سرویس فرهنگی جهان نیوز-محسن سلگی: مسؤولین به عنوان کسانی که مردم بدانها می نگرند که چگونه زندگی می کنند، علیالاغلب اگر درگیر اشرافیگری نباشند، با وجود این، با سادهزیستی وداع گفتهاند و شنیدن خبر ثروت برخی از آنان برای مردم یک امر عادی است و گویی غیر از این باشد برای آنان بیشتر جلب توجه خواهد کرد. رهبر انقلاب پیش از نامگذاری سالی بهعنوان تولید ملی، سالی را به نام اصلاح الگوی مصرف نام نهادند که حاکی از تقدم اصلاح مصرف بر تولیدگرایی است. افزون بر این، سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی در حالی توسط رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد که زندگی اشرافی در میان برخی از مسؤولان به عنوان یک امر عادی قابل مشاهده است. از آن سو مردم نیز بیش از هر زمانی اگرنه به زندگی اشرافی، بلکه به «سایه» آن که همانا زندگی مصرفی باشد روی آوردهاند. جامعه مصرفی در غرب به عنوان ویژگی جامعه پساصنعتی شناخته شده است و در همین بستر کسی چون دانیل بل نظریه پایان ایدئولوژیها را مطرح میکند. این در حالی است که در ایران با وجودپیشاصنعتیبودن یا در حال صنعتیشدن، حتی بیش از جامعه غربی به مصرف، زندگی لوکس با مصادیقی مانند خودروهای گرانقیمت (توجه به این نکته ضروریست که قیمت خودروهای لوکس در ایران به مراتب گرانتر از مشابه در خارج تمام میشود) گوشیهای گرانقیمت- که در ایران چندین برابر جوامع غربی استفاده از این گوشیها باب شده است- و... وجود دارد و میرود تا به ارزشی ذهنی و عینی برای مردم تبدیل شود. اگر هنجارهایی مانند عدالت و آزادی، ذهنی هستند و جنبه عینی آنها را نمیتوان نشان داد، اما هنجاری مانند مصرفگرایی و مدپرستی به راحتی قابل نشاندادن و انگشت اشارهرفتن هستند. در واقع مادهگرایی دیگر یک هنجار فلسفی صرف نیست، بلکه همزمان تبدیل به یک هنجار جامعهشناختی شده است. این هنجار بهگونهای مرموز هنجارهای فلسفی سنتی و دینی را نشانه رفته و مشغول لانهگزینی در پیکر ارزشهای قدسی و سنتی است، به گونهای که آثار مادهگرایی حتی در برخی مومنین نیز محرز است. برای نمونه این مادهگرایی بدینمعناست که فردی به ظاهر مومن، پول را نه وسیله، که هدف بداند. از آن سو ممکن است فردی دیگر که به هیچ عنوان اعتقادات معنوی ندارد، پول را وسیله بداند، اما نه برای هدفی والا بلکه وسیلهای برای خوشگذرانی و لذتطلبی. آنچه در اندیشه دینی ما وجود دارد و در سیره عملی بزرگان دین چون پیامبر اعظم(ص)، حضرت امیر(ع)، سایر امامان معصوم(ع) مشاهده میشود، نه ترک دنیا و بیتوجهی به معیشت، بلکه وسیلهدانستن آن برای آخرت است. دنیا به تعبیر حضرت امیر(ع) مسجد است؛ یعنی محل عروج یا همان مزرعه آخرت است. روی این ملحوظات، اسلام، منکر موفقیت و کامروایی نیست، اما همزمان با مصرفگرایی و تبذیر به شدت مخالف است. ازینرو آنان که مشغول و دلمشغول زندگی مصرفی گشتهاند، به غایت دورند از شیوه مومنانه و مسلمانانهزیستن. با این مقدمه نسبتا طولانی حال وارد مصادیق عینی زندگی مصرفی و تغییر روش زیست جمعی و فردی ایرانیان میشویم. خواننده این سطور اگر امروز در خیابانها