گروه فرهنگی جهان نیوز: روز گذشته آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصحلت نظام در دیدار با اصحاب فرهنگ و هنر که در کتابخانه ملی برگزار شد گفت:"من آرزو دارم که بتوانم اقدامی بکنم که نجات بدهم این پیشنهاد رهبری را از این تلقی که از فرهنگ در کشور هست. الآن شما دارید میبینید. بحث فرهنگی که میشود، قشر زیادی از جامعه سنتی ما مثلاً همین زن، موی زن، آرایش زن یا فیلم یا موسیقی، مسائلشان اینها است. هر جایی که این چیزها را میبینند حساس میشوند، دعوا میکنند و جلسه را به هم میزنند، خیال میکنند فرهنگ همین است، فرهنگ این نیست، این اگر باشد یک از هزارم مسائل فرهنگی است. میدانم رهبری راضی نیستند از اینکه ایشان بگویند سال فرهنگ ولی عساکری پیدا شوند که فقط دنبال این باشند که مثلاً اگر کسی خوب میخواند او را از میدان در کنند. اگر کسی که قیافه زیبایی دارد، خانمی، او را نگذارند پیدا شود و امثال اینجور چیزها، این حالت پیش میآید، مناظر خوب را از دست مردم بیرون کنند."این اظهارات در حالی از سوی آقای هاشمی مطرح می شود که بسیاری از کارشناسان معتقدند ریشه مشکلات فرهنگی کشور از دهه هفتاد و درست زمانی که وی رئیس دولت بود اتفاق افتاده است: در دوران سازندگی اگرچه بازسازی ویرانیهای ناشی از جنگ تحمیلی و نابرابر ۸ ساله، مهمترین وظیفه دولت آقای هاشمی محسوب میشد و در حوزههای عمرانی و اقتصادی نیز اقدامات مثبتی انجام گرفت، اما مسائل فرهنگی و ارزشهای انقلاب به شکلی تدریجی به حاشیه رفت. نکتهای که به پاشنهی آشیل دولت سازندگی تبدیل شد و پیامدهای آن حتی در سالهای اخیر نیز به وضوح در تحولات سیاسی کشور مشاهده میشود.مدیریت غلط دولت سازندگی در حوزه اقتصادی و فرهنگی موجب شد تا فرهنگ جدید مبتنی بر اصالت سرمایه و رفاه در جامعه شکل بگیرد که نسبتی با آموزههای انقلابی و دینی نداشت. این فرهنگ در سالهای بعد تأثیر منفی خود را بر جریانهای سیاسی کشور نیز بر جای گذاشت و سر منشأ جریاناتی شد که کمر به استحاله انقلاب در راستای اهداف دولتهای غربی بسته بودند.سیاست کلی دولت هاشمی بر محور حرکت به سوی جامعهی باز (از بُعد فرهنگی)، انعطافپذیری در مورد الگوهای سنتیـمذهبی و جایگزینی زندگی به سبک غربی و توجه به اصالت رفاه بجای زندگی با منش و آموزه های دینی بود و سیاستهای اقتصادی هاشمی، به ویژه خصوصیسازی و برنامههای تعدیل اقتصادی، تأثیرات خود را بر حوزه فرهنگ و تحولات اجتماعی و تحول در ارزشها بر جای گذاشت. اگر تا قبل از دوره سازندگی، تودهگرایی و صرفهجویی تشویق میشد، پس از آن همگام با رشد برنامههای آزاد اقتصادی، فرهنگ مصرفگرایی در بین جامعه رسوخ یافت.در آن مقطع تغییراتی نیز در حوزه تئاتر رخ داد. نمایشنامههای غربی در تئاترهای تهران به نمایش گذاشته شد. تلاش بر این بود تا در عرصه فرهنگ و هنر، با جذب نخبگان این عرصه و رونق اقتصادی کالاهای فرهنگی، نوعی الفت فرهنگی ایجاد گردد؛ اما این فرآیند، به دلیل عدم مدیریت صحیح و نداشتن پشتوانه فکری مناسب، به محملی برای خودنمایی هنر غیردینی و حتی آموزههای ضدانقلاب بدل گشت.تساهل و تسامح دولت در امور فرهنگی و هنری و ترویج سبک زندگی غربی، به شکلی خزنده و از طریق رسانههای عمومی، موجب شد تا فرهنگ مصرفگرایی و تجمل در جامعه پررنگ شود. به موازات این وضعیت، اوضاع اقتصادی کشور نیز به دلیل تورم شدید و شکست طرحهای دولت در حوزه اقتصاد به وخامت گرایید که بیشترین فشار را بر گروههای کمدرآمد و مستضعف جامعه وارد میکرد. بدین ترتیب، اقشاری که در دههی ۱۳۶۰ صاحبان اصلی انقلاب بودند در زیر چرخدندههای توسعه و سازندگی مورد نظر دولت هاشمی له شدند و به حاشیه رفتند.اما روایتی از شهریار زرشناس از همراهان شهید آوینی درباره برخورد وزارت فرهنگ و ارشاد زمان هاشمی با آوینی و نگاه فرهنگی دوران سازندگی نیز قابل توجه است: آوینی نیمه دوم سال ۷۱ بسیار غمگین بود چون وی را زیر فشار قوی گذاشته بودند و ماه های آخر زندگی اش از دست آزار و اذیت های مدیریت حوزه هنری واقعا گریه می کرد و اشک می ریخت، در اسفند همان سال هم تصمیم به رفتن از این سازمان را گرفته بود. مجموعه ای از مدیران بی فکر از مدیریت حوزه هنری برای اذیت شهید آوینی دستور می گرفتند؛ چهارشنبه قبل از شهادتش هم روزنامه جمهوری اسلامی ایران مطلبی را در انتقاد از شهید آوینی نوشت.