Quantcast
Channel: جهان نيوز - پربيننده ترين عناوين فرهنگ :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 16070

یک شب تا صبح آقا بیژن در جبهه‌ها

$
0
0
به گزارش جهان به نقل از تسنیم، رزمندگان اسلام در هشت سال جنگ تحمیلی ثابت کردند در کنار روحیه شهادت طلبی و جهاد در راه خدا که نیازمند سختی و صبر و پایداری فراوان است، در رابطه خود با خدا و اهل بیت(ع) بسیار عارف مسلکند. و همان مصداق واقعی حدیث معصومین(ع) بودند که می‌فرمایند: انسان‌های وارسته شیران در روز و زاهدان در شب هستند. رضا علیپور از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در مورد روحیه زهد و عبادت بچه‌های جبهه و رزمندگانی با سن و سال کم اما با سلوک مذهبی زیاد خاطره‌ای را از گردان مسلم که در "علمدار" شرح خاطرات ذاکر شهیدان سید مجتبی علمدار آمده است، چنین نقل می‌کند:با وانت آمده بود اهواز. از آنجا هم مستقیم امده بود هفت تپه. یک راست آمد به مقر گردان مسلم. با ماشین آمد تا جلوی چادر ارکان گروهان سلمان. این بنده خدا را می‌شناختم. نامش آقا بیژن بود؛ از کاسب‌های مومن شهر ساری و مسئول یکی از اصناف شهر. ایشان با سید علی دوامی، معاون گردان مسلم، رفاقت دیرینه داشت. سید به او گفته بود که ما از لحاظ امکانات و تدارکات مشکل داریم. ایشان هم یک وانت پر از شیرینی و روغن و برنج و دیگر مواد غذایی با خودش اورده بود.آقا بیژن غروب بود که رسید به هفت تپه. شب را در چادر ارکان ماند. بعد از نماز و شام شروع کردیم به صحبت و گفتن و خندیدن. شب به یادماندنی و خاطره انگیزی بود. بچه‌ها خیلی شوخی کردند. خیلی خندیدیم. شوخی و خنده بود اما گناه و مسخره کردن و... نبود. ساعت دوازده شب بود که نور فانوس را کم کردیم و خوابیدیم.ظهر روز بعد آقا بیژن را دیدم. آماده می‌شد تا برگردد. من را صدا کرد. به کنار ماشین رفتم. از دور به بچه‌ها، که آماده نماز جماعت می‌شدند، خیره شد.بعد گفت: " شما نگاه من را به جبهه و جنگ تغییر دادید!" دیشب تا نیمه شب با هم گفتیم و خندیدیم. وقتی موقع خواب شد به خودم مغرور شدم. فکر می‌کردم من خیلی با خدا هستم. با خودم گفتم: "این‌ها هم یک مشت جوان بیکارند، جمع شدند اینجا و مشغول تفریح هستند." بعد مکثی کرد و گفت: " من دیشب خوابم نمی‌برد. وقتی همه شما خوابیدید، بیدار بودم. ساعت سه صبح و دو ساعت مانده به اذان، سید مجتبی علمدار را دیدم که از خواب بیدار شد و از چادر بیرون رفت. بعد حسن سعد، بعد سید علی دوامی و... همه در چادر مشغول نماز شب بودند. در زیر نور فانوس قطرات اشکی را که از صورت این بچه‌ها بر زمین می‌چکید، می‌دیدم. واقعا از خودم بدم آمد. من فکر می‌کردم خیلی بالاتر از این بچه‌ها هستم. اما حالا مطمئنم که آن‌ها ره صد ساله را یک شبه طی کرده‌اند.( حسن سعد، سید علی دوامی و سید مجتبی علمدار هر سه بعدها به شهادت رسیدند)

Viewing all articles
Browse latest Browse all 16070

Trending Articles