به گزارش جهان به نقل از تسنیم، شعر «کلید» سروده ناصر فیض، رئیس دفتر طنز حوزه هنری و شاعر طنزپرداز نامآشنا، است که این روزها بر صفحه وبلاگش قرار گرفته است. ردیف این شعر بلند «کلید» است و تمام مضمون آن به کلید بازمی گردد. با خواندن این شعر نماد انتخاباتی رئیس جمهور منتخب به ذهن تداعی میشود، اما با وجود این خود شاعر اعتقاد دارد که این سروده ربطی به انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری و نماد انتخاباتی مشهور در این دوره ندارد: «وا میشود به عادت معمول با کلید هر قفل و در، به دست شما هست تا کلید درها بدون شک، همگی باز میشوند در قفلشان فرو برود هر کجا، کلید در را برای باز شدن آفریدهاند اما به شرط آن که بود با شما کلید وقتی که قفل باز شود با فشار دست یعنی که قفل وا شده اما نه با کلید! " از اتفاقهای درون اتاقها " " دارد هزار خاطره و ماجرا،کلید " "درها همیشه مسئله دارند " جالب است!از راه قفل رابطه دارند با کلید هرگز گشودن در بسته گناه نیست وقتی که آفریده برایش خدا کلید تا بوده، بوده یک تنه مشکلتراش، قفل تا بوده، بوده یک سره مشکلگشا، کلید قفلی که فکر باز شدن نیست در سرش حالا تو هی بساز براش از طلا، کلید گاهی اگر نخورد به در، یا که سخت خورد باید که اندکی بشود جا به جا،کلید زیرا به هیچ درد پس از آن نمیخورد قفلی که رفته داخل آن، را به را، کلید گاهی که در به سعی خودش باز میشود یعنی که احتیاج ندارد به ما، کلید این یک سفارش است،که حتماً عمل کنید!حالا که مثل بنده اسیر مشاکلید آدم برای کار مهم، گاه لازم است از روی هر کلید بسازد دو تا کلید من خانهام نمونه یک جای ساکت است حتی درون قفلش، ندارد صدا،کلید هرگز یکی به قفل در ما نمیخورد بارد اگر به روی زمین از هوا ٬کلید این راز خلقت است که جفت است هر چه هست یعنی بدون قفل ندارد بقا کلید آری اگر نبود به قفل احتیاج خلق کی میشدند این همه درگیر با کلید از قفل کهنه میشود آموخت عشق را آسان ز قفل کهنه نگردد جدا، کلید هرگز جدا نمیکند آن قفل را ز خویش وقتی چشیده مزه یک قفل را کلید هر قفل با کلید خودش باز میشود دارد بدون شک همه قفلها کلید مشکل گشودن است و گره باز کردن است کارش همیشه هست در این راستا کلید گاهی نگاه کن به سراپای قفل خویش هرگز مکن به داخل آن بیهوا کلید وقتی که قفل مسئله دارد، درست نیست بردن درون مسئله تا انتها، کلید یا، نه ! کلید مسئله دارد، بدون شک از جا تکان نمیدهد آن قفل را کلید وقتی کلید میشکند در درون قفل از در بلند می شود آواز واکلید! با این شکستن است که یکباره میکند در راه قفل جان خودش را فدا،کلید غیر از درون قفل خودش من شنیدهام!باور کنید، هیچ ندارد صفا کلید دل می زند به ورطه دریای قفلها وقتی که یک کلید شود نا خدا کلید یارب روا مدار که بیگانگان کنند، هرگز به قفل مام وطن آشنا، کلید! روزی گره ز کار دلش باز میشود قفلی که میکند همه شب ذکر یا کلید! بیشک کلید هست شریک گناه قفل وقتی مسلم است برایش خطا،کلید از قفل، با کلید، درست استفاده کن کاری نکن به جان تو گردد بلا، کلید یک عمر میتوان سخن از قفل یار گفت پس در میان این همه مضمون چرا کلید!؟ گفتم خدا نکرده نیفتد تزلزلی در ذهن آن کسی که نیفتاده جا،کلید مفهوم پشت پرده آن را شکافتم چون از کلید ذهن تو فرق است تا، کلید تا وا کنم طلسم مضامین بکر را کردم ردیف شعر خود از ابتدا، کلید بادا همیشه باب فتوحش گشادهتر صد مرحبا کلید و هزاران زها کلید! صد قفل اگر به درگه او رو بیاورند تا صبح میدهد همهشان را شفا، کلید یک لحظه هم ندیدمت از قفل خود جدا ای مظهر رفافت و مهر و وفا،کلید! افسوس بسته ماند و نشد باز، گرچه من کردم میان قفل مضامین بسا، کلید یک دل به سینه دارم و یک شهر دلستان یارب عنایتی کن و بفرست، شاکلید!»