قدم زده باشد، تقسیمبندی این کوتاه و مصادیق این تقسیمبندی را به خوبی تصدیق میکند. تقسیمبندی این گونه است که مظاهر مصرف را به آنچه که مردم میپوشند، آنچه میخورند، آنچه سوار میشوند، آن جایی که در آن زندگی میکنند و آن چه تفریح مینامند، تفکیک کردهایم. البته بیتردید این تقسیمبندی کامل نیست و صرفا سادهسازی شده مظاهر مصرف است. مصرف در این تقسیمبندی تنها به ابعاد عینی بسنده نموده است، در حالیکه میدانیم مصرف، انواع ذهنی هم دارد. رسانهها خود بارزترین مصداق این نوع مصرف هستند.فراگرد مکدونالدیزهشدن و رایجشدن مصرف فستفود که از نظر پزشکی جز زیانهای بدنی و روانی چیزی در پی ندارد، پدیدهایست که در دهه هفتاد شروع به نضجگیری کرده و هماینک بدل به یکی از ارکان سبک زندگی ایرانیان گشته است.جهانیشدن متضمن سه فرایند فرعی است: سرمایهداری، مکدونالدیسم، و امریکاییشدن. سرمايهداري، فرایندی محوری در رشد بازاریشدن و اضمحلال پیوندهای اجتماعی و معاشرتی است. مکدونالدیسم مفهومی است که به گسترش عقلانیت صوری و طرد ارزشهای معنوی و دینی یا ذاتی در قلمروهای زندگی اشاره میکند. آمریکاییشدن نیز بدین معناست که امریکا به فرهنگ دوم هر فردی تبدیل می شود. همه این موارد در هر کجا و ایران، سبب اضمحلال خانواده، تفرد و تنهایی افراد، رواج پوچی و یأس و ظاهرگرایی خواهد شد.«چین نیز بعد از یکی دو دهه حضور «فستفود مکدونالدی» را ارزیابی کرد و رشد بیرویه این محصول غذایی – فرهنگی را در کشور خود محدود کرد. گذشته از آن، با اتخاذ سیاستهای مناسب در حال حاضر توانستهاند رستورانهای چینی و غذای چینی را حتی در آمریکا و اروپا معرفی کنند. حال باید دید که آشفته بازار ایران چه چارهای برای حضور بیقاعده و قانون «فستفود» اندیشیده است؟ پدیدهای که در بسیاری از کشورهای جهان به عنوان «زنگ خطر» و آژیر خطر عمل میکند. شاید باز هم با سادهاندیشی فقط در غیاب نام مکدونالد گمان میکنیم که فستفودهای ایران عاری از خطرات فستفودهای مکدونالد است. همهگیری «فستفود» با روحیه ایرانی ما در تهیه غذا چه کرده است؟ آیا درباره تاثیر فرهنگ خود در این پدیده اجتماعیفکری اندیشیدهایم؟ آیا میدانیم که «فستفود» چه بر سر روابط خانوادگی و بین فردی و رفتارهای شهروندی ما آورده است؟ ما هماکنون، نیازمند بازآفرینی غذا و رستوران ایرانی در جامعه هستیم. چه کسی پاسخگو است؟»درباره نوع خودروهایی که مردم سوار میشوند، نگاه کوتاه به خیابانها و نسبت تعداد ماشینهای بالای ۵۰ میلیون و زیر این قیمت، نشان میدهد که مصرف خودروهای لوکس نسبت به سالهای قبل به شدت در حال افزایش و سبقتگرفتن بر مصرف خودروهای ارزانقیمت است. امسال با وجود مسائل تحریم، به قول جانشین پلیس راهور ناجا، شمارهگذاری خودروهای خارجی ۳۸درصد افزایش داشته است. به این نکته هم باید توجه داشت که با یک خودروی لوکس به راحتی میتوان دو یا چند خوردوی ساده خریداری نمود.درباره محل زندگی، همه به یاد دارند تا همین چندسال پیش زندگی اندرونی مردم چگونه بود. نه از تلویزونهای لوکس خبری بود نه از مبلمان آنچنانی و نه یخچالهای دوقلو و سه قلو و کولر گازی، نه درب پارکینگ ریموت، نه جکوزی و نه ...