به گزارش جهان، ظهیر احمد صدیقی شاعر پاکستانی خطاب به ایرانیان درباره دوستی ایران و پاکستان این شعر را خواند:«ای شما ایرانیان»ای فروغ فکر و فن از نور افکار شمارونق گلزار ما از رنگ رخسار شماثابت و قایم مثال کوه کردار شماهمچو برگ گل لطیف و نرم گفتار شماای عزیزان عجم ای صاحبان دین و دلدیدن خضر و مسیحا هست، دیدار شمامن ز پاکستان بیاوردم درود پرخلوصصد دعای دوستان پاک نثار شماشاد بادا شهر یزد و مشهد و شیراز و قمزنده بادا مردم جانباز و سالار شماجان تازه دردمیده در تن ما میبدیقلب مار را کرد روشن " کشف اسرار" شماراه شعر و حکمت و عرفان به ما بنموده اندمولوی و حافظ و خیام و عطار شماهمچو یک جان در دو تن اسلام ما را ساخته ستدشمن تان دشمن ما، یار ما یار شماخانه های ما همه پیوسته چون دلهای مامحکم از دیوار ما گردید دیوار شمادشمنان پاک و ایران دوست با هم گشته انداین حقیقت را ببیند چشم بیدار شمااتحاد قوم مسلم مقتضای دقت استاتحاد قوم مسلم ، کار ما کار شمادوستی پاک و ایران تا ابد پاینده بادپر بهاران باد باغ ما و گلزار شماشعری که خاطر امرای عرب را تلخ کردنام استاد مومن قناعت نام شاعر فارسیگوی تاجیک همواره به عنوان نمادی از خردورزی و حکمت در ادبیات معاصر تاجیکستان محسوب میشود.وی همواره با شناخت اوضاع ایدئولوژی و سیاسی زمان خویش موضوعهایی را برای پرداختن انتخاب کرده است که کمتر تحت تاثیر آفت روزمرگی و شعارهای ایدئولوژیک قرار گرفته تا بقای آنها به عنوان یک ارزش ادبی در آینده دور، پایدار باشد. درد هویت و اصالت ملی، دغدغه اصلی شاعر در تمام آثار اوست.وی فردی است که در دهه هشتاد میلادی، هنگام سفرش در هیات کمیته صلح شوروی به یکی از کشورهای خلیج فارس در پاسخ به درخواست یکی از امرای عرب برای قرائت شعر آنی، شعری سرود که ردیف آن خلیج فارس بود و در آن مجلس قرائت کرد.این جسارت شاعر فارسی گوی شوروی سابق، خاطر امرای عرب را تلخ کرد و تا آخر مجلس در سکوت رفتند.او این شعر را در محضر رهبر انقلاب هم قرائت کرد:از خلیج فارس میآید نسیم فارسیابر در شیراز میبارد چو سیم فارسیمی رسد از کشتی بشکسته شعر بی شکستشعر هم بشکست با پند قدیم فارسیشیخ را سرمست دیدم یک شبی از بوی نفترفت با عطر کفن عطر و شمیم فارسیبرهمنم که شدم چون عجم غلام علی(ع)شاعر هندو از کشور هندوستان «بالرام شکلا» در این مراسم شعری تقدیم به حضرت علی (ع) کرد که چنین بود:به من رساند نسیم سحر سلام علی / برهمنم که شدم چون عجم غلام علی(ع)من ضعیف چگونه به شعر پردازم / کنار معجزه کامل کلام علی(ع)چو کوکی که ز مادر آموزد / خوشم که نکته می آموزم از مرام علی(ع)ز بندهای جهان آن زمان رها گشتم / که اوفتادم چو مرغکی به دام علی(ع)مساز بطن خودت را چو گور جانداران / مرا غلام کند این صدا ز کام علی(ع)علی علی و علی عالی و علی اعلا / پر است هفت ممالک ز عطر نام علی(ع)سلام ما به علی(ع) آن وصی پیغمبر(ص) / سلام ما و رسولان به احترام علی(ع)چو نزد حضرت حق سجده کرده است و قیام / بود قیام همه سجدهو قیام علی(ع)علی(ع) امیر خرابات عشق و توحید است / تمام خلق به مستی کشند جام علی(ع)خدا کند که بخوانم چو مردم آزاد / علی امام من است و منم غلام علی(ع)این شعر در پایان هر قافیه تحسین رهبر انقلاب را به همراه داشت.خودت گفتی به من امکان ندارد/ دل سادات در ایــران بگیردسیده تکتم حسینی شاعر افغانی مقیم قم جوانی بود که در دیار شاعران با رهبر انقلاب ابیاتی ناب خواند که بیت آخر آن مورد توجه رهبر انقلاب قرار گرفت و شاعر را تحسین کردند.