به گزارش جهان، از شهید علی محمودوند، از جانبازان و فرماندهان تفحص پیکر شهدا نقل شده است: «در عمليات والفجر مقدماتي عراق تعدادي از تيپهاي کماندويي اردني و سوداني را به منطقه آورد، بعد از محاصره شدن ما در منطقه آتشبارهاي سنگين و نيمهسنگين عراق (گراي) کانال ما را گرفتند چند ساعت متوالي بچهها زير باران آتش خمپاره، کاتيوشا، رگبار و توپ بودند، عوامل جنگي عراق نيز با بلندگو به ما فحش ميدادند و ميگفتند:«راه فرار نداريد». وضع خيلي بد بود، بچهها توي خاک به دنبال چهار تا فشنگ ميگشتند، يک هفته مقاومت کرديم، مختصر آب و کمپوت باقي مانده جيرهبندي شد، گرسنگي و تشنگي بيداد ميکرد، اما با اين وجود صداي بلندگوي دشمن که بلند ميشد، بچهها با تمام وجود فرياد ميزدند:«اللهاکبر»، من تا زندهام، صداي در هم پيچيده دعوت به تسليم بلندگوهاي دشمن و تکبيرهايي را که از لبهاي قاچقاچ شده نيروها بيرون ميآمد، فراموش نميکنم».کوتاه از زندگی شهید علی محمودوندعلی در شش تیر ماه سال ۱۳۴۳در بیمارستان مادر واقع در خیابان مولوی تهران به دنیا آمد.بعد ازبه دنیا آمدنش مادرش به شدت مریض شد و با توسل به حضرت علی (ع) شفا یافت.از همان طفولیت به قرآن و اذان حساس بود طوری که به محض گفتن اذان یا خواندن قرآن از خواب بیدار می شد تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد .سال۶۱ همزمان با شروع عملیات رمضان به جبهه رفت. کارش را در گردان تخریب لشگر۲۷ محمد رسول الله (ص) آغاز کرد و در عملیات والفجر مقدماتی همراه گردان حنظله به منطقه فکه رفت و مجروح شد عملیاتهای خیبرو بدر نیز شاهد رزمش بودند،در عملیات والفجر هشت برای همیشه پایش را از دست داد و با وجود ۷۰درصدجانبازی(شیمیایی،موجی،قطع پا،و۲۵ساچمه در بدنش) باز هم خستگی را خسته کرد .درسال ۱۳۶۷عقد ازدواج بست و نزدیک به یک سال بعد، زندگی مشترک را با سفر به آستان علی ابن موسی الرضا(ع) آغازکرد. سرانجام سرباز گمنام تفحص در عصر۲۲بهمن ماه۱۳۷۹ با سجده ای خونین بر خاکهای فکه بوسه زد و از همانجا زائر شهر شهادت و همنشین شهدای قطعه۲۷گردید والتماسهایش به ام یجیبی مستجاب شد.