از تبلیغات پیامکی که وعده مالکیت ویلا در شمال کشور را تنها با پرداخت پیشپرداخت پنج میلیون تومانی میدهند تا فیلمهای سینمای بیمحتوایی که برای جذابکردن خود به لوکیشنهای لاکشری یا لوکس متوسل میشوند، همه و همه اندرونی مردم را به سمت یک تشابه مصرفی و رقابتی برده است. در مقایسه با اندرونی منازل در غرب، دستکم با مقایسه آپارتمانهای کوچک در ایران و غرب به خوبی متوجه میشویم که در ایران بسی بیش از مصادیق غربی، منازل پر از وسایل است. اساساً آپارتمانهای غربی با خلوتبودن و سادگی اشتهار دارند، نه خبری از تابلوفرشهای گرانقیمت هست نه السیدیهای حجیم و نه یخچالهای سه قلو. به وضوح در فیلمهای غربی جدید میبینیم که گوشیهای تاشوی سامسونگ که در ایران سالهاست به زبالهدانی سپرده شدهاند، در آنجا هنوز توسط حتی سرمایهداران استفاده میشود. در واقع غربیها به مراتب بیش از ایرانیان در این مورد خاص از مصرفگرایی به دور هستند. اساماسبازی بهعنوان عبارت مصطلح و شیوه مسلط در روزمره ایرانی، هیچ جایگاهی در زندگی غربی ندارد و آنجا تنها برای ضرورت از این وسیله استفاده میشود.جراحی زیبایی و مصرف مواد آرایشی نیز دو پدیدهای هستند که محصول غرب برای جهان سومیهاست. در خود آنجا نه از جراحیهای پلاستیک، لیفتینگ، لاغری موضعی، لیپولیز، بوتاکس و ... چندان خبری هست نه از مصرف آرایشی خصوصا در سن جوانی.در بعد نوع پوشش تا همین چند سال پیش همگان به یاد داریم که هیچ خبری از مارکها و برندسالاری نبود، اما اکنون بنتون، کلارک، پیرکاردین، ایکات، گراد، دبنهاوس و... اسمهایی آشنا گشتهاند. مارکهای ساعت و دیدن تبلیغاتی مانند تبلیغات همهروزه ساعت در اتوبانها و درج تبلیغات با این عنوان که «ساعت شما نشانه شخصیت شماست»، امری روزمره وشایع شده است.در نوع تفریحات نیز نگاهی به اطراف و تبلیغات تورها نشان میدهد که تغییر بنیادین در نوع تفریحات مردم وقع یافته است. تا همین چندسال پیش در میان اطرافیان به ندرت کسانی یافت میشدند که به سفر خارجی بروند، اما هماکنون این داستان بهگونهای دیگر است. «توقعات فزاینده»-که نخستینبار جیمز دیویس آن را طرح کرد- به سرزمین سفرهای رویایی پاتایا، آنتلالیا و ...هم رسیده است.در شیوع تمامی معضلات مزبور، جهانیشدن، انقلاب الکترونیک، عصر اطلاعات و همهگیری رسانهها خصوصا ماهوارههای خانگی، سیاستهای غلط خصوصا آنچه در دوره سازندگی کلید خورد، دورشدن از تعالیم امام و رهبری، ترویج اندیشههای لیبرال که لذتگرایی و اصالت سود (اصل یوتیلیتار) از ارکان آن است، را میتوان به عنوان برخی عوامل یاد کرد. این مصرفگرایی عامل اصلی عقبماندگی ایران است. مقایسهای با ژاپن کافیست تا متوجه شویم که ژاپنیها در سادهزیستی و سختکوشی در بسیاری موارد، به مراتب بیش از ما ناخودآگاه به اسلام عمل میکنند. اما سوال بنیادی این است: چرا در غرب که سرچشمه اصلی اندیشههای لیبرال و انقلاب الکترونیک است، مصرفگرایی به پای ایران نمیرسد؟جامعه امروز نیاز به بازگشتی عالمانه به اصالت های ذاتی خویش است که ریشه در دین اسلام و فرهنگ غنی ایرانی دارد.