سرویس فرهنگی جهاننیوز: وجــود مقــدس حضــرت بقيــهالله (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) آينه تمام نماي حق است و بايد در آن آينه، حق را ديد نه خود آن را. چون خودي ندارد و نميتوان بدون آن حق را ديد. چون بدون آن حق قابل ديدن نيست؛ و بنابراين حتما بايد حق را از راه و از طريق و از آينه و مرآت آن ولي اعظم جست و بهسوي او در تکاپو بود. در دعاها و مناجاتها مخاطب خداست، از راه آن حضرت و از سبيل و صراط آن حضرت. بنابراين اگر به خود آن حضرت هم عرض حاجت کنيم و او را مخاطب قرار دهيم بايد متوجه باشيم که عنوان استقلال به خود نگيرد و جامه استقلال به خود نپوشد، بلکه عنوان وساطت و مرآتيت و آيتيت پيوسته در ذهن و در مدنظر باشد و در حقيقت باز هم خداوند را مخاطب قرار دادهايم چون آينه و مرآت بماهي مرآت قابل نظر استقلالي نيست، بلکه نظر تبعي است و نظر استقلالي به همان صورت منعکس در آن بازگشت ميکند. لذا اکثر افرادي که در عشق حضرت ولي عصر ميسوزند و اگر هم موفق به زيارت شوند باز هم از مقاصد دني و جزئي و حوائج مادي و معنوي تجاوز نميکنند به اين دليل است که آن حضرت را مرآت و آيت حق نگرفتهاند و الا به مجرد ديدن بايد خدا را ببينند و از وصال آن حضرت به وصال حق نائل آيند، نه آنکه باز خود آن حضرت حجابي بين آنان و بين حق شود و از آن حضرت تقاضاي حاجات دنيويه و آمرزش گناه و اصلاح امور را بخواهند. چه بسياري از افراد که به محضرش مشرف شدهاند و آن حضرت را هم شناختهاند، ولي از عرض اينگونه حاجات احتراز نکردهاند و همين چيزها را خواستار شدهاند؛ پس در حقيقت نشناختهاند زيرا معرفت به او معرفت به خداست؛ «مَن عَرَفَکُم فَقَد عَرَفَ اللهَ». هرکس بخواهد خدمت او برسد بايد تزکيه نفس کند و به تطهير سر و اندرون خود اشتغال ورزد. در اين صورت به لقاي خدا ميرسد که لازمهاش لقاي آن حضرت است و به لقاي آن حضرت ميرسد که بالملازمه لقاي خدا را پيدا کرده است؛ گرچه در عالم خارج و طبيعت مشرف به شرف حضور بدن عنصري آن حضرت نشده باشد. پس عمده کار، معرفت به حقيقت آن حضرت است، نه تشرف به حضور بدن مادي و طبيعي. از تشرف به حضور بدن مادي و طبيعي فقط به همين مقدار بهره ميگيرد، ولي از تشرف به حضور حقيقت و ولايت آن حضرت سرش پاک ميشود و به لقاي حضرت محبوب (خداوند متعال) فائز ميگردد؛ «لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ/ پس بايد براى چنين پاداشى عملكنندگان عمل كنند». (سوره صافات، آيه61) علامه بحرالعلوم (قدساللهنفسه) عمري را در مجاهده با نفس اماره و تزکيه سر و تطهير نفس براي عرفان الهي و وصول به مقام معرفت و فنا و اندکاک در ذات حضرت حق بهسر آورد و از رساله سير و سلوک او مقام او در مراحل و منازل عرفان مشهود است؛ او که به خدمتش مشرف ميشد، با اين ديده بود، با ديده حقبين، نه با ديده خودبين: حق بين نظري بايد تا روي تو را بيند چشمي که بود خود بين کي روي تو را بيند؟ از آن مرحوم حکايت کردهاند که روزي چون اذن دخول براي تشرف به حرم مبارک حضرت سيدالشهدا (عليهالسلام) را خوانده بود، همينکه خواست داخل شود، ايستاد و خيره به گوشه حرم مطهر مينگريست و مدتي به همين منوال بود و با خود اين بيت را زمزمه ميکرد: چه خوش است صوت قرآن، ز تو دلربا شنيدن به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنيدن بعدا از علت توقفش پرسيدند. در پاسخ گفت: «حضرت مهدي(عجل اللهتعاليفرجهالشريف) در زاويه حرم مطهر نشسته بودند و مشغول تلاوت قرآن بودند». اين است معناي وصول و اين است حقيقت آيتيت و مرآتيت! حضرت آقا [سيدهاشم حداد] خيلي در گفتارشان و در قيام و قعودشان و بهطور کلي در مواقع تغيير از حالتي به حالت ديگر، خصوص کلمه «يا صاحبالزمان» را بر زبان جاري ميکردند. يک روز يک نفر از ايشان پرسيد: آيا شما خدمت حضرت ولي عصر أرواحُنا فداه مشرف شده ايد؟ فرمودند: «کور است هر چشمي که صبح از خواب بيدار شود و در اولين نظر نگاهش به امام زمان نيفتد». أقول: چقدر اين جمله شبيه است به کلام مرحوم آيتالله حاج شيخ محمد جواد انصاريهمداني (قدساللهتربتَه) که چون از ايشان سوال شد: چه وقت انسان حضور صاحب الزمان ميرسد؟ فرمودند: «در وقتي که حضور و غيبتش براي انسان تفاوت نداشته باشد». مجالس و محافل توسل به حضرت ولي عصر بسيار خوب است، ولي توسلي که مطلوب و منظور از آن، حق باشد، وصول به حق باشد، رفع حجب ظلماني و نوراني باشد، کشف حقيقت ولايت و توحيد باشد، حصول عرفان الهي و فنا در ذات اقدس او باشد، اين مطلوب است و پسنديده. لذا انتظار فرج که حتي در زمان خود ائمه (عليهم السلام) از بزرگترين و با فضيلتترين اعمال محسوب ميشده است، همين بوده است. مرحوم آقا سيدجمالالدين [گلپايگاني] براي حقير نقل کردند که يک شب که بر حسب معمول به مسجد سَهله براي عبادت آمدم و عادت من اين بود که به دستور استاد هر وقت شبها به مسجد سهله ميرفتم، اولا نماز مغرب و عشا را بجا ميآوردم و سپس اعمال وارده در مقامات مسجد را انجام ميدادم و پس از آن دستمالي که در آن نان و چيزي بود، بهعنوان غذا باز ميکردم و مقداري ميخوردم. آنگاه قدري استراحت نموده و ميخوابيدم. سپس چندين ساعت به اذان صبح مانده بر ميخاستم و مشغول نماز و دعا و ذکر و فکر ميشدم و در موقع اذان صبح، نماز صبح را ميگزاردم و تا اول طلوع آفتاب به بقيه وظايف و اعمال خود ادامه ميدادم. آنگاه به نجف مراجعت مينمودم. در آن شب نماز مغرب و عشا و اعمال مسجد را بجا آوردم و تقريبا دو ساعت از شب ميگذشت. همين که نشستم و دستمال خود را باز کردم تا چيزي بخورم، هنوز مشغول خوردن نشده بودم که صداي مناجات و نالهاي به گوش من رسيد و غير از من هم در اين مسجد تاريک، احدي نبود. اين صدا از ضلع شمالي، وسط ديوار مسجد، درست در مقابل و روبهروي مقام مطهر حضرت امام زمان (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) شروع شد و بهطوري جذاب و گيرا توأم با سوز و گداز و ناله و اشعار عربي و فارسي و مناجاتها و دعاهاي عاليهالمضامين بود که بهکلي حال ما را و ذهن ما را متوجه خود نمود. من نتوانستم يک لقمه از نان بخورم و دستمال همينطور باز مانده بود و نتوانستم بخوابم و استراحت کنم و نتوانستم به نماز شب و دعا و ذکر و فکر خود بپردازم و همينطور متوجه و منصرف بهسوي او بودم. صاحب صدا ساعتي گريه و مناجات داشت و سپس ساکت ميشد. قدري ميگذشت، دوباره مشغول خواندن و درد دل کردن ميشد، باز آرام ميگرفت. سپس ساعتي مشغول ميشد و آرام ميگرفت و هر بار که شروع ميکرد به خواندن، چند قدمي جلوتر ميآمد. بهطوري که قريب به اذان صبح که رسيد، در مقابل مقام مطهر امام زمان (أرواحنا فداه) رسيده بود. در اين حال خطاب به حضرت نموده و پس از گريه طولاني و سوز و ناله شديد و دلخراشي، اين اشعار را با تخاطب و گفتوگو با آن حضرت خواند: ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمدهايم از بد حادثه اينجا به پناه آمدهايم رهرو منزل عشقيم و ز سرحد عدم تا به اقليم وجود اين همه راه آمدهايم سبزه خط تو ديديم و ز بستان بهشت به طلبکاري اين مِهر گياه آمدهايم با چنين گنج که شد خازن او روح امين به گدايي به در خانه شاه آمدهايم لنگر حلم تو اي کشتي توفيق کجاست که درين بحر کرم، غرق گناه آمدهايم آبرو ميرود اي ابر خطا پوش ببار که به ديوان عمل نامه سياه آمدهايم حافظ اين خرقه پشمينه بينداز که ما از پي قافله با آتش آه آمدهايم و ديگر ساکت شد و هيچ نگفت. در تاريکي چندين رکعت نماز گزارد تا سپيده صبح دميد. آنگاه نماز را بجا آورده و مشغول به خود در تعقيبات و ذکر و فکر بود تا آفتاب دميد. آن وقت برخاست و از مسجد خارج شد. و من تمام آن شب را بيدار بودم و از همه کار و بار خود واماندم و مات و مبهوت وي بودم. چون خواستم از مسجد بيرون شوم از سر خدمه آنجا که اتاقش خارج از مسجد و در ضلع شرقي بود پرسيدم: اين شخص که بود؟ آيا شما او را ميشناسيد؟ گفتند: آري. اين مردي است به نام سيداحمد کربلايي. بعضي از شبهاي خلوت که در مسجد کسي نيست ميآيد و حال و وضعش هم همينطور است که ديديد. امروزه راه تشرف به حقيقت ولايت آن حضرت باز است و مهم هم همين است؛ ولي نياز به مجاهده با نفس اماره و تزکيه اخلاق دارد و نياز به سير و سلوک در راه عرفان حضرت احديت سبحانه و تعالي دارد. خواه ظهور خارجي و عمومي آن حضرت بهزودي واقع گردد يا واقع نگردد زيرا خداوند ظالم نيست و راه وصول را براي افرادي که مشتاقند نبسته است. اين در پيوسته باز است و دعوت محبان و مشتاقان و عاشقان را لبيک ميگويد.منبع: هفتهنامه پنجره