند و روش مدیریتی خاصی داشتند. به آن روش که افراد را تربیت کرده درون جامعه در حد خودشون خیلی موثر بوده اند و بالاترین ویژگی ایشان این بود که حلال و حرام را در جامعه مخصوصاً حق الناس را خیلی رعایت می کردند غیر از این مطلب این هم بود که به دنیا بی میل بودند نه اینکه دردنیا حضور نداشتندبلکه از دنیا خیلی راحت عبور می کردند و از این قبیل ویژگی ها در مریدان ایشان خیلی ظهور و بروز می کرد. والده ما هم پای درس همان خانم آشیخ معزی می نشست و در همان شیرخوارگی در مسجدی که قبلا ذکر کردم ما را می برد. ما هنوز چیزی نمی فهمیدیم، مادرمان ما را در قنداق به مسجد می برد چون آن خانم به آنها گفته بود بچه ها قدرت پاسخ ندارند ولی قرآن و روایت ها به گوششان می خورد و در ذهنشان می ماند. بنابراین بچه ها را به مجالس ببرید. ایشان مقید بودند که اگر هم قنداقی بودیم روضه امام حسین(ع) که خوانده می شد وقتی که اشک می ریختند اشک هایشان رابه صورت ما بریزند در نتیجه از همان اول درون خانواده ای بزرگ شدیم که مرتبط با علما و مذهبیون بودند.پدر ما حدود نه سالگی ما را نزد استادی بنام آیت ا... سید محمد مصطفوی برای تفسیر قرآن گذاشت پسر ایشان آیت ا... مصطفوی در حال حاضر در مسجد نیاوران نماز می خوانند و در تلویزیون هم مباحث فلسفی داشتند، و استاد دانشگاه امام صادق(ع) هم هستند. هم از سه مرجع نجف مرحوم نائینی ، اصفهانی و مرحوم کمپانی اجازه اجتهاد داشت ، پدرم اهل علم نبودند بازاری بودند و معمار ساختمان و پدرم مرا در سن نه سالگی برد تفسیر قرآن و در پانزده سال دو دوره تفسیر قرآن را انجام دادم .آن کسانی که مرید آ شیخ مهدی بودند طوری بار آمدند که دائما به دنبال کلاس بالاتر می رفتند، خدا رحمت کند مرحوم آسید مهدی قوام ، مرحوم حاج علی اکبر برهان و مرحوم حاج اقا بزرگ ساوجی که در تهران بودند ، اینها در عین حال مریدان آ شیخ بودند اما پای صحبت های این بزرگوارن هم می رفتند ودر عین حال برای تفسیر قرآن خدمت آیت ا... مصطفوی می رفتند منزل مریدان آشیخ مهدی هیئت صبح های جمعه دایر می شد و این مجالس به صورت سیار بود و دعای ندبه و تفسیر قرآن مرحوم مصطفوی می نشستند و ایشان در تاریخ هم تبهرخاصی داشت و ما هم پا منبری ایشان بودیم.شما جوان بودید و یا نوجوان، جوانهای دیگر هم در این مجالس می آمدند؟در همین جلسات سیارکه ذکر کردم رفقا و دوستان، مریدان آشیخ ،پسرها و فرزندان شان هم می آمدند، این جلسه ها وهیئت ها در سال چهل، چهل ودوتا پنجاه کل جمعیتی که جمع می شدپنجاه نفر می شدند.تفاوت وضعیت قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب چیست؟این هیأت ها در آن زمان محدود به جمعیت خاصی بود در نتیجه ما پای منبری بار آمدیم. و چون از همان آغاز علما را رؤیت کردیم اشتیاق به علم و تبلیغ دین را پیدا کردیم ودر حقیقت وقتی مرحومآقای مصطفوی تفسیر می کرد اینقدر مطالب داشت که آرزو می کردم همه این اطلاعات را بدست بیاوریم تا بتوانم آنها را ارائه بدهم. تقریبا استارت میل به طلبگی از جلسات مرحوم آقای مصطفوی در ذهن بنده بسته شد. این مرحوم به دلیل ویژگی که داشتند با صحبت هاشون ما را تشویق می کرد که پای منبر دیگران هم بنشینیم و ما را طالب علم بار می آورند خدارحمت کند حاج آقا معزی را یک مطلبی از ایشان یادم آمد که می خواهم برای شما تعریف کنم.ایشان می فرمودند کسی برای شما مطلبی را می گوید اگر به نظر شما آن مطلب نادرست بود بلافاصله در کلامش نه نگو و نفی نکن، اجازه بده کلامش را تمام کند و همه ی مطالبی را که قصد دارد بگوید را تمام کند و بعد از آن وارد گفتگو شو، علتش را این بیان می کرد که شاید آغاز کلامش مورد قبول شما واقع نشود در ادامه مطلبی داشته باشد که اگر شما اول گفتگو نفی اش کردی خودت را از علمی که در بقیه حرفش بود محروم کردی. ایشان از اینکه مستمعین آگاه باربیایند خیلی اسرار داشتتند . عرض کنم که خیلی تشویق مان می کرد به طوری که طالب می شدی پای منبر دیگران هم بروی . بنابر این ما پا منبری بالا آمدیم محله مون ، محله ای بود کهعالم های بزرگی بودند مرحوم آقای فلسفی در خیابان ری منزلش بود وخدا رحمت کند آیت ا...