زرشناس همچنین درباره سیاستهای هاشمی در حوزه فرهنگ می گوید:"می دانیم یک شبکه ای از مدیران دولت هاشمی، مریدان عبدالکریم سروش بودند، مثل عطاالله مهاجرانی، مسعود روغنی زنجانی، کرباسچی و حتی معین جزو مریدان سروش به شمار می رفتند؛ اگر چه در آن زمان هاشمی مستقیما مطلبی را نمی گفت ولی آثاری که در کشور وجود داشت، این بود که وی به شدت با حرکت های انتقادی که علیه سروش انجام می شد، مخالف بود. ما در روزنامه کیهان بودیم و این روزنامه و نشریه سوره نوک حمله به سروش بودند و ما فشارهای زیادی را از طرف دولت و به خصوص وزارت ارشاد وقت داشتیم.می دانید که درگیری بین سوره و کیهان از یک سو و آقای خاتمی از سوی دیگر بعد از جشنواره فیلم فجر سال ۶۹ که دست پخت همین آقایان بود، شروع شد و دامنه همین درگیری منجر به استعفای خاتمی در سال ۷۱ شد. به عبارت دیگر یک سال و نیم روزنامه کیهان و نشریه سوره خط مستقیم حمله به سیاست های فرهنگی آقای هاشمی بودند اما وی از آقای خاتمی حمایت می کرد و عطاالله مهاجرانی به جریان گردون به طور مستقیم پول می داد. ما مقالات زیادی از آوینی در نقد سیاست های فرهنگی دولت سازندگی، وزارت ارشاد و نقد خاتمی داریم؛ همچنین مقالاتی در نقد جریان سروش گردان و مهاجرانی داریم.جریان اصولگرای ولایی آن دوران در مقابل بخش فرهنگی دولت که مروج لیبرالیسم بود، ایستاد و این تقابل را شهید آوینی به صورت آشکارا انجام می داد به صورتی که بیشترین حملات را مجله سوره در بخش سینمایی خود به جشنواره فیلم فجر انجام داد و شهید آوینی رسما اعلام کرد که مسؤولین آن دوران می خواهند لیبرالیسم فرهنگی را در کشور نهادینه کنند و عنوان کرد که مخملباف به ابرازی برای نهادینه کردن لیبرالیسم فرهنگی تبدیل شده است و تندترین انتقادات را به وزارت ارشاد خاتمی در دولت هاشمی، شهید آوینی و روزنامه کیهان داشت، اینگونه که می گویند بارها خاتمی می خواست استعفا دهد که آقای هاشمی قبول نمی کند و این مطلب فضای آن دوران را بازگو می کند.همان زمانی که شدیدترین حملات و درگیری بین کیهان و سوره و وزارت ارشاد خاتمی وجود داشت، اطرافیان هاشمی از سروش حمایت می کردند و فضا کاملا دوقطبی شده بود، یک قطب جریان بروکرات ها، سروش، دولت سازندگی و لیبرال ها و قطب دیگر جریان انقلاب که در مطبوعات سوره و کیهان در جریان انقلاب قرار داشتند و بدون شک شهید آوینی هم یکی از پیشگامان مقابله با تهاجم فرهنگی به شمار می رود. شهید آوینی یک حقیقتی را می دانست و متاسفانه این حقیقت تلخی است که الان هم تا حدی این حقیقت عملی شده است. به نظر می آید یک جریان بازگشت و احیای گذشته بعد از انقلاب به خصوص از سال ۶۷ و ۶۸ در کشور قدرت گرفت. جریانی که هم می خواست اقتصاد سرمایه داری قبل از انقلاب را احیا کند و در عین حال قصد داشت فرهنگ روشنفکری آن دوران را هم احیا کند و احیای این فرهنگ را از چند طریق یعنی احیای ژورنالیسم حرفه ای، احیای میراث روشنفکری و احیای حضور این دو در فضای کتاب و ... . اگر این مسئله عملیاتی می شد که متاسفانه در حال حاضر تا اندکی هم این اتفاق افتاده است سیستم اقتصادی و فرهنگی کشور به دست جریانی می افتد که به نوعی بازتولید همان جریان شبه مدرن قبل از انقلاب بود و شهید آوینی این خطر را حس کرده بود، وی چون در حوزه اقتصاد مسئولیتی نداشت کاری نمی توانست انجام دهد؛ ولی در عرصه فرهنگ چون هم توانایی اش را داشت و هم اطلاعاتش زیاد بود، وارد عمل شد. شهید آوینی دیده بود که غرب زدگی از راه لیبرالیسم در حال بازگشت به کشور است.»حال جای سؤال است که با توجه به آرزوی هاشمی رفسنجانی برای نجات فرهنگ و با توجه به سبقه وی در دوران سازندگی، او قرار است وضعیت فرهنگی کشور را چگونه نجات و به کدام سو سوق دهد؟!