نشسته برف پیری روی مویت دلم می خواست تا باران بگیردتنت از خستگی خرد و خمیر است بیا تا خانه بوی نان بگیردبهـــــاران از تو تصویـــری ندارد، پــدر پاییـــــز تقصیـــری نداردنمی خواهم که در این فصل غربت دل پرمهــرت از آبان بگیردغریب و خسته و بی سرپناهم، سیاه است آسمان بختگاهمبرای برگ های زرد عمـــــرم بگـــو جنگل حنــابندان بگیــــردپدر اندوه در دلهــا زیاد است سرِ راه تو مشکل ها زیاد استبگو کی می رسد از راه آن روز که بر ما زندگــی آسان بگیردخدا قوت.. نباشی خسته ای ماه از این دنیای تاریک و پر از آهخدای یوسف ِ افتـــاده در چاه تقاصت را از ایــن زندان بگیرد..خدا را شکــــر اگر امروز غـــــم هستحرم هست و حرم هست و حرم هستخودت گفتی به من امکان ندارددل سادات در ایــران بگیردحال و هوای مشهد در شب شاعران؛ از دور سلامی و تو از دور جوابیدر این دیدار علیرضا قنبری شعری درباره مشهد و پنجره فولاد خواند. شعر این شاعر در پی میآید.هر چند که درشهر تو بازار زیاد استباید برسم زود... خریدار زیاد استمن در به درِ پنجره فولادم و دیریستبین من و آن پنجره دیوار زیاد استآنقدر کریمی که بدهکار تو کم نیستآنقدر کریمی که طلبکار زیاد است!پاییز رسیدم به حرم با همه گفتم:اینجا چقدر چادر گلدار زیاد است!با بار گناه آمده ام مثل همیشهبا بار گناه آمدم این بار زیاد است!خورشیدی و ماهی و طلوعی و غروبیپس در حرمت روزۀ شکدار زیاد است!گندم به کبوتر بدهم؟ شعر بگویم؟آخر چه کنم در حرمت؟! کار زیاد است!نوروز به نوروز... محرم به محرم...سرمست زیاد است،عزادار زیاد استهرگوشۀ ایران حرم توست که با توهمسایۀ دیوار به دیوار زیاد استاز دور سلامی و تو از دور جوابیاین فاصله انگار نه انگار زیاد استیک شب که به رؤیای من افتاد مسیرَتدیدم چقَدر لذت دیدار زیاد است...درخواب سرِ سفرۀ اطعام، توگفتی:هرقدر که میخواهی بردار... زیاد استما نمک خوردهی عشقیم، به زینب سوگند/ پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگندآنچه در ادامه میآید سروده «احمد بابایی» درباره فتنه اخیر تکفیریها و جریان تروریستی داعش است که با ورود به کشور عراق قصد اهانت به اماکن مقدس مسلمانان، اعم از اهل تسنن و شیعیان را داشتند. قالب این سروده مسمط است که در ذیل میآید؛خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شدهستسیل دلشوره و آشوب، سرازیر شدهستسرِ دین، طعمهی سرنیزهی تکفیر شدهستهر که در مدح علی(ع) شعر جدید آوردهستگویی از معرکهها نعش شهید آوردهست روضهی مشک رسیدهست به بیآبیهاخون حق میچکد از ابروی محرابیهاباز هم حرمله... سرجوخهی وهابیهاکوچه پسکوچهی آینده، به خون تر شده استباز بوزینهی کابوس، به منبر شده استخط و ربط عرب ای کاش که کاشی گردندتا حرم، همسفر «قافلهباشی» گردندلاشهخواران سقیفه، متلاشی گردندمیزند قهقهه، «القارعه» بر خامیشانخون دین میچکد از «دولت اسلامی»شانبنویسید: تب ناخلفیها ممنوع!هدف آزاد شده، بیهدفیها ممنوع!در دل «عرش»، ورود سلفیها ممنوع!«عرش» یک روضهی فاش است که داغ و گیراست«عرش»… گفتیم که نام دگرِ سامرّاستشرق، در فتنهی اصحاب شمال افتادهستبر رخ غرب، از این حادثه خال افتادهستوا شده مشت و از این چفیه، عقال افتادهست! گویی از هرچه که زشتیست، کفی هم کافیست!جهت خشم خدا، یک سلفی هم کافیست!