شهرستانی را که پیش نماز مسجد آشتیانی ها بود ، خدا رحمت کند مرحوم آقای مرتضوی پیش نماز مسجد فاطمیه بود حدود اما به۱۴ سالگی که رسیده بودیم حضرت آیت ا...ضیاء آبادی آمدندمسجد علی ابن موسی الرضا و درآنجا تفسیر قرآن می گفتند . مسجد دیگری که در خیابان ۱۷ شهریور بود به نام مسجد جعفری ، خدا رحمت کند مرحوم آیت ا... ناصری شیرازی که صاحب فضل بود پیش نماز بودند تا وقتی که ایشان رفتند ، پدر آیت ا... امامی کاشانی آمدند و پیش نماز مسجد شدند .بنابر این ما همه در این محیط پای منبر آن افراد می نشستیم ، مرحوم حاج آقا اعلائی که بسیار انسان فاضلی بود. منبری بسیار عالی بود که در این منطقه به منبر می رفت. زمانی که فساد در جامعه ظاهر بود ، مادر محله مون که محله ای متدین نشینی در تهران بود، تهاجم فرهنگی اینقدر بالا بود که احساس می شد ، چقدر باید برای جوانها و دین باید کار کرد و این ها دست به دست هم دادکه ما به دنبال طلبگی برویم . پدر بزرگی داشتم - پدرِ مادریم بود- ایشان هم روحانی بود وهم بازاری ودر بازار بزازی داشت ولی آخوند معروفی بود و بازاری ها هم خیلی قبولش داشتند به همین دلیل بازاری ها را جمع کرد و بیمارستان سوم شعبان را با همت پدربزرگ من وبا کمک بازاری های متدین ساخته شده است.آسید مهدی لاله زاری هم ده شب به خانه پدربزرگ ما می آمدوسخنرانی می کرد. یک شب من کنار پدربزرگم نشسته بودم پدربزرگم داشت نوه هایش رامعرفی می کرداز جمله بنده را. به ایشان گفت دامادم می خواهد بچه اش را بفرستد که طلبه شود.آسیدمهدی گفت:کدام را شما می گویید پدر بزرگم به من اشاره کردند، پدرم من را نزد آیت الله مجتهدی برد، مرحوم آیت ا...مجتهدی به پدربزرگم گفت:دوسال بگذاریدش در بازار کارکند بعد بگذار برای طلبگی ، پدر بزرگم گفت چرا،آقا فرمود که این کار باعث میشود که فوت وفن زندگی را یاد بگیردو بعد طلبه شود که کسی نتواند سرش را کلاه بگذارد.یکی ودوسال فوت وفن بازار را در بین بازاری ها یادگرفتم مطلب عجیبی بود ولی ایشان می فرمود این امر باعث می شود که در اجتماع تعامل بکند. این اولین درسی که به ما دادند، بعدپدربزرگ مارا بازار پیش اخوی خودش که خرازی داشت و عموی مادرم می شد برو دو سال آنجا کار کردم و بعد خدمت آقای مجتهدی رسیدیم. پشیمان نشدید در آن ایام که در بازار کار کردید و از خیر طلبگی گذشتید؟خیر، ذوقی که مرحوم مصطفوی وامثال ایشان دردل بنده گذاشته بودند در آن دو سال لحظه شماری کردم .وقتی که بازارتعطیل می شد من می رفتم مدرسه آقای مجتهدی چون ایشان کلاس شبانه داشت.دربازار که مشغول به کار بودم باعموی مادرم صحبت می کردم که یا شما ظهر نمازجماعت رابرومسجد یا من می روم. یعنی می خواهم بگویم که آقای مصطفوی ومنبرهای اطراف ما طوری باما صحبت کرده بودند که تقریبا ما ماهیتاً طلبه بارآمدیم و با بازار بیگانه بودیم. ازیک تجربه ای که کسب کردم براتون بگویم:که اگرشوق کسب علم دین و فهم مفاهیم در انسانها ایجاد شود دیگر لازم نیست شما این افراد را به زور به سمت این مطالب ببرید. بلکه خود ما آنها را وادار می کنیم که به ما مطلب تازه ای بگویند این شوق و ولع را باید درآنها ایجاد کرد.طلبه هایی که امروز در قم نزد شما می آیند با این انگیزه ها به سمت طلبگی گرایش پیدا می کنند؟ البته نوعاً این های که بامن مشورت می کنند کسانی هستند که دانشجو هستند ودانشگاه درس می خوانند. بنده سن وسالم بالا رفته دیگر در شرایط سنی نیستم که مبلغ باشم.درجامعه فعلی برای مثال دوره ی دبیرستان وراهنمایی مثل آنهایی که راهنمایی هستند،پدرشان آنها رابرای مشورت می آوردند نزد من.من بهشون می گویم اگر عاقلی نیا! اگر عاشقی بیا. چرا می گویم اگر عاشقی بیا، برای اینکه این راهی است که باید از اول لباس دنیا را از تنت بکنی وهمه چیز راکنار بگذاری و می گوییم که این راهی که دارید می روید راهی است که از اول تاآخرسخت است وبی مهری دنیا را به همراه دارد. وقتی که در عالم طلبگی انسان وارد شد وخودش را به خدا سپرد،زندگیش راحت می شود زندگی مرفه نیست.ولی یک زندگی راحت دارد چون تعلقی درآن نیست،اگر در سختی قرار گیرد،سختی را سختی نمی بیند،دراین عالم چه کسی دشواری نمی بیند عاشق.اگر کسی در پی رسیدن به کوی لیلی است،آن مجنون که درپایش تیغ رفت،سرش شکست ودستش برید نمی فهمد.در زمان متوکل هر کسی که می خواست به زیارت اباعبدا... الحسین برود ،دستش را باید از مچ قطع کند وکسی که برای زیارت امام حسین مشرف می شد میرفت تا دستش را از مچ قطع کند واز نظر عقلا این کار عاقلانه نمی آمد می گفتند درد دارد اما عاشق درد نمی کشد واز درد چیزی نمی فهمد. گفتند در روز عاشورا کسانی که با امام حسین(ع) بودند، به هیچ عنوان احساس درد شمشیر نکردند. چرا دردش احساس نشد؟ چون آن آدم ها عاشق بودند . آن ها از عقل فرا تر رفتند. در عالم طلبگی این را عرض می کنم که اگر عاشق شدی بیا حالا چه عاشق عملش ،هدفش ،عاشق تقوای که در این راه کسب می کند. منتها هرکس که در این مسیر قدم بر می دارد یک طرف قضییه است و طرف دیگر هم خدای متعال است که تقدیر می کند که چه اندازه باشد .العبد یدبر: بنده ی خدا تدبیر می کند والرب یقدرآن کسی هم که تقدیر می کند خداوند متعال است.تا چه سطحی در مدرسه آیت ا...مجتهدی بودید؟به شرح لمعه که رسیدم عازم قم شدم هرچند که آیت ا... مجتهدی خیلی هم موافق نبودند واز این بابت راضی هم نبودند. می گفتند که در مدارس قم شما دچار دوگانگی می شوید. پدرمان چون امکاناتش را داشت یک خانه کوچکی در قم گرفت ما به همراه برادرمان به آن خانه رفتیم.درآن موقع اخوی بزرگ ما دانشگاه علم وصنعت می رفت وسال سوم بود وایشان هم ، چون از شاگردان آقای مصطفوی بودواستاد اخلاقی هم داشتند وهمین طور پای درس مرحوم آقا شیخ معزی می رفت خیلی پیشرفت کرده بود تحت تاثیر این علما وصحبت های آنها دانشگاه را رها کرد وبه قم آمد. سال ۵۴ بود که برادرم برای مشورت نزد آیت ا...علامه طباطبایی وآیت ا...بهجت رفت. خدمت علامه طباطبایی که رسید خودشان در را باز کردند واخوی گفت که من دانشگاه می روم وسال سوم هستم ولی به این فکر افتادم که طلبه شوم، مرحوم آیت ا...طباطبایی ایشان را خیلی تشویق کردند وبعد خدمت مرحوم آقای بهجت رسید،آقا داشتند می رفتندمسجد فاطمیه که نماز بخوانندوهمه ی این صحبتهایی را که به آیت ا...طباطبایی گفتند به ایشان هم گفتند و مرحوم آیت ا...بهجت فرمودند: که بسیار خوب است این راه راه انبیاء واولیاست واین راهم اضافه کردند که بگذریم ازاین که ما در این راه چیزی نشدیم! تودر این راه تلاش کن که چیزی شوی. و اخوی بنده این ها را که شنید مصمم شد.مرحوم آیت ا...بهجت درآن سالها به درجه اجتهاد و اشتهار اخیرشان رسیده بودند؟نه خیر،آن سالها در قم بین خواص مشهور بودند.عرض کنم که اخوی بنده وقتی از دانشگاه علم وصنعت آمدند دو نفر از دوستان دانشجویی که یکی در دانشگاه علم و صنعت درس می خواند ودیگری در پلی تکنیک آن زمان آن دو هم با اینکه فنی بودند ولی تحت تاثیر استاد اخلاقی که داشتند وبا صحبت های علامه طباطبایی دانشگاه رارها کردند و آن سه نفر وبنده چهار نفری در قم مشغول به تحصیل شدیم.حاج آقا از اساتید خود در قم بگویید؟ما وقتی وارد قم شدیم شرح لمعه را نزد آیت ا...فاضل هرندی خدا رحمتشان کند شروع کردیم واصول فقه رانزد استاد هاشمی و استاد فاضل ، تا اینکه لمعتین تمام شد برای رسائل خدمت آقا سید رسول تهرانی که الان هم هستند رسیدیم . مکاتب را پیش مرحوم آیت ا... ستوده فراگرفتیم. کفایه یک مقداری نزدآیت ا...ستوده شرکت کردم تا رسیدیم به درس خارج یک مقدار نزد آیت ا... فاضل لنکرانی رفتم ویک سال هم خدمت آیت ا...وحیدرفتم وبعد شاگرد آیت الله شیخ جواد تبریزی (رضوان ا...تعالی علیه)دردرس مکاتب ایشان شرکت کردم . مکاتب که تمام شد درس قضاهم خدمت ایشان شروع کردم شاگردشان بودم و زمانی که کتاب طهاره را که شروع کرد تا سال ۷۹و۸۰ درخدمتشان بودم. چون درس ما از سال ۵۹با جنگ مواجه شد.از سال ۶۰ رفتم جبهه وقتی که برگشتم جنگ تمام شد یک دوره دیگر همه ی خارج اصول ایشان را می رفتم وقتی که برگشتم به صورت مجدد نوار خارج اصول را گرفتم از اول تا آخر گوش کردم و ازسال ۸۰ دیگر در کلاس ها شرکت نکردم . در آغاز فلسفه بدایه و نهایه را نزد آیت ا... ممدوحی و مقداری منظومه را خدمت آیت ا... شیخ یحیی انصاری و بعد اسفار مقداری خدمت آیت ا... جوادی آملی از درس های مرحوم آقای مطهری که قم آمدند اسفار را می گفت شرکت کردیم اشارات را نزد آیت ا... ممدوحی رفتم .اشاره داشتید که در دوره دفاع مقدس تماما منطقه بودید در چه یگانی بودید؟