تا «بهار عربی» روی علف باز کندجبهه در شام و عراق از سه طرف باز کندوای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداستسینهی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشانکورهی دوزخیان، گوشهنشین تبشانلهجهی عبری و لحن عربی، مکتبشان«نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زدشک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زدبیجگرها جگر حمزه به دندان گیرندانتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرندچه تغاثی ز لب قاری قرآن گیرندبیشتر زان که از این قوم، بدی میجوشداز زمین غیرت «حجربن عدی» میجوشد!گره، انگار نه انگار به کار افتادهسایهی سرکش ما گردنِ دار افتادهچشم بیغیرت اگر سمت «مزار» افتادهصاعقه در نفسِ ابری خود کاشتهایمبه سر هر مژهای یک قمه برداشتهایمسنگ تکفیر به آئینهی مذهب؟ هیهات!ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات!دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!ما نمک خوردهی عشقیم، به زینب سوگندپاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز!کفر بر سینهی توحید نشیند؟ هرگز!مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز! پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شودآخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود خوشخیالی است مرامی که اجاقش کور استمفتیِ نفتیِ این حرملهگان، مزدور استقصه حنجره و تیرِ سهپر مشهور استخار در چشم صعودی شده «بیداریِ ما»باز کابوس یهودی شده «بیداریِ ما»رگ «بیداریِ ما» شد شریانی که زدندبشنوی (بر دُهُل «جنگ جهانی» که زدند)پاسخ شیعه به هر زخم زبانی که زدندبذر غیرت، سر خاک شهدا میکاریمپاسخ شیعه همین است که «صاحب داریم»زیارتی که باید در کتاب رکوردهای جهان ثبت شوددر این مراسم تنها یک شعر طنز قرائت شد که شاعر آن «سعید طلاییش» است، او ابتدا ضمن یاد کردی از ابوالفضل زرویی نصرآباد از رهبر انقلاب درخواست کرد برای این شاعر دعا جهت بهبودی کامل بفرمایند و در ادامه اینگونه طبع طناز خود را معرفی کرد؛فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیستسجادۀ زر دوز که محراب دعا نیستگفتند سر سجده کجا رفته حواست؟اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!از شدت اخلاص من عالم شده حیرانتعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!از کمیتِ کار که هر روز سه وعدهاز کیفیتش نیز همین بس که قضا نیستیکذره فقط کُندتر از سرعت نور استهر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟چندیست که این حافظه در خدمت ما نیستای دلبر من! تا غم وام است و تورممحراب به یاد خم ابروی شما نیستبیدغدغه یک سجده راحت نتوان کردتا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیستهر سکه که دادند دوتا سکه گرفتندگفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست!از بسکه پی نیموجب نان حلالیمدر سجده ما رونق اگر هست، صفا نیستبه به، چه نمازیست! همین است که گویندراه شعرا دور ز راه عرفا نیست!این ابیات و امور بیان شده در این شعر باعث شد رهبر انقلاب خطاب به شاعر بگویند: در گینس باید ثبت شود. خیلی خوب بود، خدا انشاءالله این نماز را از شما قبول کند.آسمان ابری است اما ماه پیدا میشود/ ماه پنهان است اما گاه پیدا میشود«غلامعلی حداد عادل» رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی که خود دوستدار شعر و ادب بوده و بارها اشعارش در محافل و کتب درسی منتشر شده است در این دیدار شعری در وصول حق را خواند.