بنده از اول سال ۵۹ که جنگ شروع شد مکه مشرف شده بودم وقتی که برگشتیم ، اولین بار در آبان ماه به گیلانغرب اعزام شدم بعد از آن که برگشتیم با فدائیان اسلام رفتم جنوب آن موقع هنوز بسیج تشکیل نشده بود، در آنجا با شهید سید رضا دستواره آشنا شدم . درهمین مدت دانشکده تربیت مربی شهید محلاتی سپاه شکل گرفته بود که اخوی ما مسئول آنجا بود و من هم در آن محل درس می گفتم . امام فرمود که جنگ در راس امور است . من رفتم منطقه عملیات شرکت می کردم وقتی می خواست به پدافند برسد من می آمدم قم و شروع به درس خواندن می کردم .درس ها را نمی بستم می رفتم و بر می گشتم قم ، بعد زنگ می زدم تهران خبر می دادم که برگشتم چون هنوز ازدواج نکرده بودم مشکلی نداشتم.آقای شمخانی مسئول نیروی زمینی بودند در سال ۶۴ آمدند بازدید مدرسه شهید محلاتی ومن از ایشان پرسیدم که اولویت با چیست، گفت ما گردان کم داریم. با تعدادی از دوستانم که طلبه بودند و با هم جنگ می رفتیم ، گردانی تشکیل دادیم در لشکر ۲۷ محمد رسول ا... آنجا در اختیار خودمان بود و ما طلبه ها به خوبی تقسیم وظایف کردیم یک عده پدافندی و یک عده عملیاتی لشکر ۲۷ چون با حاج رضا دستواره هم آشنا شدیم . گردان حبیب ابن مظاهر را تحویل گرفتیم همه در آن گردان طلبه بودیم . عملیات بیت المقدس ۷ که در آنجا می خواست انجام شود این گردان تبدیل به تیپ شد . در آن عملیات بود که قطع نامه قبول شد.موضوع جانبازی شما در چه منطقه ای و در چه عملیاتی اتفاق افتاد ؟عملیات بیت المقدس ۷ بود که دست بنده رااز من گرفت من در بیمارستان بودم که قطع نامه قبول شد.ما از زبان شما مي خواستيم بشنويم كه ويژگي يك منبري خوب و يا يك منبر خوب چيست و اصولا هيئت ها بايد چه ملاحظاتي داشته باشند كه يك مجلس خوب را بتوانند برگزار بكنند؟سئوال شما دو بخش داشت يك راجع به منبر و منبري و دوم راجع به هيئت ها، اما شرط اول منبري اين است كه آن چيزي كه مي گويد خودش باور داشته باشد و علامت باور داشتن هم اين است كه خودش به آن عمل مي كند در باب پيامبر اكرم و تفاوتي كه او با ساير رهبران غير الهي دارد در قرآن اين است كه آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ(بقره/۲۸۵) پيغمبر آن چيزي كه براي شما مي گويد و مي گويد از جانب خداست اول خودش قبول دارد و خودش ايمان دارد و صفت پيامبر هم اين است كه به آنچه مي گويد عمل مي كند و بنابراين حرفش در ديگران مؤثر مي افتد و وقتي حرف باور او بود و خودش به آن حرف عمل كرد اثر رواني اين حرف روي ديگران خود به خود بالا خواهد بود و هم وقتي ديگران مي بينند گوينده در مقام موعظه است و حرف را خودش عمل مي كند يقين مي كنند كه او از موضع وعظ و خيرخواهي دارد مي گويد نه اين كه به دنبال اين باشد كه ما را به يك مطلبي مشغول بكند و خودش منافعش را ببرد . لذا مسئله اول باور داشتن خودش و اهل عمل بودن خودش است، مسئله دوم نوع بيان است وقتي كه مي خواهد مطالب حق و الهي را براي مردم بيان كند مراتب مخاطبين را در نظر بگيرد در حقيقت حرف هايي كه ما براي مخاطبين مي زنيم يا براي اين است كه آن ها را در خط وارد بكنيم و يا براي اين است كه در اين خطي كه هستند كمال به آن ها بدهيم و يا اين كه اگر در اين خطي كه هستند دچار آسيب هايي هستند اين آسيب ها را برطرف بكنيم پس مطالب ما يكي از سه اثر را خواهد داشت آن وقت بايد نگاه كنيم ببينيم اين مخاطب ما براي ورود در خط الان چه مطلبي مورد لزوم اوست و يا اگر براي كمال بخشي اوست بايد بدانيم اودر چه مرحله اي است و چه مطلبي مي تواند او را ارتقا دهد و يا اگر دچار آسيب است آسيب او شناخته شود و مطالبي را كه او را مداوا مي كند به او القا بكنيم اگر اين مطالب رعايت نشود مخاطب بهره لازم را نمي برداين فرقی نمي كند كه اين مطالب معرفتي يا بصيرت افزايي و يا مسائل مربوط به مسائل روز و جاري كشور و دنيا باشد؟نه اصلا تفاوتي نمي كند به هر تقدير ما اگر داريم با مخاطب خاص صحبت مي كنيم مخاطب خاص را داريم دستش را مي گيريم موقعي هست مخاطب ما عام است يعني مجلس وعظ و خطابه نيست و يا گفتار ما گفتار تلويزيوني و يا راديويي است و ما يك گستره بسيار وسيعي از مخاطبين داريم در اين صورت ما مخاطب عام را در نظر مي گيريم مثل خود قرآن كه يك كتاب عمومي است و يك تلاوت عمومي دارد اما گاهي ما با مخاطب خاص روبه رو هستيم پس بايد ببينيم الان كدام يك از آيات الهي بايد براي اين خوانده شود اگر كسي در اوج يأس و نااميدي از رحمت خداست نبايد براي او آيات عذاب بخوانند بلكه بايد براي او آيات بخشش و عفو الهي بخوانند و يا اگر كسي در اميد به عفو الهي دچار افراط شده و هيچ گونه توجهي به عذاب الهي ندارد و بنابراين افتاده در مسير شهوات ، براي اين فرد كه نبايد آيات رحمت الهي خواند بلكه فعلا براي او بايد آيات عذاب الهي بخوانند، در عالم سياست مثال بزنيم مثلا اگر كسي دچار افراط در عمل زدگي شده و غافل شده از عبادت شخصي مانبايد براي او درباره مسائل سياسي صحبت كنيم و يا برعكس اگر كسي انزوا گذيده و اصلا منزوي شده از جامعه ، اين را كه نبايد برايش عبادت فردي را بگوييم، پس مخاطب خاص بايد مخاطب شناسي شود و مطلب مورد نياز او گفته شود.منبرهاي ما نوعا مخاطبين خاص دارند اما ۵۰۰ تا و ۱۰۰۰ تا و ۲۰۰۰ تا از اقشار هستند يعني اگر پاي منبر ما اقشار عمومي هستند و مخاطب خاص نيست آن وقت بايد مطالب را مناسب با مخاطبين عام گفت، من مثالي عرض كنم : در زمان آيت الله بروجردي ختمي بوده كه مرحوم فلسفي هم شركت داشتند شخصي كه روي منبر بوده شروع مي كند از بدي هاي شراب و حرمت شراب و امثال اين ها صحبت مي كند وقتي كه اين آقا پايين مي آيد آقاي فلسفي به او می گوید فلاني من و آقاي بروجردي اصلا نمي توانيم دست از شراب خوري برداريم ! با كنايه به او مي فهماند كه تو بايد نگاه كني ببيني مخاطبين تو كه هستند اين جا نبايد از حرمت شراب و بدي هاي شراب صحبت كني. پس مطلب دوم رعايت مخاطبين است .مطلب سوم اين است كه منبري در شيوه بيان سعي كند خودش باشد در حقيقت وقتي انسان با داده هاي الهي كه به خودش هست وقتي آن ها را به كمال برساند بهترين است. خداوند جامعه را در يك وضع هماهنگي خلق كرده ، هر كسي را در هر مدلي خلق كرده همان است نوع بيان و گفتارش را عوض نكند و ديگري شود مطلب بعدي اين است كه منبري بودن يك فن است يعني در عين حال كه هر كسي تلاش كند خودش باشد به هر تقدير منبر يك فن و هنر است و هنر هم قابل ارتقا است و هنر هم كلاس دارد دو تا مطلب در باب هنر هست يك: بايد هنرمند هنر ذاتي داشته باشد اگر كه هنر ذاتي نداشته باشد با تعليم نمي توان او را هنرمند كرد . دوم: هنر قابل ارتقا است و قابل اين است كه تجربه به آن تزريق شود بنابراين هنرمندي كه قابليت هاي ذاتي دارد اگر اين در كلاس تجربه ديگران قرار بگيرد هنرش ارتقا پيدا مي كند منبري هم تلاش كندتجربه منجر به تقليد نمي شود؟عرض كردم اين جا بايد رعايت شود كه منبري از خودش بيرون نيايد و آن هنر خودش را ارتقا دهد در حقيقت وقتي انسان مي رود رانندگي يك اصولي دارد، انسان اولا و بايد سلطه بر ماشين پيدا كند و ترسش بريزد او با دست و پاي خودش رانندگي مي كند يك نفر بلند قد است و يك نفر كوتاه قد است اين راننده كه دستش كوتاه است بايد اين را ياد بگيرد اگر او بخواهد از كسي كه دستش بلند است تقليد كند ماشين را به دره مي اندازد و ماشين كج و كوله مي رود چنان كه اگر كسي دستش بيش از حد بلند باشد بخواهد مانند كسي كه دستش كوتاه است رانندگي كند او هم دچار مشكل ميشود ، بنابراين هر دو بايد اصول رانندگي را يادبگيرند منتهي در قواره خودشان ، منبري هم همين طور است. برمي گرديم به اين كه حضور يك منبري در كلاس درس كساني كه تجربه بيشتر در منبر دارند لازم است. مطلب بعدي اين كه منبري بايد تلاش كند كه به منبر خودش ارتقا بدهد يك چيزي كه ما بايد دقت داشته باشيم اين است كه پاي منبرهاي ما كساني هستند كه حرف ها را خوب مي شنوند و اين را هم دقت داشته باشيد كه تقريبا مطالب را حدودا حفظ مي كنند ما يك سلسله مطالب داريم كه مواعظ است و اين ها هر چه قدر هم كه تكرار شود اشكال ندارد اما مطلبي كه هست اين است كه مباحث را تلاش كنيم وقتي القا مي كنيم با يك رتبه هاي بالاتري چه در بيان و چه در محتوا القا شود كه بيش از پيش مخاطب ما را به حركت وادارد بنابراين ما هر چه در كلاس كساني كه در اين راه علم بيشتري دارند و هم تجربه بيشتري دارند بيشتر شركت كنيم بيشتر به بهره مي رسيم. خدا رحمت كند آقاي