آسمان ابری است اما ماه پیدا میشودماه پنهان است اما گاه پیدا میشودماه بازی میکند با خاکیان از پشت ابرگاه پنهان میشود ناگاه پیدا میشودآسمان تاریک، ره باریک، مقصد ناپدیدزیر نور ماه اما راه پیدا میشوداز برای دیدن مهتاب پنهان زیر ابرگاه گاهی فرصتی کوتاه پیدا میشودیوسف یعقوب در صحرا اگر گم میشودیک دو روز دیگر اندر چاه پیدا میشودسینهای دارم که در آن جا برای کینه نیستاندر این آئینه تنها آه پیدا میشودگرچه ناپیدا است اما دل گواهی میدهدقاصدی با مژدهای دلخواه پیدا میشودبی خدا بودم در آن عمری که با خود داشتمهر کجا من گم شود الله پیدا میشودتنها به یک جوان فلسطینیام بده/ با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد!علی فردوسی شاعر جوان و نام آشنایی است که شعر «یک اتفاق ساده» را در این ضیافت قرائت کرد.یک اتفاق ساده مرا بیقرار کردیابد نشست و یک غزل تازه کار کرددر کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خوردسنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرداز ذهن من گذشت که با سنگ میشودآیا چه کارها که در این روزگار کرد !با سنگ می شود جلوی سیل را گرفتطغیان رودهای روان را مهار کردیا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساختبی سرپناه ها همه را خانه دار کردیا می شود که نام کسی را بر آن نوشتبا ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کردیا مثل کودکان شد و از روی شیطنتزد شیشه ای شکست و دوید و فرار کردبا سنگ مفت می شود اصلا به لطف بختگنجشکهای مفت زیادی شکار کردیا میشود که سنگ کسی را به سینه زدجانب از او گرفت و بدان افتخار کردیا سنگ روی یخ شد و القصه خویش رادر پیش چشم ناکس و کس شرمسار کردناگاه بی مقدمه آمد به حرف سنگاینگونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد :تنها به یک جوان فلسطینیام بدهبا من ببین که میشود آنگه چه کار کرد!رهبر انقلاب فرمودند: شما اهل تبریز هستید؟رضا شیبانی شب گذشته در دیدار شاعران با رهبر انقلاب شعری با عنوان «به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز» را خواند.طلوع میکنی آخر، به نور و نار قسمبه آسمان، به افقهای بی سوار قسمهنوز منتظر بازگشتنت هستمبه لحظههای غم رفتن قطار قسمخزان به سخره گرفته ست گریه ی گل رابه غصههای دل ابری بهار قسمنمانده است گل و نیست جای شکوه ز بادکه میخورد به سر پر غرور خار قسمنشاندهام به دل خسته داغ شهری رابه قلب خستهی این شهر داغدار قسمبه خون نشسته دلم مثل قالی تبریزبه حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسمدلم شبیه گسلهای شهر تبریز ستبه این سکوت ... به این صبر پایدار قسمکجا روم که دمی شهریار خود باشم؟نه شهر مانده...نه یاری...به شهریار قسمولی هنوز به آینده روشن است دلمبه بخت تیره ی مردان این دیار قسمدر مصرعی از شعر شیبانی نام قالی تبریز آمده بود که رهبر انقلاب در پایان به زبان ترکی فرمودند: شما تبریزی هستید؟ ترویج قالی تبریز میکنید، مشخص است تبریزی هستید، که شیبانی سخن ایشان را تایید کرد و گفت بله تبریزی هستم.آقا در ادامه فرمودند: شهریار هم در سن شما بود همین جوری شعر می گفت.قزوه در ادامه وارد بحث شد و گفت: یعنی ضعیف!آقا در این حین فرمودند: نه ضعیف نیست، رو به آبادانی دارد، خیال نباید کرد اینجا منزل آخر است، بلکه منزل اول است، فردی که شعر خوبی نمیگوید، وارد راه نمیشود، اما شما وارد منزل شدهاید، پیش روید از شهریار هم بالاتر میزنید.منبع:فارس