فلسفي را ، در تهران ايشان كلاس داشت براي منبري ها و بعد چند مطلب را كه در آن جا مي فرمود: یکی این بود من وقتي مي خواهم منبر بروم حداقل براي منبرم ۶ ساعت مطالعه مي كنم خوب مرحوم آقاي فلسفي وقتي آن گونه آن محتوا را در قالب آن بيان دلنشين مي گذاشت آن وقت باعث مي شد كه منبرهاي او با اثر باشد و البته منبرهاي موفق ديگري كه داشتيم. در قديم منبري ها اول مي امدند احكام مي گفتند و بعد يك موعظه و اخلاق مي گفتند و بعد وارد بحث مي شدند، الان اين شيوه متأسفانه رعايت نمي شود و از ابتدا وارد بحث منبر مي شوند و مي خواهم عرض كنم ما شايد منبرمان تحت تأثير محيط و يا دعوت كننده و يا شرايط تحميلي زمان قرار مي گيرد يعني در حقيقت گاهي موارد به جاي اينكه ما راننده باشم و ماشين را راه ببريم ماشين ما را مي برد و ما بايد با اين عارضه مبارزه كنيمبعضی وقتها با اين اعتراض مواجه مي شويم كه حاج آقا خودمان مسائل را بلديم و گاهي اوقات ۳، ۴، ۵ نفر اين حرف هارا مي زنند و ما از بيان احكام دلسرد مي شويم يا گاهي كه مسائل سياسي مي گوييم شخصي مي آيد و مي گويد كه حاج آقا چرا اين قدر مسائل سياسي را مطرح مي کنید و در منبرت موعظه بكن! يكدفعه دلسرد مي شويم و و يا مي گويند كه حاج آقا يك عمري امديد بالاي منبرها و گفتيد اين حرف هاي قديمي را به جاي اين حرف هاي روز بزنيد گاهي موارد به ما گفته مي شود و يا از حالات كساني كه به آن ها گفته شده و دلسردي پيدا كردند ما دلسرد می شویم و گاهي هم در شناخت زمانه دچار اشتباه مي شويم راه درست اين است كه ما بدانيم اصولا مردم ما براي اين كه در خط بمانند هم به عمل نياز دارند و هم به معرفت، بنابراين منبر هم بايد مبين احكام باشد و هم مطالب معرفتي ارتقاء دهنده در جهت عبوديت، يعني آن چيزهايي که عبوديت را در انسان ها رشد مي دهد و هم پاي منبري ما را عارف به زمان خودش بكند و او بداند كه در چه زماني است و هر چه منبر جامع تر باشد بهتر است و مؤثرتر خواهد بود گر چه كه رعايت همه اين ها گاهي موارد مورد غفلت قرار مي گيرد بنابراين بازمي گرديم به اين كه منبر با مخاطب خاص، ما اگر بياييم اين شيوه و سنت حسنه حاكم بر منبرهاي قديم را زنده كنيم يعني اين كه در جايي كه مخاطب خاص داريم منبر ما هم حاوي بيان احكام باشد و هم مطالبي كه باعث مي شود معرفت بالا برود و هم بصيرت افزا باشد و روضه هم كه نمك مجلس است و اگر مجلسي روضه نداشته باشد مانند غذاي بي نمك است.راجع به هيئت هم بگوييد؟خوب ببينيد هيئت در حقيقت آن ظرفي است كه در آن ظرف محتوا ريخته مي شود بنابراين چه طور است كه اگر غذا را در ظرفي كه گنجايش نداشته باشد بريزيم سر مي رود هيئت ها هم بايد همين طور باشد چند مطلب را بيان مي كنم اول اينكه هيئت بايد هيئت باشد در قديم مي گفتند فلان كار هيئتي است يعني بي نظم و برداشت غلطي است و هيئت بايد نظم داشته باشد يك برداشت اين كه هيئت صاحب خاص ندارد و وقتي هيئت بيايي منت دار كسي نمي شوي و هيئت ها بايد جايي باشد كه در آن جا همه افراد بتوانند شركت كنند و دوم اين كه برگزار كننده هيئت ها خودشان الگو باشند و اين طور نباشد كه مطلبي که در هيئت زده مي شود با برگزاركننده هاي آن دچار تناقض و تضاد باشد و اين اثر هيئت را از بين مي برد يك مطلب ديگر اين كه مطالبي كه در هيئت گفته مي شود خود برگزار كننده ها و خادمين هيئت چون مشغول هستند كمتر توجه مي كنند و خوب است كه در درون آبدارخانه و آشپزخانه هم بلندگو گذاشته شود و خود آن ها هم بشنوند و باعث ارتقا آن ها هم شود هم از خدمت بهره مي برند و هم از مطالب استفاده مي کنند.مطلب بعد اين است كه اهالي برگزاركننده هيئت بدانند كه اين هيئت ها برگزار مي شود تا مخاطبين معارف و احكام و بصيرتشان بالا برود و هيئت ها را به گونه اي برقرار نكنند كه گوينده از طرف صاحب هيئت محصور شود و آن بهره كامل برده نشود، بدانند كه اين هيئت در دست اين ها امانت الهي است ما اگر مي بينيم كه حضرت علي (ع) و امام حسن مجتبي(ع) و امام حسين(ع) در زمان خودشان مظلوم واقع مي شوند براي اين است كه محيط هايي كه براي اين ها نيرو تربيت بكند وجود نداشت بدانيد كه اين هيئت ها محيط هايي است براي پرورش و تربيت نيرو براي امام زمان(عج)، پس آن كسي كه هيئت را برگزار مي كند اگر نگذارد كه آن منبري و يا مداح مطالب خودش را القا كند او بعدا در آخرت مسئول خواهد بود پس هم از نظر نظافت بايد هيئت تميز باشد و هم از نظر اخلاقي به گونه اي باشد كه همه افراد بتوانند به راحتي در آن شركت كنند و هم به گونه اي باشد كه كسي كه در آن جا شركت مي كند جو خاصي را در آن جا احساس نكند و مطلب بعدي آزاد بگذارند محيط را براي مداح و منبري كه بتوانند مطالبشان را بگويند به همين اندازه هم مسئوليت دارند و اگر مداح و منبري هم سخنش يا مدحش اثر تربيتي ندارد از آوردن چنين اشخاصي خودداري كندكارهاي بي نظم را مي گويند اين كار هيئتي است، دلیل آن چیست؟بله اساسا اين حرف غلط است و اصولا علت اين كه به سمت اين اشتباه رفتند از ماهيت هيئت باخبر نيستند ما هيئتي كه درونش نظم نداشته باشد اصلا نداريم منبري بايد سر وقت بيايد، مداح بايد سروقت بيايد، چراغ بايد سروقت روشن شود و هيئتي كه اين حالتش را از دست مي دهد اصلا استقرار پيدا نمي كند ما مي بينيم كه برقرارترين هيئت ها منظم ترين هيئت ها هستند و اين اشتباه برداشت از همين جاست كه هر كجايي كه يك مراسمي برگزار مي شده برگزار كننده خاص داشته و افراد كه مي رفتند آن جا منت دار كسي مي شدند هيئت ها آزاد هستند لذا من ديده بودم كه مي گفتند به هم بيا برويم فلان جا و طرف مي گفت نه بابا آن جا بايد زير بليط فلاني برويم و او مي گفت كه نه آن جا هيئتي است كسي به كسي نيست يعني آن ويژگي را دارد كه اگر بيايي وامدار كسي نمي شوي و هيئت مظهر باز بودن جو و مظهر آزاد بودن فضا و مظهر اين است كه خلاصه اين باغ و گلستان اختصاص به كسي نداردهيأت ها عمدتا نقش زيادي را در پيروزي انقلاب و در دوران دفاع مقدس و در بعد از پيروزي در دفاع مقدس اين ورود هيئت ها به عرصه هاي اجتماعي را چه قدر ضروري مي دانيد اين كه اين خطر براي هيئت ها وجود ندارد كه بعضا در جناح بندي هاي سياسي گرفتار شوند؟به طور كلي پايه گذار اين هيئت ها ائمه اطهار(ع) بوده اند و اگر مي بينيم كه ائمه ما خانه نشين شدند يك علت عمده اش اين بود كه ياور نداشتند و از بي نيرويي بود و نيرويي هم كه مي خواهد اين ها را ياري كند بايد داراي سه ويژگي باشد يك تعبدش بالا باشد و دوم عارف به زمانه باشد و سوم عامل به دستورهاي الهي باشد يعني نيروي ما هم بايد احكام بلد باشد هم در مسائل معرفتي بالا باشد و هم صاحب بصيرت باشد در حقيقت هيئت ها محلي است براي تربيت نيرو ولذا مي بينيم كه در طول تاريخ زحمت فراواني كشيده شد تا این هيئت ها مستقر و برقرار بماند، عامل سرپا نگه داشتن هيئت ها عزاداري براي ابا عبدالله الحسين(ع) بود. امام صادق(ع) فرمود ما دوست داريم شما دور هم جمع شويد و احاديث ما را با هم گفتگو كنيد، از آن طرف خودشان پول مي دادند براي اينكه براي امام حسين اقامه عزا شود خوب اين دو - یعني اقامه عزا و بيان احاديث اهل بيت(ع)- وقتي با هم عجين شد نتيجه اش تربيت نيروست، بنابراين اين هيئت ها امانت الهي است و حفظ و نگهداري آن دشواري هم دارد منتهي خداي متعال شيريني دنيايي و آخرتي آن را به مؤمنين عطا كرده پس زحمات آن را مي پذيريم. پس اگر هيئت در مسير اصلي خودش برود خاري است در چشم دشمن و ابزاري است براي تربيت نيرو براي امام زمان(عج) و طبيعي است كه دشمن سرمايه گذاري كند اگر بتواند اين ها را تعطيل كند و اگر نتواند از محتوا تهي كند و اگر اين را هم نتوانست محتوا را از مسير اصلي خودش منحرف كند تمام تلاش ما بايد اين باشد كه هيأت ها برقرار باشد و توسعه پيدا كند و از محتوا خالي نشود و محتواي آن منحرف نشود. ما مي بينيم خط تلاش دشمن را در اين زمينه كه كاري مي كند كه مداح و منبري مطالب لازم را نگويد و يا دچار انحراف شود و مداح انحراف در آهنگ و اشعار و مدحش به وجود بيايد و سطح گفتارها از محتواي اصلي خالي شود، ما بايد تلاش بكنيم كه هيئت ها مطالب بروز داشته باشند و هم محتوايشان در اين سه بُعد كامل باشد و هم مداح ما شعرش در اين سه بُعد يعني رشد احكام و بالابردن سطح معرفت و بصيرت افزايي مؤثر باشد و هم آهنگ هايي را به كار ببرد كه هم مناسب باشد و هم جذاب باشد و طبيعي است كه دشمن در اين زمينه تلاش مي كند و تا به حال هم دشمن نتوانسته توفيقاتي در اين زمينه بدست بيارود اگر چه ما هم با آسيب هايي مواجه بوده ايم.شما از منبري های هيأت رزمندگان هستيد و هم در مجالس شاخص حضور دارید و آن جا وعظ مي فرماييد از تجربياتتان براي عزيزاني كه مي خواهند وارد وعظ و منبر شوند و براي طلبه هاي جوان اگر توضيحي داريد بفرماييد.بنده كه عددي نيستم اما استاد ما مرحوم آقاي مصطفوي در باب منبر توصيه هايي داشت، ايشان مي فرمود كه اول آن چيزي كه حق مي بيني بگو آنچه كه درباره اش ترديد داري نگو دوم اينكه سعي كن مطالبت مستند باشد و مطالب بي استناد بر زبان نیاور چون در آخرت تو را بازخواست می کنند كه اين مطالب بي استناد را چرا گفتي؟ و بدان كه مطالب را داري استناد مي دهي به خدا و رسول و اهل بيت و نگهت مي دارند در آخرت كه چرا گفتي سوم اينكه اثرگذاري را واگذار به خدا كن، يعني يك وقت براي اثرگذاري مطالب دنبال شيوه هاي نامتناسب براي وعظ و خطابه و منبر نرو و سعي كن جلسه را شما براي استفاده گيري خودت مهيا كني اگر ديدي كسي پاي منبرت خواب است از مردم صلوات نگير تا او بيدار شود و اگر ديدي كه پاي منبرت چاي مي دهند قطع نكن بگذار بدهند و نگو آقا بنشين! حالا وقت چاي دادن نيست اگر ديدي شيريني مي دهند نگو بنشين البته هيئت دارها هم توجه داشته باشند وقتي منبري بر منبر است بلند نشوند چاي و غذا بدهند و حرمت مطالب را حفظ بكنند علتش زا فرمودند كه مطالبي كه تو مي گويي معلوم نيست كه براي تو و يا پاي منبري ها ثوابي مي آورد اما آن كه شيريني مي دهد او دارد رزق الهي را بين مردم تقسيم مي كند و آن ها كه مي خورند او ثواب مي برد و تو اگر بگويي نده جلوي آن ثواب را گرفتي و در آخر نگاه مي كني پشيمان شدي اثر گذاري را به عهده خدا بگذار و در نهايت اين كه براي خدا منبر برويد و اين خيلي مهم است و حرف آخر اين كه مطالب خودمان را بگوييم و تحت تأثير القائات پا منبري نباشيمسرنوشت قرارگاه عمار چه شد؟قرارگاه عمار به هر ترتيب آن شروطي كه در آن جا گذاشته بودند خوب رعايت نشد و قرار بود كه در مصداق وارد نشويم كه بعضي از دوستان در مصداق وارد شدند و قرار شد دوستاني كه اين جا هستند در معركه ها وارد نشوند و زمينه ساز باشند و اين هم رعايت نشد و در نتيجه آن چيزي كه قرار بود باشد اتفاق نيفتاد؛ انشاالله به کمک دوستان موفق به ادامه راه بشویم.مطالبي در مورد سوريه و مقایسه آن با خوزستان گفته بوديد درباره آن مطالب اگر توضیحی لازم می دانید بدهید؟مطلب تحريف شده بيان شده بود و مطلب آن چه كه آن ها مي گفتند نبود و اين بود كه ما مي خواستيم صحنه نبرد را توضيح دهيم. نقطه استراتژيك يعني نقطه اي كه اگر از دست برود ديگر نمي توان آن را برگرداند مثال زديم گفتيم اگر منطقه اي در خوزستان مورد هجوم باشد و نقطه اي هم در شمال شرق كشور مورد هجوم باشد ما الان مي توانيم يك نقطه را نگه داريم لذا باید از یک نقطه عقب نشيني تاكتيكي بكنيم يعني ببينيم كه كدام نقطه را اگر از دست بدهيم بعدا مي توانيم آن را به دست بياوريم، اما اگر اين نقطه را از دست بدهيم ساير نقاط را هم از دست داده ايم، گفتيم نقطه استرتژيك مي شود خوزستان چون اگر آن جا را از دست بدهيم نقاط شمال شرق را هم از دست مي دهيم، گفتيم حالا اگر سوريه مثلا بشود يكي از استان هاي ما از آن سمت و اسرائيل اين قدر به ما نزديك باشد اگر از آن سمت مورد هجوم باشيم و از سمت خوزستان هم مورد هجوم باشيم و ما مجبور باشيم از يك نقطه عقب نشيني تاکتیکی بكنيم نقطه استراتژيك اول كجاست كه اگر از دست بدهيم بعدا مي توانيم به دستش بياوريم؟ و اما اگر آن نقطه را از دست بدهيم نقاط ديگر را هم از دست خواهيم داد آن نقطه مي شود سوريه، اهميت برخورد با دشمن عنود صهيونيستي به گونه اي است كه اگر موفق شود نقطه اي را سركوب كند تمام نقاط مورد آسيب قرار مي گيرد اين ربطي به اين كه خوزستان مهم نيست و ما حاضريم خوزستان را با سوريه عوض كنيم ندارد و آن جايي كه من صحبت مي كردم دانشجويان خوزستاني بودند و اصلا مشكلي نبود و براي كل دنيا هم معلوم شد كه دشمن چه سرمايه گذاري كرده بود و به لطف خدا هم دشمن دارد در آن جا دچار ضعف مي شود و دشمن عنود هم دارد شكست مي خورد.

Viewing all articles
Browse latest Browse all 16070

Trending Articles